- ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۰
دوباره ماه رمضان شد و به رسم ماه های محرم و اعیاد و مناسبت های اسلامی، تخمِ کفترِ جمعی از بلاگران فراهم آمد تا طبق معمول با هرزهگویی و نمکپرانی و تیکهپرانی به اسلام و مسلمانها، اون مغزِ به حسابِ خودشان آزاد اندیش و انسانیت محورشان رو ارضا کنند. البته که این عزیزان خیلی وقته حد و مرز شعور و ادبشان نسبت به اعتقادات ملت رو به منصهی ظهور رساندن و یه وقتایی که دُزِ پروتئینِ موجود در تخم کفترشان بالا بوده و تراکمِ اکسیژن حاضر در جوی که مخاطبینشان براشون فراهم کردن زیاد بوده، به خدا هم تیکه پراندن و چون چهار نفر مثل خودشان به روشان خندیدن، حس با نمک بودن و کول و کیوت بودن هم بهشان دست داده. ولی همیشه قرار بر سکوت همه نیست! یه وقتایی لازمه جواب این قبیل افراد داده شه تا متوجه شن داستان از چه قراره.
بحثِ ماه رمضان و روزه داری و روزه خواری شده نقل مباحث خیلی از دوستان که خب اعتقادی به اسلام و روزه داری ندارند و معتقدند در این ماه به اونها ظلم میشه و این ظلم از سمت مسلمانان و روزه داران در حقشان انجام میشه و آه و فغان و ناله و بیداد. ابتدا لازمه ذکر کنم که بیشعوری و بی فکری یه عده رو نمیشه به حساب همه گذاشت و جمع بست! که همهی مسلمونا فلانن و بهمانن! نه دوست عزیز! اگه یه فرد روزه داری عقل و شعورش نمیکشه که تو کار ملت دخالت نکنه و فضولی دلیل روزه نبودن بقیه بهش نیومده، برمیگرده به شعور اون شخص و بس! وگرنه که اکثر آدمایی که روزه میگیرن متوجه این هستند که تو این حدود هشتاد میلیون نفر، n تعداد نفر عذر پزشکی دارن، n تعداد نفر عذر شرعی دارن و n تعداد نفر هم کلاً اعتقادی به این امر ندارند. جار و جنجال و کولی بازی نداره که بزرگوار! با شرایط موجود اگه افرادی هم تحت فشار باشند روزهدار ها هستند. شرمنده که تو مملکتی با قانون و نظام اسلامی باید از شماها اجازه بگیریم بابت روزه گرفتن و بریم تو پستو و کمد و انباری روزه بگیریم که مبادا به تیریش قبای مولوکانهی شما بر نخوره! الان باید بابت روزه بودنت پاسخگو باشی تا نبودن! هجمهی مجازی و حقیقیِ همفکرانِ شماست که با پوسیده و زنگ زده خواندن عقاید و خز و خنده دار بودن اعتقادات و پایبند به اصول دینی، باعث شدین همون تعداد افراد معدودی که روزه هستند و نماز میخوانن تحت فشار روحی روانی باشند و تمسخر و توهین های شماها رو تحمل کنن.
حساب مردمی که به هر دلیلی عذر دارند جداست، حساب مردمی که اعتقادی ندارند، ولی توهین و تمسخری هم ندارند و احترام میذارن به اعتقادات بقیه هم سواست، طرف حساب من اونایی هستند که به عمد و قصد و با هدف لج بازی و تمسخر و توهین به اعتقادات مردم، در ملاء عام با شکلی تحریک آمیز روزه خواری میکنن و انتظار دارن با یه لبخند ملیح و سکوت در برابر این افکار و رفتار توهین آمیز، به سادگی ازشون بگذریم! کسی که مریضیِ فکری و روحی داره، باید باهاش برابر قانون برخورد شه. تکرار میکنم! برابر قانون! اختیار منِ شهروند در برابر این افراد مریض، یک تذکر و در مرحلهی بعد اعتراض سادهس! باقیش رو باید سپرد به قانون. و البته میشه با بی تفاوتی از کنارشون رد شد و گذاشت در اون جهل آلوده به مرضشون زندگی کنن.
