Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

دست هایت کو؟

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ق.ظ

دستم پِی دست های گم شده در آوارت، میلرزد که مبادا سردیِ انگشتانت، گرمایِ دل های امیدوارمان را زمستان کند.

همه میگویند امیدی نیست که اگر هم باشد نزدیک به هیچ است؛ ولی من که این حرف ها برایم خبرِ بازگشتِ بابای مهربانِ آن دختر کوچولوی چشم انتظار نمیشود... من به او قول دادم پدرت را از مسافرت باز میگردانم و او به امیدِ قولِ من، عروسک در بغل گرفته خوابید. او خوابید که صبح با نوازشِ موهایِ بافته شده اش با دستان پدر بیدار شود. همان موهایی که یک هفته ای است که پدرش بافته  و دلش نمی آمد خراب و پریشانشان کند به عشقِ این که بابایم آن ها را بافته! مگر میشود اجازه دهم کسی خرابشان کند؟! فقط پدرم اجازه دارد موهایم را مرتب کند و ببافد. 

من جوابِ موهای پریشانِ دخترت را چه بدهم؟! خودت که بهتر میدانی چقدر بابایی است دخترت! خودت که میدانی چقدر عاشقِ لوس کردنِ خودش برایت است! من جوابِ لوس شدن هایِ بی جوابش را چه بدهم اگر نباشی؟!

دستانت را بده رفیقِ مردِ من! تو بودی که فهمیدم مردانگی هنوز افسانه نشده.

دستانت کجا هستن ای قهرمانِ بی ادعایِ شهرِ قهرمانانِ پوشالی؟! دستانت کجا هستن ای مردِ روزهای فلز و آتش و سنگ و مذابِ تنهایی؟! همه در بیلبوردهای سینماییِ شهر به دنبالِ مرد میگردند در این حوالی! دستانت را بده تا نشان بدهم مردِ واقعی کیست! دستانت را بده تا همه بفهمن ققنوس افسانه نیست! میدانم تو از خاکستری متولد خواهی شد! 

دستانت را بده که من نایِ برگشتن به بیرون را ندارم بدونِ تو...

تابِ نگاه های خیسِ همسرت را ندارم...

توانِ دیدنِ بغض دخترِ چشم انتظارت را ندارم..

دستانت را بده رفیقِ من...

لمسِ حسِ دست های گرمت را میخواهم...

این بار را هم مثل همیشه مردانگی کن و نرو...

دخترت خیلی کوچک است...

لطفأ نرو...


  • ۹۵/۱۱/۰۲
  • Neo Ted

نظرات (۲۵)

  • محمد روشنیان
  • امیدواریم و چشم انتظار مانند همان دختر کوچولو...
    پاسخ:
    :(
  • شازده کوچولو
  • لطفاً نرو... :(
    نوشتت حتی می تونه باعث بغضم بشه...
    پاسخ:
    با بغض نوشتمش :(
    :'(چقدروحشتناک بود این اتفاق
    تراژدی تلخی بود، خیلی تلخ... :(
    پاسخ:
    خیلی...
    خیلی غمِ بزرگیه :(

    پست تون منو به گریه انداخت :'(
    پاسخ:
    :(
  • دچــ ــــار
  • +
    :(
    واقعا پر از بغض بود نوشته....
    خدا رحمتش رو به هممون ببخشه...
    پاسخ:
    :(
  • پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  • خدایا چرا این غم تموم نمیشه :(((
    پاسخ:
    سخت تموم میشه :(
  • منِ ناشناس
  • پارسال حادثه منا وامسال هم حادثه پلاسکو...
    پاسخ:
    :(
    کی میشه یکیتون یه پست بذارید که این کابوس تموم شده؟ که همش یه خواب بوده ؟ وای ...
    پاسخ:
    :(
  • آندرومدا :)
  • رفتن ولی. 
    پاسخ:
    :(
  • بهار پاتریکیان D:
  • کام آن ، گریه ی مارو درآورده این مظلومیتشون واقعاً .. :(
    پاسخ:
    :(
  • گمـــــــشده :)
  • :(
    پاسخ:
    :(
  • پرتقالِ دیوانه
  • خدا بهشون صبر بده.. :(
    پاسخ:
    :(
  • ما جــــــــღــــــدہツ
  • :((((
    پاسخ:
    :(
  • محمدرضا مهدیزاده
  • زیبا نوشته بودید  ٬ به خاطر سهل انگاری عده ای سرمایه دار ٬ چه دختر ها و پسر هایی باید بدونِ داشتن پدر زندگی کنند :(( ممنون ٬ موفق باشید
    پاسخ:
    سهل انگاریِ خیلیا!

  • منتظر اتفاقات خوب
  • خدا صبرشون بده و خدا به دادشون برسه و خدا به دادمون برسه.
    پاسخ:
    : )
    😭😭نکن اینطوری:// ینی تمام این دو سه روز باگریه گذشت!
    و الان دوباره....
    سخت ترین قسمتش اینه که کاری از دستمون برنمیاد!
    پاسخ:
    از من فقط همین نوشتن بر اومد...
    آخ


    بغض...
    اشک...
    و دیگر هیچ...

    پاسخ:
    هیچ...
  • دخترِ انار :)
  • رفتنت درد کمی نیست مرد، برگرد ...
    این روزا مدام این مصرع رو زبونمه
    پاسخ:
    اونا که دیگه برگشتشون با خداس...
    ولی امیدوارم ما ب خودمون بیایم...
  • ✿دخترے از تبارِ غرور✿
  • لطفا نرو... :((
    متأسفم که هیچ کاری ازمون بر نمیاد ولی دعاشون میکنیم...
    پاسخ:
    :(
  • خانومِ حدیث ^_^
  • :(
    پاسخ:
    :(
    چرا این همه حسو ندارم نسبت به این حادثه؟
    ناراحت هستم اما نه تا این حد!
    پاسخ:
    در خودت جستجو کن
    ینی بنظرت من ادم نوع دوستی نیستم؟
    پاسخ:
    قطعأ ;))
    چرا خب هستم ولی نه در حد شماها!
    خبر هارو پیگیری میکنمو ناراحتم شدم!
    ولی غمگین شدنو اشکو عدم حس نوشتن نیومد سراغم!

    پاسخ:
    من گریه نکردم
    ولی بغض چرا

    عیب نداره
    مهم اینه مهم بوده واست