Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

امروز داشتم به این فکر میکردم اگه قرار بود انسان ها به ازای هر دروغی که میگن یه تارِ موشون بریزه، اونوقت تعدادِ آدمایی که کچل هستن و یا کلأ تاس هستن چقدر میشه؟! دارم یه جامعهٔ جهانیِ تاس رو تصور میکنم!


+ توصیه می شود: اینجی

  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۳۸
  • Neo Ted

محدودیت نه دینته و نه مذهب، نه خانواده ته و نه سرزمین، نه نژادته و نه پول. همه ی اینا بهانه س تا وقتی که یه چیزِ سفت و ضمخت از مغزت سُر میخوره و میریزه تو نگاهت؛ اون محدودیته! تو محدودیت رو توی فکرت شکل میدی و ناخودآگاه به نگاه و دیدگاهت به جهان و زندگی هم رسوخ پیدا میکنه. قبلِ هر کاری فکرتو با شیکستنِ قفس هاش بساز و مرزهای پوچ و توهمی ای که خودت ترسیم کردی رو پاک کن، نگاهت به زندگی خودش وسیع میشه! اونموقعس که دوتا چشمت بال در میارن و با نگاهت پرواز میکنی. شک نکن رفیق! این یه قانونِ وضع شده س.

  • ۱ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۴
  • Neo Ted

این روزها همه ی افراد و در همه ی مکان ها و در همه ی مناسبت ها حاowمد هماowیون گوش میدن! شما چطور؟؟؟


- لب ساحل : یه چترِ خیسو... دریا کنارو پرسه هاowی عاowشقانه...


- در جنگل: دسسسستتتتمممم تو دسته یاowره! قلبببببببم چه بی قراowره!


- در ترافیک: مردم شهر بهوشیییید؟!!! هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید...


عروسی: دلبَرا جان جان جان جان جان مُطربا وای وای وای وای وای حال من هی هی هی هی هی هوی من های های های های های

 [ شله شله شله ]


مجلس محرم و عزا داری: ای نور تر از نور نور تر از نور نور تر از نور ای ماه تر از ماه ماه تر از ماه ماه تر از ماه ای شاه تر از شاه شاه تر از شاه شاه تر از شاه


مراسم تجلیل از نخبگان علمی: دیوونه ی، چشمای مشکیتم، دیوونگی هم عالمی داowره!


تودیع و معارفه ی بخشدارِِ قره قماچجلو عه سفلی:بحححح بحححح بحح بحححح چی میشه امشب! بارووووووون اگر بباowره! چه شاعراowنه!


بخشِ برکزی و محرمانه ی نیروگاهِ هسته ای نطنز در کنارهِ چرخش های سانتریفوژ ها: جان جان یک دم بمان تا قلب من راowمت کند آنچه دارد جملگی یکباره بر ناowمت کند


کارگرانِ ژاپنی درحالِ حفاری و رسیدن به هسته ی مرکزیِ زمین:

یه قلبِ شکسته یه روحِ پریشون

یه عاowشق یه تنها یه بی کَس یه مجنون
از اون مرد مغرور یه دیوونه مونده
یه ویرونه بی تو از این خونه مونده

چوپانِ عزیزمون در دشت: 

دست به دست من بده 

قول بده که با منی 

اگر تو یار من شوی

 چنین کنم چنان کنم


سرِ صفِ سبدِ کالا:

 پشت به پشت صف به صف

 سینه به سینه موج موج 

دل بدهی به قلب من

 هم این کنم هم آن کنم


ظریف حینِ مذاکره با اشتون: 

بذار دستاتو تو دستام
که دستای تو دنیامه
نوازش هاتو دوست دارم
پناه خستگی هامه
نگاهم کن که دنیا رو
تو چشمای تو می بینم
یه لحظه دور بشی از من
قد یک عمر غمگینم


+ من خودم خیلی دوست دارم حامد همایون رو و کارهاشو همیشه گوش میدم و این پست فقط یه شوخی ساده با حامد همایون بود : ))

باحال باشید ; )


  • ۲ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۹
  • Neo Ted


ما که یازدهمون رو به در نموده بودیم، ولی خب امروز هم علی رغمِ سردیِ هوا و ریزشِ نم نمکِ بارون بیرون زدیم و اینبار دیگه واقعأ 12 + 1 رو به در کردیم! درسته در حجم و ابعادِ یازدهم حال ننمودیم، ولی خدا رو شکر؛ خوب بود.

