سندت به ناممه!همه چیت مال منه!
-یکی دیگه بریزم؟
+یعنی نیت کردی من رو با این قهوه دادن هات منهدم کنیا!
.
.
.
+خُبه حالا!اونجوری قیافه نگیر!شوخی کردم دیگه!بریز بخورم عجقم!
-اه اه!چندش!چیه اینجوری حرف میزنی تو؟؟؟با این کارات دلم صاف نمیشه ها!پسره ی جلفِ بی ادب!
+اولأ که جلف خودتی و اون دختر عمه ت!دومأ!فکر کردی نمیدونم از دیروز که جلو خودت،اون پسر داییِ پر رو و بیشعورت رو ادب کردم،یجوری شدی باهام؟؟
من خودم ته این کارام!نفس بکشی میدونم چته!
-یعنی انتظار داری ازت دلخور نشم؟؟چرا اونجوری باهاش رفتار کردی؟؟؟چرا جلو جمع خوردش کردی؟؟؟
+عجبا!!بدهکارم شدیم حالا؟؟؟من صدبار ازت خواهش نکردم با این پسر داییِ دختر باز و مشروب خورت بگو بخند نکن؟؟تو مگه نمیدونی من چقدر از این مرتیکه بدم میاد که هی باهاش حرف میزنی و مجبورم میکنی اونجوری برخورد کنم؟
آخه عزیز من!خانم من،قربون اون چشمای مشکیت برم!!اون بشر شایستگیِ اینو نداره که توئه تحصیل کرده و متشخص بری باهاش گپ بزنی!تو که میدونی چقدر واسم مهمی،میدونی نفسم به نفست بنده!خب ارزش و جایگاه خودتو بدون و به فکر من وعلاقه م نسبت به خودت باش.
منم مَردم و نسبت به تو که خانمم باشی حساسم!خوشم نمیاد با هر کَس و ناکَسی حرف بزنی.حالا اون میخواد پسر داییت باشه یا هرکی!
-با بغض جواب میده:
خب…
خب ببخشید...
منم قصد بدی نداشتم خب!
نمیدونستم در این حد ناراحت میشی.
+ببین دختر کوچولو!من وقتی میگم عاشقتم!یعنی همه چیزت واسه خودمه!!چه اون خنده های نازت که منو داغون میکنه؛چه اون لحن حرف زدنت که اصن آدمو میبره تو خلسه!چه اون نگاهِ گیرات که منو محو میکنه!همه و همه واس خودمه!!!مال خوده خودم!تو این زمینه به شدت خسیس و ندید بدید هستم و نمیخوام اینا رو با کسی جز خودم شریک شی.کلا این ویژگی هات سند خورده به نام دل خودم!میفهمی اینا رو؟؟؟عار یو عاندر استند؟؟«بعد گیر پاتریک تصحیح نوشت:دو یو عاندرستند»
-اشک از چشماش سرازیر میشه و درحالی که سرش پایینه،یه لبخند ریز هم میزنه و میگه:ممنون که اینقدر به فکرمی.
+اووووو اینو ببین!خجالت نمیکشی با این سنت گریه میکنی؟دختره ی لوس!بیا اینجا ببینم اصن!
«شما از این صفحه هفت هشت رنگا تصور کن که یهو وسط فیلم میاد»
پ ن:این داستان بر اساس واقعیت نوشته نشده و زاییده ذهن نویسنده است : ))
- ۹۵/۰۶/۱۱