Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه


خوب که فکر میکنم، تمامِ خاطرات و گذشته ام را ورق میزنم، به این باور میرسم که هنوز عاشق نشده ام، ولی فکر میکنم قواعدش را بلد باشم! شما را نمیدانم ولی عشق درحالِ حاضر برایم در چند فعل خلاصه و محدود شده است و امیدوارم این محدودیت را بگذارید به حسابِ عاشق نشدنم؛ چرا که عشق فرای محدودیت و تصوراتِ پسری است که از عشق فقط نوشتنش را بلد است؛ آن هم دست و پا شکسته و ضعیف. 

عشق برای منِ عاشق نشده ی کار نابلد، مجموعه ای از فعل هاست که به تصورات و تخیلاتِ من از عشق، معنا میدهند. فعل هایی مثلِ بوییدن - بوسیدن - دیدن - بردن - خوردن - چشیدن - نترسیدن - کشیدن - پوشاندن و ... شاید برایتان سؤال شده باشد ربطِ این فعل های بعضأ بی ربط به عشق چیست؟! حق دارید و من اینجا هستم که توضیح دهم و امیدوارم شما هم باشید و بخوانید و لذت ببرید.

عشق آنجایی گره میخورد به بوییدن که هنوز خیسِ بارانیم و او دشتِ عطرآگین موهایش را باز میکند و شمالِ بهاری در موهایش تجلی میابد و من، محوِ تماشای آیه های زیباییِ خدا در او هستم! 

بوییدنِ رایحه ی بهاریِ موهایش به کنار، بوسیدنِ پیشانی اش هر روز صبح به شکرانه ی حضورش در زندگی ام را هم ضمیمه کنید. بوسه ای که بوی تردید میدهد، جایی که نرسیده به پیشانی، غرقِ دیدنِ چشمانش میشوم و مردد که بمانم و غرقش شوم یا پیشانی اش را میهمانِ بوسه ام کنم. میگویند عشق چیست؟! در نظرِ منِ عاشق نشده عشق همان لحظه ای است که نیمه شب قصدِ خواب داری و میبینی دختری که جانت وابسته به نفس هایش و جانش گره خورده به حضورت در کنارش است، کنارت ایستاده و آیینه را تسلیمِ زیبایی اش کرده و موهایش را شانه میزند و با همان چشم های لعنتیِ دوست داشتنی نگاهت میکند و میخندد و میخندی و میخندد و میخندی... کاش زمان همانجا فلج میشد و هیچ ویلچری هم برایش پیدا نمیشد. عشق میتوانید حظ بردن از سختی های درد آورِ زندگی باشد، درست لحظه ای که دختری عاشق و قانع، در جاده ی پر پیچ و تابِ زندگی، کنارت، دست در دستت قدم بردارد و تو عشق کنی از پشتِ سر گذاشتن مشکلات و سختی ها. فقط بخاطرِ حضورِ آن دختر و عشق و احساسی که خرجت میکند و تو مدیونِ وجودش هستی! عشق را میتوان به قورمه سبزی هم ربط داد. وقتی که او برای اولین بار قورمه سبزی بپزد و مضطرب و نگران نگاهش به دهانت باشد که چه نظری میدهی و وقتی که میپرسد چطور بود بگویی: < میشه خوردش، ولی خب من قورمه سبزیِ مامانم رو میخوام! >بعد صورتش را جمع کند و با اخم نگاهت کند و بگوید: < از فردا میتونی بری پیشِ مامانت غذا بخوری آقا پسر. > و بعد نگاهش را از تو بدزدد و بگویی: < یه شوخیِ ساده ارزشِ این رو نداره نگاهت رو از من بگیری! من واسه این نگاه دنیام رو میدم واست، ولی تو فقط نگاهم کن. > پقی بخندد و بخندی و بگوید: < لوسِ کی بودی تو مسخره؟! >  و تو هم پوزخندی تحویلش بدهی و بگویی: < ظرفیتِ جملاتِ عاشقانه و رمانتیک هم نداری خیرِ سرت. > بعد با هم بخندیم و بخندیم و گذرِ زمانِ لعنتی که این لحظه ها را تمام میکند! چشیدنِ مزه ی لــ ... بگذریم دوستان! از این فعل بگذریم که برای مان حرف نسازند! کودک از این صفحه ی مجازی عبور میکند! گاهی اوقات نترسیدن هم بوی عشق میدهد. البته اگر برای رسیدن به خودِ عشق باشد. عشقی که بتواند عاشقت کند و عاشقش کنی و نترسی که روزی رهایت کند و تو بمانی و عاشقانه های بر باد رفته که در ذهنت صف کشیده اند. اگر عشقِ به کشیدنِ سیگار و باقیِ معشوقه های دودی را کنار بگذاریم، کشیدن میتوانید فعلِ خوبی برای عاشقی باشد. مثلأ کشیدنِ او به وسطِ بازیِ عاشقی در زیرِ بارش باران. جوری که هر دو خیسِ از عشق شویم و سرما بخوریم و همزمان من در دهانت سوپِ سبزیجات بدهم و تو در دهانم سوپِ جو! همه و همه ی این فعل ها جای خود، ولی عاشقانه ترین فعلِ عاشقی میتواند پوشاندن باشد! یک سکانسِ عاشقانه ی واقعی که نیمه شب رخ بدهد و من و او بازیگرانش باشیم. پاییز باشد و باران به شیشه ها بوسه بزند و خوابیده باشی و من نگاهت کنم و نگاهت کنم و نگاه، سردت شود و من رویت را بپوشانم...

