Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

طبیعتِ منی!

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۴۴ ب.ظ


بعضی حس ها یه جورِ خیلی خاصی خوبن و آرومت میکنن! یه جور آرامشی که تو هیچ مورفینی پیدا نمیشه!! 

یه چیزی مثلِ گوش دادن به صدایِ ممتدِ شین های شاد و شنگولِ امواجِ لبِ ساحل با چشم های بسته! درست اونجایی که خودتو ول دادی رو شن های فداکار که وزنِ سنگینتو تحمل میکنن و عاشقانه احساسِ آرامش رو بهت منتقل میکنن! همونجا که تو داری با باده های نورِ خورشید و عشق بازیِ مرغابی ها با صداهاشون مست میشی! 

یه چیزی مثلِ دراز کشیدن زیرِ یه درختِ بلوط، وسطِ جنگل های شمال! دقیقأ همونجا که نصفِ بدنت زیرِ سایه ی درخت پناه گرفته و پاهات زیرِ گلوله بارونِ نورِ خورشید عشق و حال میکنن! گلوله ها مزه ی زندگی میدن وقتی بهت میخورن لعنتیا! اونجا که کلِ جنگل و درختاش ساکتن، به احترامِ سرودِ ملیِ طبیعت؛ رقص باد لا به لای شاخ و برگ های درختا! آخ که چقدر خوبه این نوازشِ روح!

یه چیزی مثلِ عطرِ گندم وسطِ شالیزار...

یه چیزی شبیهِ بوی سیب تو دلِ باغِ سیب...

یه چیزی تو مایه های سکوتِ کویر و آسمونِ شبش...

شبیهِ پژواکِ فریادِ عاشقتم تو کوهستان که طبیعت به احترامِ عشقت خرقِ عادت میکنه و میگه: عاشقته.. عاشقته... عاشقت...

خلاصه کنم واست! تو واسم تداعی کننده ی همه ی اینایی! تو خودِ حسِ آرامشِ طبیعتی که خدا واسم آفریده.


+ مخاطبش نیست فی الواقع! 


  • ۹۶/۰۱/۰۹
  • Neo Ted

نظرات (۲۳)

من نه تا به حال جنگل رفتم و نه لبِ دریا... حتی شالیزار!
باغِ سیب هم نرفتم!
کویر هم همینطور!
:(
ولی بوی سیب رو دوست دارم مخصوصاً سیبِ سبز... و فکر می کنم همین واسه درکِ پست تون کافیه...
پاسخ:
عخخخی :))
ما که همه را رفتیم و میریم :))
دلتان داغ حتی

خیر! کافی نیست! :))
  • یا فاطمة الزهراء
  • یاد خاطرات سه سال پیش افتادم دلم خواست
    پاسخ:
    خاطراتِ شمال محاله یادم بره؟! :)))
    بقیه آهنگ یادم نیست

    + چه خوب الآن خدا رو شکر داری لذت میبری از تعطیلات  :/ :)) پس حالو بچسب
    الان خونواده شمال ان و من نشستم خونه :)

    یه سوال از شما که دستی در بی مخاطب نویسی دارین؟؟
    بی مخاطب نوشتن راحت تره یا برای مخاطب نوشتن؟؟ آرامش کدام یک بیشتره؟؟ 
    پاسخ:
    اگه دلیلِ قانع کننده ای واسه این خونه نشینی نداشته باشید خیلی... هیچی :)) بگذریم :)))

    الآن حسِ اون ماهیگیری رو دارم که قلاب ماهیگیریشو انداخته تو دریاچه ای که ماهی نداره ولی دلشو خوش کرده که داره ماهی گیری میکنه و لذت میبره از کارش! 
    مهم اون حسه س! مثال زیاد مهم نیست :))
    اعتراف می‌کنم فکر می‌کردم شالیزار فقط واسه برنجه!

    مثل نشستن روی شاخه‌های درختی که به‌سختی ازش رفتی بالا و خوردنِ میوه‌ی نشسته‌ش و پرت کردن میوه واسه دوستت که اون پایین منتظره!
    و نشستن روی تابِ بسته‌شده کنار یه‌شبهِ پرتگاه و قرار گرفتن تو موقعیتی که ببینی تا چندمتر زیر پاهات چیزی نیست!
    یا دراز کشیدن روی یه تکه‌چوبِ شناور روی دریای آرومی که تا چشم کار می‌کنه کسی نیست!

