نمک شو - گروهِ اول [ مطلبِ شماره یک]
آوردهاند که روزی جوانی به نام قربانعلی، معروف به قربون، آهنگ زنگرفتن نمود و عنان از کف داده، نزد ننه کلثوم خویش همیرفت. وی را گفت: «ای ننه، درود خدایان بر تو باد! بیا و برایم زنی بستان خوشسیما و چشم و ابرو مشکی که دیگر مرا طاقت غربت نیست.»
ننه حینی که بادنجانها را در ماهیتابۀ نسوز سرخ میکرد نگاهی اندر وی انداخت و بگفت: «کی به توئه خردماغِ سیاهسوختۀ گدا زن میدهد؟ هر وقت خانه و کار و بارت جور شد بیا پیش من از زن گرفتن بگو!»
قربون که انتظار همچین برخوردی را نداشت بغض کرد و در آن دم که میگفت: «می دونم شما منو از پرورشگاه آوردین»، خانه را ترک نمود و سوار بر خر باوفای خویش به بازار همیرفت. قربون بسیار ناراحت بود. قربون بیکس بود. قربون بدبخت. قربون تَهنا. در بازار میچرخید و دنیا برایش تیره و تار مینمود. حینی که در دل به وزیر اقتصاد فحش میداد و از بیکاری مینالید یک نفر زااااررررپ زد پس کلهاش! برق از سر قربون پرید و با حالت «کی بود؟ اینجا کجاست؟ من کیام؟» به دور و برش نگاه کرد. یار دیرین او، غضنفر، با خنده گفت: «تو را چه شده قربون؟ چرا تایتانیکت در آببندان درازتپۀ سُفلی غرق شده؟»
قربون آهی کشید و قصه بر وی بازگفت. غضنفر دوباره هِرهِر خندید و گفت: «الاغ! این که غصه ندارد. خاموش باش و با من بیا تا از این مِحَن بازرَهی!»
و جستی زد و سوار بر خرِ بینوا شد. خر عرعرکنان و هنهنکنان همانطور که زیرلبی به غضنفر فحش خارومادر میداد حرکت نمود. چندی نگذشت که غضنفر دستور ایست داد. قربون گفت: «ای غَضی، اینجا کجاست؟»
غضنفر همانطور که موبایل را از جیبش در میآورد گفت: «گفتم خاموش باش نکبت! عه!» و موبایل را از جیبش در آورد و به کسی زنگ زد. اندکی بعد یک ماشین شاسیبلندِ خارجی جلویشان ترمزکرد و دافی اسمی از پشت عینک دودی گفت: «های هانی! بپرین بالا»
غضنفر دست قربون را که مات و مبهوت مانده بود کشید و سوار شدند. داف اسمی دکمۀ ضبط را فشرد و حینی که آهنگ «ناری ناری» همه جا را پر کرده بود، به پارک معروف شهر رسیدند. پیاده که شدند غضنفر عینکی دودی به چشم قربون زد و گفت: «میخواهم تو را جایی برم که در آن هر نفس مفرح ذات است و هر سخن قند حیات! باشد که این دنیا و آن دنیا را باهم بخری.»
قربون که هنوز در ابهام بود زبان باز کرد: «چه سری در این کار است ای غضی؟» غضنفر اندرجواب برآمد که: «وقتی دل کسی برای بیکاری ما جوانان نمیسوزد همین است! بیکار و علاف میشویم و هیچکس بهمان زن نمیدهد. پس نزد دافان رفته، هم از تنهایی در میآییم و هم بدبختیهایمان را فراموش میکنیم»
قربون چون این سخن بشنید، وقت بر وی خوش آمد و نعرهزنان و جامهدران به سوی دافان شتافت.
+ از گروه های سه نفره، فقط یک نفر بطور مستقیم به مرحله ی بعد صعود خواهد کرد و بهترین نفرِ دومِ این گروه ها هم با توجه به تعدادِ لایک ها صعود خواهد کرد.
- ۹۶/۰۴/۲۴