Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

آتش

سه شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۴۲ ب.ظ

افسرِ بازنشسته‌ی ss، روی ویلچر نشسته بود و درحالی که صدایش مثل دستانش می‌لرزید، نفس‌بریده از زندگی می‌نالید که:

احساس می‌کنم سنگین‌تر از همیشه‌م؛ انگار که کل وجودم رو چرک و کثافت گرفته باشه. خسته‌ام هاوارد.

هاوارد که مشغولِ مطالعه‌ی "شبح سرگردان" بود، کتاب را بست و گفت:

یه دوشِ آبِ داغ می‌تونه خستگیت رو رفع کنه. واسه چرک و کثافت وجودت هم برنامه دارم پیرمرد.

و او را تا حمام هل داد. لباس‌هایش را از تنش درآورد و او را در وانِ آبِ گرم نشاند.  افسرِ پیر سرگرم خیس کردن سر و گردنش بود که هاوارد با یک صابونِ کِرم‌رنگ به حمام برگشت. 


- میدونی چیه افسر؟! گذشته، تطهیردهنده‌ی حاله‌؛ اگه حافظه‌ت یاری کنه، اگه خوب بشناسیش.


افسر که با چشمانِ خط‌شده به اسمِ حک شده روی صابون زل‌زده بود، لرزش دستانش زیرِ آبِ داغ متوقف شد و خاطره‌ش گره خورد به ۴۰ سال پیش؛ اسم برایش آشنا بود، در مقابلش، در فاصله‌ی نه‌چندان‌ دور از خودش ایستاده بود که فرمان داده بود: 

آتش.


+ اگه متوجه موضوع نشدید، نپرسید. چون جواب نمیدم :))

++ و اینکه از لحاظ تاریخی این مسئله همچنان در هاله‌ای از ابهامه و این نوشته صرفاً یک داستانه.

  • ۹۷/۱۲/۰۷
  • Neo Ted

نظرات (۲۳)

کلا جز نظر «خوب بود »نمیپذیری تو که.

بیشتر داستانت روی کتاب« شبح سرگردان» می چرخه . 



پاسخ:
یه چیز دست‌گرمی بود که وسط کار نوشتمش. 

از کجا فهمیدی زرنگ؟! :)))) تنهایی فهمیدی یا کسی بهت کمک کرد؟! چاقال
  • حـ . آرمان (استاد بزرگ)
  • داستان جالب و گیرایی بود 
    پاسخ:
    قابل نداشت
  • زهرا طلائی
  • حسودیم میشه اینقدر خوب می نویسی
    پاسخ:
    اشتباه میکنی دگه
  • آفتابگردون ...
  • باشه! نمیپرسیم
    پاسخ:
    آورین
  • آسـوکـآ آآ
  • چقدر سخت بود :|
    پاسخ:
    چی؟!
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • نکته اخلاقی داستان:
    زود زود برید حموم، که چرک و کثیف نشید:-)
    پاسخ:
    بارکلا :)))
    منم نفهمیدم :|
    میشه حالا بگید قضیه چیه؟یکی روشن کنه منو :|
    پاسخ:
    صابون و هیتلر رو سرچ کن شاید چیزی دستگیرت شد.
    چقدر هاوارد پسته! بیچاره پیرمرد رو با یه صابون عذاب میده...
    پاسخ:
    زندگی همینه دگه.
    میگم میخوای من برا دوستان توضیح بدم؟ ظاهرا ارتباط بین هیتلر و صابون رو نمیدونن...
    پاسخ:
    باشه بوگو. ولی گوگل ناراحت میشه :)))
    😂😂😂 خب راضی نیستم گوگل ناراحت بشه:)
    پاسخ:
    ممنون که به فکرشی :))
    همون صابونهایی بود که از سوزوندن آدما درست میشدن؟
    پاسخ:
    حالا معلوم نیست :)) ولی اینجوری میگن.
    هولوکاست که افسانه‌ای بیش نبود !!!! اما قلمت خوبه، حیفه توی افسانه و یا دروغ هدر بره
    پاسخ:
    از افسانه نوشتن عیبه مگر؟!
    عزیزم عیب که نیست خیلی هم خوبه، ولی اگه افسانه به حقیقت تبدیل نشه عیبه
    پاسخ:
    ربطی نداره. افسانه مگه باید به حقیقت تبدیل بشه؟! کلاً تعریفت از افسانه مشکل داره. 
    حالا من که علناً نوشتم این متن صرفاً یه داستانه. این چیزا نیاز نبود که برار :))
    منظورم این نبود که به واقعیت تبدیل بشه، باید پشتوانه افسانه حقیقت باشه، مثل شاهنامه که سرتاسر حقیقت هستش.
    متن تون هم کاملا قبول که داستان هستش، ولی کسی که می‌خونه احساس می‌کنه که نویسنده به هولوکاست معتقده و اون را درست می دونه
    پاسخ:
    شاید.
    موفق باشید :)
    پاسخ:
    سلامت باشی :]
  • مریــــ ـــــم
  • تمام مدت خوندن متن به این فکرمیکردم امروز با اسنپ برم خونه یا با اتوبوس
    هنوز به نتیجه ای نرسیده بودم که خوندم نپرسیم اگه متوجه نشدیم چون جواب نمیدی(احتمالا مریضی چیزی)
    برای همین تلاش نمیکنم دوباره بخونم
    حتما نمیفهمم باز
    :|
    پاسخ:
    :)))
    مریض نیستم، بیمارم.
  • یه جَــــــواد
  • فرمان داده بود آتش که
    یکی از سربازان با فندک طلایی رنگش سیگار بهمنش را برایش روشن کرد :/
    بعد هم این قدر سیگار دود کرد که بیماری پارکینسون گرفت و دستاش آخرِ عمری میلرزید