    و نه فقط اینا که مواردِ ذکر شده در پست به‌جز جنگل رو هم تجربه نکردم!
    پاسخ:
    واقعأ هم واسه برنجه :)))) من منظورم یه چیز دیگه بود! 

    حس های خوبی رو گفتید ولی.

    تجربه میکنید : )
    :))
    اوهوم فک کنم حستون رو قشنگ بیان کردین :) برام جذاب بود ..

    مگه شالیزار فقط واسه برنج نیست؟؟


    پاسخ:
    ک اینجور :))

    بله است! ولی گندم و برنج و شالیزار و گندم زار یه ربط هایی به هم دارن :) یه منظورِ خاصی داشتیم.
    منم مثل هلما جان. خانواده شمال و من تهران :))

    کنار این حسا من این حسا رو هم اضافه میکنم اگه اجازه بدید 
    نشستن روی یه تخته سنگ توی کوه و نفس کشیدن. از اون بالا دیدن خونه های با سقفای رنگی شمال. مثل اینجا
    http://bayanbox.ir/view/5084170912268865492/DSC03962.jpg

    یا نشستن توی یه قایق و نگاه کردن به آبی دریا. آرامش و ابهتش 
    رhttp://bayanbox.ir/view/2117933716431452373/IMG-8572.jpg

    از بالای ابرا نگاه کردن به زمین. که انقدر قشنگه که دلت نمیخواد یک لحظه سرتو برگردونی
    http://bayanbox.ir/view/4570949605496193917/IMG-8362.jpg


    پاسخ:
    شما هم خیلی...  :/ :))))

    خیر! اجازه نمیدم :)))) با اجازه کی فرستادید :))))


    خیلی هم باحال و قشنگ. هرچند اینا واسه ما خاطره س :)))
    چه‌جالب! خب حتما منظورتون رو هم نمی‌گید و خودمون باید کشفش کنیم؟
    ممنون.
    پاسخ:
    شما کنسرو ماهی میخواید یا ماهیگیری آموختن؟ :))))

    من دقت نکردم که تصویر اون گوشه از کِی بدین شکل در اومده. الآن یعنی سه‌روز مونده؟
    پاسخ:
    اون گوشه گاهی اوقات از وسط هم مهم تره :)))

    گویا 
    اگه مربیش خوب باشه، آموختنش! 
    خب پس یه‌گوشه‌ی ذهن نگهش می‌دارم، باشد که نکته‌اش را دریابم.
    پاسخ:
    درود بر شماع!

    موافقم :))
    عاقا پس بده عکسامووو 
    بیا و خوبی کنننننن :))))))
    پاسخ:
    نه دیگه :))) تحمل میکنیم :))))
  • 💖 miss fatemeh 💖
  • شما باید بری رادیو :)))
    عالی بود :)))
    پاسخ:
    رادیو بی بی سی پیشنهاد داشتما :)))
    ممنون
    ربط داره به روزِ جمهوریِ اسلامی بودنِ دوازدهم؟ :)
    نتیجه‌ی دنبال آموختن ماهیگیری رفتن هم اینکه درباره‌ی گندم و شالیزار و اینا هم الآن یه‌ذره گشتم. مراحل کاشت و برداشت برنج رو فراگرفتم:/ تنها جایی هم که اسمی از گندم برده‌شده‌بود، یه آفتِ برنج بود که از خانواده‌ی گندمیان بود!:/
    به معانی عرفانیِ احتمالیش بیندیشم بهتره فکر کنم!
    پاسخ:
    عالی :)))))))) 
    آفت :/ :)))))))) میگم شما بیاید این کنسرو ماهی رو بگیرید برید :))))))
    بله بله! فلسفه و اینا 
    بنظرم اینا برای رادیو خیلی خوبه مخصوصا اگه با یه صدای خاص خونده بشه:)) 
    لب ساحل و جنگل بودم ولی کویر هنوز قسمتم نشده!!
    خعلی جالب انگیز نوشتین آورین آورین:)))) چه استعدادی میتونن داشته باشن خرسا و ما بی خبر بودیم!! :))))))) 
    پاسخ:
    دوستان هم میگن :))) آشنا ندارید؟؟
    قسمتتون بشه ان شاءالله
    ممنونم. 
    دست کم نگیرید ما رو باباع :/ :)))
    متنو بدین ، بدم دوستان بخونن! :)))
     یا یه جا رو معرفی کنم برید برای دوبله و این صوبتا شاید اگه صدای خوبی از شما تشخیص بدن ، میشین دوبلر و این صوبتا:))))
    پاسخ:
    سناتور ها سناتور میمانند!! :)))

