Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

تبِ گذرا

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

درحالی که روبروی هم،زیر یک آلاچیق،در یک پارک جنگلیه زیبا نشسته بودند،«نگار»،تک فرزندِ هجده ساله ی یک خانواده ی مرفه،باچشمانِ فیروزه ای،زل زد به چهره ی دوست پسرش«آرمان» و گفت:«آرمان!.یه چیزی رو میخوام بهت بگم،ولی نمیدونم درسته یا نه گفتنش!»


آرمان یک پوک از سیگارش کشید و رو به نگار کرد و گفت:«نذار چیزی ته دلت بمونه.اینجوری،ته دلت رسوب میکنه.بگو راحت باش.»


تبسمی بر روی لب نگار نشست و دست هایش را روی میز روبرویش گذاشت و گفت:«ببین آرمان!چند وقتیه یه حس و حاله خاصی نسبت بهت دارم.فکر کنم عاشقت شدم دیوونه.»

آرمان پوزخندی زد و سیگارش را زیر پایش له کرد و ناگهان پشت دستش را گذاشت بر ر‌وی پیشانیه نگار و ‌گفت:«چیزِ خاصی نیست!تب کردی!یه هفته سعی کن سوپ و مایعجات زیاد بخوری و کمتر بیرون بری!میگذره و دوباره عادی میشه همه چی.»

و بعد خیلی آرام از سر جایش بلند شد و مسیر برگشت را پیش گرفت؛نگار هم با بغضی سنگین،که گلویش را میفشرد،به دنبال آرمانش راه افتاد...



  • ۹۵/۰۶/۰۵
  • Neo Ted

نظرات (۱۳)

  • خانــــAliـــوم ^_^
  • @_@
    خیلی خوب بود
    پاسخ:
    ممنون
  • بهار پاتریکیان D:
  • وا :|
    پسرم پسرای قدیم :|
    پاسخ:
    عاره خداییش :))
    خیلی مشکل مهمی نیست...شما نگرانش نباشید...زودی یادش میره؛)
    پاسخ:
    داره میلرزه ها :))
    :(
    چه غم انگیز....
    پاسخ:
    بسی :(
    بعضی هاش واقعا تب ه!
    پاسخ:
    خب از بعضیا بیشتر حتی
    :/
    چشه این پسره:/
    پاسخ:
    شاید حقیقتو خوب میدونه
    :/
    پاسخ:
    :\
  • پریســآتیـــس (:
  • عاشق؟! 
    کہ اینطور .. 
    پاسخ:
    با اجازه ی شما البته : )
    به نظرم کار آرمان درست بوده!!! من هم به عشق اعتقادی ندارم! حداقل به عشق های امروزی
    پاسخ:
    من ولی به عشق های خیابونی اعتقادی ندارم!آرمان هم خوب اینجور عشق ها رو میشناخته!
  • •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
  • اخ چه پسر بی احساسی !!
    پاسخ:
    بحث احساس نیست شاید :/
    بسی غمناک بید :(
    پاسخ:
    هاع :(
    دهع :|
    عجب :/
    چه بی عدب خ ُ ی جور دیگ میگف لااقل:|
    پاسخ:
    نشده دیگه :/
  • دخترِ انار :)
  • چشم فیروزه ای داریم آیا ؟ :دی
    منم یک انار فیروزه ایم جهت اطلاع :))
    پسر هم احتمالا از این تریپ خسته ها بوده :))
    پاسخ:
    بله ک داریم :/
    خودم دیدم :))
    خوشبختم :))
    خسته ک نه،شاید عاقل بوده