امیدوارم علاوه بر 12 + 1، نفرت و کینه و حماقت و بیشعوری و تکبر و دروغگویی رو هم به در کرده باشم که اگه جز این باشه اون 12 + 1 بدبخت هیچ تقصیری نداره که من اومدم به جرمِ نحس بودن 12 + 1 نوشتمش! نحوست از مغز و قلبِ انسانه که متولد میشه.


+ در تصویرِ پایین هم گروهی از اشرفِ مخلوقات رو مشاهده میکنید که بیشتر به احمقِ مخلوقات شبیه هستن تا اشرف! آخه پشمک الداغانیون! خجالت نمیکشین با اون قد و وزن و ریش و سیبیل مجمع البیشوعورین تشکیل دادین که یه درخت رو که خودش سرمایه ی ملی محسوب میشه رو خم کنین و بشکنین؟؟؟ کمر خودتون خم شه به حقِ همین وقتِ عزیز!!! اونم جلو بچه؟؟؟ اون طفلِ معصوم چه گناهی داره گیرِ شما احمقا افتاده؟؟؟ هان؟

  • ۱ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۲
  • Neo Ted


هوای پدربزرگ - مادر بزرگ هامونو بیشتر داشته باشیم! با رفتارهامون اجازه ندیم فکر کنند اضافه و بی خاصیت هستند! اونا شناسنامه های ما هستند؛ تا وقتی که کنارمون هستند و نفس میکشند، عاشقانه دوستشون داشته باشیم.

  • ۱ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۵۴
  • Neo Ted


شده اونقدر بهتون خوش بگذره و حالتون خوب باشه که قفسه ی سینه تون درد بگیره وقتی نفس میکشید؟؟ من امروز اینطور حالی داشتم! 

+ از اونجایی که 12 + 1 به در به گزارش هواشناسی تو شمال بارونی پیش بینی شده [ سه ساله داره بارون میاد :| خداجون نوکرتم! بارون برکته! خیلی عالیه! میدانم! ولی خب این شیلنگِ برکت رو از چهاردهم بیگیر سمتِ شمال قربونت برم من ] و ما بسیار موجوداتِ پیشگیری بهتر از درمان طوری هستیم، بجای 12+1 به در، یازدهمون رو به در کردیم و دروغِ 12+1 شد یازده به در!! اگه بگم بسانِ خرس های گریزلی حال نمودم، اغراق نیست!! درسته که خرسِ گریزلی هستم! ولی کم پیش میاد همچون یک خرسِ گریزلیِ اصیل حال بنمایم!!

+ عکس هم ربطش به پست اون حالشه! من حالم تو مایه های اون پسر کچله سمتِ چپه الآن! 

حالِ دلِ همتون باحال ; )