    البته که مخاطب باید حواسش باشه؛ چون که «فی‌الواقع» نیست و این دلیل نمی‌شه که کلاً نباشه! :))
    پاسخ:
    و دلیل هم نمیشه که اصن باشه :))))
    اون قسمتش که زیر درخت بلوط هست و اینا ...
    باید اصافه کنم که یهو وسط اون حال خوب و کیف کردن میبینی یه جونوری حشره ای چیزی میاد رو صورتت و گند میزنه به حالت :// 
    والا عاخه زیر درخت و وسط جنگل هم شد جا واسه دراز کشیدن :/
    پاسخ:
    ینی :||
    واوو..من همشو به جز کویر تجربه کردم:)صدای کوکو دارکوب و جیرجیرک تو جنگل..شب تو اتوبان وقتی شیشه ی ماشین و تا ته میاری پایین هوا میخوره تو صورتت،...بوی خاک و بارون و گل یخ...وقتی تو یه شب برفی آسمون صورتی میشه..
    پاسخ:
    عالین : )
    عخخخخخییی جنگل ^_^
    عخخخخخییی تر حتی لب دریا و قدم زدن رو شن های ساحل ^___^ مخصوصا مخصوصا نصف شباش *_*
    پووووف چی یهو دلم خواست :(

    حس و حال خوبتان مستدام«فی الواقع»
    پاسخ:
    به امیدِ تجدید این حس های خوب براتون

    : ))
  • گیس گلاب خاتون :)
  • ای تویِ مجهول ترو خدا خودت با پای خودت پاشو بیا این نوشته هارو از بی صاحبی در بیار این جنابِ تد که خیلی تنبلن :)
    پاسخ:
    اصن رو مخِ منه ها :))) برید خِرکش کنید بیاریدش دیگر :/
    مورفین میزنی تد؟؟؟:)))نگفته بودی!دیگه چی میزنی؟؟:دی
    پاسخ:
    هییییع
    شیشه و هروئین هم هست...
    روزگار چ کردی با من؟؟؟ بگو تو داغانی یا من؟؟؟ :))))
    تویی دیگه..مورفینی:دی
    هیچی داخان بودی داخانم هستی
    پاسخ:
    همینه ک هست
    بیا بهت شیشه بدم از این داغانی در بیای فضا نورد شی :))))
  • یادداشت های روزمرگی
  • سلام تد
    با تاخیر سال نو مبارک. انشالا ایام پیش رو ایام شاد و فرخنده ای باشه برات.
    پست هاتو می خونم اما وقت کامنت گذاشتن ندارم. سرم خلوت بشه می یام انشالا. (حالا انگار مهمه!! :) )
    پاسخ:
    سلام
    از اینورا؟؟؟ :)) 
    سال نو مبارک : ) ان شاءالله سالِ باحالی باشه واست.
    خیلی هم مهمه. منتظر کامنت هات هستم.
    سلام
    ما که صدای دریا تو گوشمون بوده همیشه اما این سالها ارامش و صدای ارومش رو بیشتر دوست دارم.
    جنگل نرفتم:)
    ولی کلا صدای طبیعت رو خیلی دوست دارم:)
    + ما هم باور کردیم که مخاطب نداره:)))
    کلا مشکوک میزنی تد:))
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام
    جنگل هم میرید حالا : ))
    + :| نداره بابا :/ :)))