در آخر هم یه ابراز شرمندگی و عذرخواهی داشته باشیم. ببخشید که افرادی تو این مملکتِ اسلامی هستند که مثل شما آزاد! اندیش و بی قید و بند از دین و مذهب زندگی نمیکنن. شرمنده که هستند افرادی که پایبند به یه سری اصول و اعتقادات مذهبی هستند که حاضرن بابتش حدود ۱۷ ساعت تشنگی و گرسنگی بکشن. تو رو خدا ببخشید که یه عده دوست ندارن شبیه شماها باشند. شما هم که ادعای آزاد اندیشی و روشن فکری داری و پز احترام به عقاید مخالف میگیری و مینالی از اینکه بقیه اعتقاداتشون رو تو حلق و بینیت نکنن، لطف کن بی قید و بند بودن خودت ( به مسائل دینی ) رو تو حلق و بینی و به کل مجاری تنفسی ما نکن! و هی سعی نکن با نمک پرانی و مزه ریزی عقاید بقیه رو مورد تمسخر قرار بدی و زیر سوال ببری! هر چند میدونم سخته اینکار! چون اگه تیکه پرانی هاتون به اسلام و مسلمان ها رو از وبلاگتون بگیرن، وبلاگهاتون سوت و کوره! جذابیت داره واستون تیکه پرانی به اعتقادات بقیه!
قرار بود تمام بشه، ولی یه جمع بندی کوتاه هم کنیم. اون به ظاهر مسلمانِ روزه داری که به آدمای روزه ندار که خب یه عذری دارن ( پزشکی و شرعی و یا اعتقادی ندارن و بی احترامی هم نمیکنن )، میپره و پاچه میگیره و فضولی و دخالت میکنه، قطعاً بیشعوره و امیدواریم خدا خودش هدایتش کنه و نباید این افراد رو تعمیم داد و جمع بست با تمام روزه دارها.
اون شخصی هم که به قصد تمسخر و لجاجت و توهین، در ملاء عام روزه خواری میکنه مریضه و بهترین واکنش در برابرش، تذکر و اعتراض زبانیه و قانون پاسخگوش خواهد بود.
والسلام! تِمام!
چند فرد کت و شلوار پوشِ اتو کشیده، در آخرین طبقهی ساختمانی مشغول بازی پوکر هستند و عیش و نوششان به راه است و صدای قهقهه زدن هایشان به گوش میرسد.
در طبقه پایین ساختمان، سرمایه دارانی بر روی نتیجه بازی با هم شرطبندی میکنند و سخت مشغول حساب و کتابند.
طبقهای پایینتر، گروهی دیگر سرگرم تحلیل و تفسیر بازی هستند و با هم جر و بحث میکنند.
در طبقهای پایینتر، گروهی برای طرفداری از طبقات بالاتر، مشغول یارگیری هستند و به یکدیگر دندان تیز نشان میدهند و تحسین و تشویق میکنند.
همینطور که به پایین میآیی، به پیچ پلههای پایینتر که میرسی، صداهایی پر از تشویش و حاکی از تنش و اضطراب به گوش میرسد.
یک موضوع همیشه مرا به ترس و وحشت میاندازد و آن رسیدن به حیاط است. جایی که گروه عظیمی مشغول زد و خورد و درگیری و عدهای هم مشغول جان کندن و حمالی هستند.
آنقدر از فضای حاکم بر حیاط و تیرگیِ بخت و زندگیِ تباهِ آن آدم ها میهراسم که ترجیحم این است، هیچ وقت سمتِ زیر زمینِ این ساختمان نروم!
زندگی سخت شده، روزگار بدجوری لگد میپرونه. ولی تو بجنگ تا بهش ثابت کنی آدمِ روزهای سختی!