+ خدایا شکر

  • Neo Ted

تمام شد. کارش را ساختم. خیلی مقاومت کرد ولی من او را کشتم! او خیلی لعنتی بود. از کودکی مرا آزار میداد. همیشه با فکرهای مسخره اش مرا اذیت میکرد. بارها سدِ راهِ پیشرفتم شد و اجازه نمیداد موفق باشم. هنوز آن روزِ لعنتی را در دوره ی ابتدایی به یاد دارم که چگونه باعثِ سر افکندگی و اشک شرم در برابر دوستانم شد. همان روزی که در مسابقات فوتبالِ مدرسه وقتی نوبت به ضربه ی پنالتیِ من شد، جلویم را گرفت و نگذاشت ضربه را بزنم. پاهایم را چسبید و باعث شد در برابر چشمانِ سیصد دانش آموز زمین بخورم و دیگر بلند نشوم ضربه را بزنم و تیمم ببازد. کلِ مدرسه مسخره ام کردند که حتی جرئتِ زدنِ یک ضربه ی ساده را ندارد.آن روز تا خودِ خانه اشک از چشمان متولد میشد. صبحِ روزِ بعد تصمیم گرفتم دیگر ضربه ی پنالتی نزنم؛ ولی امروز ضربه ی نهایی را زدم. آن لعنتی همیشه آزارم میداد. آزاری که بیشتر به شکنجه مینمود تا آزار. مثل همان روزی که جلوی دهانم را گرفت و نگذاشت دخترِ مورد علاقه ام را که سه سال عاشقش بودم را به دست بیاورم. آن لعنتی اجازه نداد و دو روز بعد پسر عمویِ چاق و مو فرفریِ جلفش او را برای خود کرد. آخر آن تپلِ وقیح با آن دماغِ کلنگ و قدِ کوتاه کجا و رایانا با آن چشم و ابرویِ مشکی و موهای بور کجا؟؟ لعنتی تو با چه رویی در برابرش ایستادی و او را خواستگاری کردی لعنتی؟!! البته او هم زیاد مقصر نیست. لعنتی من هستم که سه سال عاشقش بودم و به امید دیدنِ روزانه اش با رتبه و  معدلِ بالا در دانشگاهش قبول و ادامه تحصیل دادم و حتی یکبار به او ابراز علاقه نکردم. ولی من هم تقصیری ندارم! مقصرِ اصلی اوست. همان لعنتیِ نفرین شده که دهانم را بست. همانی که امروز تکه تکه اش کردم. هیچ وقت ظلم هایی که در حقم کرد را فراموش نمیکنم. تا ابد به یاد خواهم داشت او چطوری مانع رسیدن به رویاهایم شد. هیچ وقت هم آن لحظه ی آخر را فراموش نمیکنم. همانجا که گلویش را به اندازه ی سی و سه سال سرکوبِ خواسته هایم فشردم. دقیقأ همانجا که با نفرتِ جمع شده در دستانم، سی و سه سال شکنجه ی روزانه را به دسته ی تبر منتقل کردم و تکه تکه اش کردم. همانجا هم قصد نداشت دست از اغوا و وسوسه کردنم بردارد و میخواست خودش را نجات دهد. ولی من دیگر آن پسرِ همیشگی نبودم. او را خفه کردم و به سی و سه تکه تقسیم کردم و آتشش زدم. او شبیهِ خودم بود؛ شبیه که نه! یک نسخه ی نفرین شده از خودم بود! اسمِ لعنتی اش را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد. اسمش ترس بود...

  • Neo Ted


بعضی حس ها یه جورِ خیلی خاصی خوبن و آرومت میکنن! یه جور آرامشی که تو هیچ مورفینی پیدا نمیشه!! 

یه چیزی مثلِ گوش دادن به صدایِ ممتدِ شین های شاد و شنگولِ امواجِ لبِ ساحل با چشم های بسته! درست اونجایی که خودتو ول دادی رو شن های فداکار که وزنِ سنگینتو تحمل میکنن و عاشقانه احساسِ آرامش رو بهت منتقل میکنن! همونجا که تو داری با باده های نورِ خورشید و عشق بازیِ مرغابی ها با صداهاشون مست میشی! 

یه چیزی مثلِ دراز کشیدن زیرِ یه درختِ بلوط، وسطِ جنگل های شمال! دقیقأ همونجا که نصفِ بدنت زیرِ سایه ی درخت پناه گرفته و پاهات زیرِ گلوله بارونِ نورِ خورشید عشق و حال میکنن! گلوله ها مزه ی زندگی میدن وقتی بهت میخورن لعنتیا! اونجا که کلِ جنگل و درختاش ساکتن، به احترامِ سرودِ ملیِ طبیعت؛ رقص باد لا به لای شاخ و برگ های درختا! آخ که چقدر خوبه این نوازشِ روح!

یه چیزی مثلِ عطرِ گندم وسطِ شالیزار...

یه چیزی شبیهِ بوی سیب تو دلِ باغِ سیب...

یه چیزی تو مایه های سکوتِ کویر و آسمونِ شبش...

شبیهِ پژواکِ فریادِ عاشقتم تو کوهستان که طبیعت به احترامِ عشقت خرقِ عادت میکنه و میگه: عاشقته.. عاشقته... عاشقت...

خلاصه کنم واست! تو واسم تداعی کننده ی همه ی اینایی! تو خودِ حسِ آرامشِ طبیعتی که خدا واسم آفریده.


+ مخاطبش نیست فی الواقع! 