    همزمان که لرزش دستانش زیر آب قطع شد از دهنش کف و خون بالا اومد  و مثل سگ لرزید و مرد.
    بعدها توی کالبد شکافی فهمیدند که صابون رو با تیغِی که زیر بغلشو زده بوده قورت داده
    پاسخ:
    :/
    هر چقدرم بگن که واقعی نیست، من نمی‌تونم صد در صد قبول داشته باشم که هولوکاست واقعیت نداشته و همه‌ی بازمانده‌ها هم دروغ میگن و اسناد جعلی‌ان... همونطور که بقیه هم نمی‌تونن بگن اون جریانات صد در صد دروغ بوده.
    هیچ‌وقت حسی که از دیدن فیلم شب و مه آلن رنه پیدا کردم، یادم نمیره...
    به هر حال دروغ یا راست، مهم دونستن اینه که از آدم همه کار برمیاد.
    پاسخ:
    فاصله‌ی یک کلاغ تا ۴۰ کلاغ هم ۳۹تا کلاغه.
    بهترین فیلمی که دربارۀ هولوکاست ساختند فهرست شیندلره
    پاسخ:
    صحیح
    بله اما برای همچین ادعاهای بزرگی باید دلایل محکم داشت. نمی دونم. من نه می تونم صد در صد بگم بوده و نه می تونم بگم نبوده. سیاست کشورها انقدر در هم پیچیده ست که اصلاً نمیشه به هیچ واقعه ای و منشاش مطمئن بود.
    یعنی شما معتقدین هولوکاست، فقط افسانه ایه که سینما و غیره به وجود آوردنش و هی بهش شاخ و بال دادن؟
    پاسخ:
    یه جورایی.
    من یه جوری تعبیرش کردم تو ذهنم که فکر کنم تو ذهن هیچ کس همچین چیزی نیاد 😂

    + نپرسید چیه چون نمی گم (((=
    جذاب نوشتید.
    کاری با واقعیت یا عدم واقعیت هولوکاست‌ها ندارم
    اما آنجا که گفتید "گذشته تطهیر‌دهندهٔ حاله؛اگه حافظه‌ت یاری کنه،اگه خوب بشناسیش" حقیقت محضه.
    قالب خیلی زیبایی دارید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی