نبردِ کمربندها
دوره ی ابتداییِ مدرسه واسه من یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین بخش های زندگیم بوده؛ مثلِ اکثر آدما! وقتی به خاطرات و شخصیتم تو اون روزا فکر میکنم ناخودآگاه یه خنده میاد رو لبم که شاید از روی حسرت باشه که چقدر حال میداد اون موقع و چقدر حال نمیده الان! چقدر باحال بودیم اون موقع و چقدر باحال نیستیم الان! خلاصه که خیلی تغییر کردم و این پوست اندازی و تکاملِ جسمی و فکری منجر به باز شدنِ دیدم نسبت به جهان و یه سری حقایقِ کثیفِ دنیا شد که مستقیمأ روی حال و وضعِ زندگیم تأثیر داشت!
بگذریم! میخوام یه خاطره بگم از کلاس اول ابتداییم که خودتون به درجه ی باحالیِ نسلِ ما پی ببرید!
یادمه دو تا کلاسِ اول بودیم که کلاس هامون بصورتِ نبش طور کنار هم بودن! یعنی در هاشون یه متر از هم فاصله داشتن و به راحتی میشد از تو کلاسِ ما درِ اون کلاس دیگه رو بست مثلأ!
یکی از تفریحاتِ ما تا اومدنِ معلم این بود که بصورتِ گروهی به نبرد با گروهِ کلاسِ بغلی میپرداختیم و حالا حدس بزنید سلاحمون چی بود؟!
چیزی نبود جز کمربند و کیف و کفش! درجه بندی هم داشت! یعنی هرکس کمربندِ خفن تر و بزرگتری داشت در حدِ تیمسار اعتبار داشت و میذاشتیمش به عنوانِ شاخ و هِدِ کلاس تو خطِ مقدمِ نبرد! کفش دار ها پشتیبانیِ از کمربند دار ها رو ب عهده داشتن و از پشتِ اونا کفش پرتاب میکردن! البته در مواقع ضروری و بغرنج که گره استراتژیکی تو جنگ به وجود میومد و کفش دارها به عنوان خمپاره انداز وارد عمل میشدند و راه باز کن میشدند! کیف دار ها حکمِ عقبه ی سپاه رو داشتن و همیشه ازشون به عنوان تهدید و گزینه های روی میز استفاده میشد! مثلا میگفتیم هووووی! فلانی! بهتره این جنگِ کثیفو همینجا تموم کنیم؛ وگرنه مجبور میشیم کیف دار هامونو وارد عمل کنیم و شک نکنید بعد از ورودشون، آینده ی جذابی در انتظارتون نیست! بعد اونا هم گزینه های روی میز خودشون رو مطرح میکردند و به نتیجه نمیرسیدیم و بسانِ هاپوهایِ تشنج گرفته به جان هم میفتادیم با کمربند و کفش و کیف تا معلم بیاد و سریعأ تغییر موضع داده و بسانِ نخبگانِ همایشِ سالانه ی فیزیک اتمیِ ژاپن درحالِ بحث و تعامل های علمی و درسی بشیم!
هیچ وقت یادم نمیره اون شور و حالِ وصف نشدنی و داغان اون دوره مونو :)))
ادامه دارد...
+ شما هم اگه خاطره ای از کلاسِ اول ابتداییتون دارید تو یه پست تو وب خودتون بنویسید تا حس و حالِ اون دوره دوباره واسمون زنده شه و حال کنیم ; )
لینکش رو هم بدین تا اینجا بذارم،بقیه هم بخونن و حالشون خوب شه : )
شرکت کرده ها:
1. Dreamer
2. شازده
3. Bahar alone
4. گندم
6. مهربانو
- ۹۵/۱۱/۰۵
ولی تجربه جالب و دوست داشتنی بود مثل خاطره شما :)
زندگی هوز خوشگلیاشو داره مستر تدشون اینا
ما باید دنیارو جای قشنگی کنیم برای خودمون و آدم های دایره مون هان؟ :)