  • Neo Ted
با توجه به انتشارِ شایعهٔ ثبت نامِ بنده در انتخاباتِ شورای شهر و ریاست جمهوری لازم دونستم بیانه ای فی البابِ شفاف سازیِ این مسئله اعلام کنم.
طِی این چند ماه فشارهای زیادی از جانبِ سرانِ احزابِ سیاسیِ چپ و راست و اوریب و بالا سمتِ چپ به من وارد شد که سناتور! شرکت نکردنت تو انتخاباتِ شورای شهر و یا علی الخصوص ریاست جمهوری مصداقِ بارزِ خیانت به مردم و آرمان های نظام محسوب میشه! مردم به تدابیر و سیاست و اندیشه های نوینِ شما نیاز دارن و این یعنی خداوند این مسئولیت رو بر گردنِ شما نهاده و درحالِ حاضر شما مشمول الذمه ای اگه ثبت نام نکنی داداش!! که واقعأ نمیشه از اصرار های شبانه روزیِ محمود گذشت که تو این مدت به شدت با توییت هاش بنده رو شرمنده کرد و مدام توییت میذاشت که:
 i have the love to do senator! You have the best of goozine of this the raeis jomhori
و بنده هربار با خواندنِ این توییت ها کف عسل بالا میاوردم و کندو ها میدریدم و لازم میدونم از همین تریبون به محمود جان بگم:
 i have the love to of the love you mahmood joooooonz
ولی با تمام این الطاف و ارادت هایی که دوستان نسبت به بنده داشتن باید بگم: بنده قصدِ ادامه تحصیل دارم و بعدش هم باید به گزینه های ازدواجی که روی میزم قرار داره فکر کنم؛ دخترای مردم کار زندگی دارن دیگه! الآن چند ماهه پیشنهاد ازدواج دادن و منتظرِ جوابن طفلی ها! خلاصه حالا حالا قصدِ ورود به پست های مهم و گوهر بارِ شورای شهر و ریاست جمهوری ندارم و اصلأ تا وقتی محسن ترکی و علیرضا فغانی و حسین رضازاده و هادی ساعی و عباس آقا کله پز و کامبیز سیبیل و چنگیز ساطور و برادران رجبی به جز گودرز هستن، چه نیازی به حضورِ من هست؟؟!! دوستانِ سنگر دوست سنگرها رو خفه کردن دیگه!! یه خبر هم این آخر کاری بهتون بدم و اون اینه که طبق آخرین خبرها عموی سوباسا هم توی انتخابت شورای شهر شرکت کرده و گمانه زنی هایی مبنی بر ردِ صلاحیتش به دلیل فسادِ اخلاقی [ پرونده ی مربوط به عمو بودنِ مشکوک سوباسا و برادر شوهریِ خیلی مشکوکش با مادرِ سوبا ] هست که خب احتمال رد صلاحیتش بالاس!! پدرِ پسر شجاع هم ثبت نام کرده که خب به دلیلِ نداشتنِ اسمِ مستقل و فراموش کردن اسمِ خودش ایشون هم رد صلاحیت میشه به احتمال زیاد!! البته میگن پدر پسر شجاع از بدوِ تولد اسمش پدر پسر شجاع بوده و پدر و مادرش پدرِ پسر شجاع صداش میزدن و میگفتن: پدرِ پسرِ شجاعِ گلم! عزیزم بیا کارت دارم!! دیگه لازم نیست به ثبتِ نامِ روباه مکار و گربه نره و زیزیگولو و هفت کوتوله و ماریو قارچ خور و علی الخصوص زومبه اشاره کنم که در این مقال نمیگنجه! و از همین جا اعلام میکنم پیروزِ قطعیِ انتخابات، با آراء و اختلاف رأی بالا، اینجانب هستم و از همه ی طرفدارانم درخواست دارم تحت هر شرایطی اگه بنده رئیس جمهور نشدم، خونسردیِ خودتونو حفظ نکنین و برید شیشه های توالت عمومی ها رو بیارید پایین و کله پاچه های کله پزی ها رو غارت کنید! با زبان و مغزِ اضافه!!! اینم که من اصلأ قصدِ شرکت تو انتخابات ندارم به خودم ربط داره!!! من خون به پا میکنم اگه رئیس جمهور نشم آقا!!!! حتی اگه ثبت نام نکرده باشم!!!! شعارِ ما در اغتشاشاتِ خیابانی: نه تایلند! نه آنتالیا! جانم فدای لاس وگاس!!! 
+ لطفأ خیلی باحال باشید! مثلِ من ;))
  • Neo Ted

  • Neo Ted