آره بجنگ! نذار پوزخندهای این زندگی، فاتحهی مرگ بشن بر سر تابوتِ امیدت. بجنگ! با خندههات، با سینه ستبر جلو رفتنت، نذار گلهای باغچه پژمرده شن، نذار خاک بشینه رو قابِ نابِ خندههات؛ نذار خاطره شن؛ بذار زنده بمونن و جریان داشته باشن. آره بجنگ! نذار سایهی غم زندگیت رو سرد کنه! بجنگ و نور بپاش به زندگیت.
آره رفیق. زندگی سخت شده، ولی تو بجنگ! بجنگ مثلِ...
+ من میجنگم از یاس:
یه زمانی تو سینما، تنها عضو بدن که بر همه چی حکمفرما بود، چشم بود و چشم! در اون بین دهان هم یه کارهایی میکرد؛ الآن سر سانس های خلوت مخصوصاً، واسه یه عدهای لب و دهن بطورِ جِد حرفِ اول رو بینِ اعضای بدن میزنن و یه کارهاییمیکنن! اون وسط مسطا چشم یه نیمنگاه هایی به اینور اونور داره که یه وقت قضیه سه نشه فقط! حالا در کل به من ربط نداره، فقط از جهت وسیع بودنِ بسترِ سینما برای کاربردهای گوناگونش گفتم که متوجه باشید با چه پدیدهی شگرف و منعطفی روبروایم!
آقا وجداناً اسمِ زن و بچههاتان رِ برندِ سنگ توالت نکنید! ما معذبیم.
* واسه ما اسمش سیناس :| یعنی هروقت میرم گلاب به روتان، داستان دارم با سینا جان! حالا سینا که خودیه. یه بار رفته بودیم جایی مهمانی، اونا یه شیوا خانمی تو توالتشان داشتن! اصلاً داستانی بود! میخوام قضیه ر بشکافم! ولی در این مقال نمیگنجد!
داشتم میرفتم سمتِ آشپزخانه، چشمم به یه عینک افتاد. بهش میخورد عینک طبی باشه. زدم به چشمم. یه نگاه تو آیینه انداختم؛ دیدم بهم میاد. رو کردم طرف خواهرم. فَکَّم افتاد. برگشتم رو به همون خواهرم با یه حالتِ متحیر شدهای گفتم:
اَااااااااا! چی کیفیتی داره بی صاحاب! مال کیه این؟! لامصب مثل عینک سه بعدیه! انگار همه چی در واقعی ترین و قابل لمس ترین حالت ممکنِ خودشاننند! مگه طبی نیست این؟! چرا انقدر واسه چشم من خوب و با کیفیته؟ تکنولوژی جدیدی بکار رفته توش؟!
خواهرم که داشت از شدت خندهای که تو خودش جمع کرده بود خفه میشد گفت:
اون عینک شیشه نداره داداش!
بعد بلافاصله رفت منفجر بشه از خنده که برگشتم یه نگاه به جمع کردم و دوباره رو به خواهرم انگشتم رو گذاشتم نوکِ بینیم و یه حالتِ خوفناکی دادم به قیافهم و با حالتِ تهدید گفتم:
شششششششش! این قضیه باید بین خودمان بمانه! همین!
نفرت از افراد، تو یه مرحلهای به جایی میرسه که دیگه اهمیت نمیدی اون فرد داره چیکار میکنه یا چی میگه! تو اون مرحله اون شخص هرکاری! تاکید میکنم! هرکاری انجام بده از نظرت غلط و مزخرفه و به هیچ وجه نمیتونی قبول کنی چیزی جز این به مُخت خطور کنه! و درحالی که تو داری تو منجلابِ گذشته و خطاهای اون فرد در گذشته که منجر به این کینه و نفرت شده دست و پا میزنی و کینه و نفرتت از اون شخص رو تو مخت نهادینه کردی، اون بنده خدا از گذشتهی خودش میتونه گذشته باشه و تغییر کرده باشه و حرفها و رفتارهای درست رو تو دستور کار خودش قرار داده باشه. ولی تو نمیتونی این تغییر رو هضم کنی! چون تو هنوز تو گذشتهی طرف گیر کردی! تو خیلی عقبی و داری بر این عقب افتادگیت اصرار میکنی.