  • Neo Ted
دوستانِ مدافعِ برجام و توافق با آمریکا یه سوال! چه خبر از تحریم های جدید؟! اها ببخشید! اینا تقصیرِ عباس و حسن و عطاس! آمریکا گناه داره! اکوری پکوریِ شیک و مدرن و متمدن و متعهد و صادق و کدخدا! 


راستی! به نظرتون واکنشِ دولت به این نقضِ صریح و واضحِ برجام چیه؟! لبخند های ظریفانه؟! یا واکنشِ شریفانه؟!

  • Neo Ted

جوانگرایی تو هر قشر و گروهی لازمه؛ یکیش روحانیت! اون حاج آقایی که هفتاد - هشتاد سال سن داره و اکثرِ پا منبری هاش جوون هستند، اگه حرفِ تازه ای واسه مخاطبش نداره و موضوعات و مسائلِ سخنرانی هاش تاریخ مصرف گذشته ست و بیست ساله حرفاش یه سیکل و چرخه ی ثابت و تکراری داره، باید خودش، خودش رو بازنشست کنه! باید اجازه بده نسلِ جوان، با حرف و محتوای بروز و متناسب با احوالاتِ جهان و ذهنِ جوانانمون رو کار بیاد! غیرِ این باشه یک خائنه و باید یه روز پاسخگو باشه!

+

لازمه اضافه کنم داریم حاج آقا هایی که علی رغمِ سنِ بالاشون، جوان پسند و بروز حرف میزنند و محدود به یه چارچوب و موضوعاتِ قدیمی و تکراری نیستن!

  • Neo Ted


در من شهرِ شلوغیست که گویی در آن همه  لالند...

شاد و پر جنب و جوش، ولی همه لالند...

خوب که میبینم دهان ها همه درحالِ باز و بسته شدن است

شاید هم من نمیشنوم صداهای شهر را

شاید هم من کرَم...


+ عکس خودمانیم به همین برکت

  • Neo Ted


این روزها به شدت تحتِ فشارِ امتحاناتِ پایان ترم قرار گرفتم! جوری که تا حالا تجربه ش نکرده بودم. چهار تا امتحان توی دو روز یعنی شرایطِ سخت! وقتِ درس خوندن همه ش صدای پوزخند های کتاب هام تو گوشمه! 

+

هیچ وقت با تقلب کنار نیومدم و نمیتونم بیام! یعنی همیشه شرایطش فراهم بوده و تلاش کردم که بتونم تقلب کنم! ولی روم نشده! بابتِ این کار به خودم افتخار میکنم! حتی اگه بابتِ نمره هام مسخره بشم و سرکوفت بخورم! ولی اینکه اکثریت با وقاحتِ تمام تقلب کنن و نمره های عالی بگیرن و با همون نمراتِ تقلبی پز بدن و به تقلب کردن هاشون به چشمِ مدال های افتخار نگاه کنن، خیلی تلخه! 

+ داستان خیلی کوتاه:

در تاکسی با صدای بلند درمورد اختلاس ها و دزدی های بزرگِ کشور سخنرانی میکرد و با لحنی اعتراضی به حال و روزِ کشور و مسئولین تأسف میخورد و حرف از پیشرفته بودن و فرهنگِ غنیِ کشورهای اروپایی و امریکایی و شرقِ آسیا میزد! راه که تمام شد و به مقصد رسید، در هوای گرم و آفتابِ سوزان، کتِ ضخیمِ مچاله شده اش را از کوله پشتی اش بیرون آورد و پوشید. تکه کاغذ های کوچکش را از جیبِ کوله اش بیرون آورد و نگاهی بهشان انداخت و لبخندی زد و در جیب های کتش پخششان کرد! روی تکه کاغذها با خطِ ریز چیزهایی نوشته شده بود! فکر میکنم شبیه به سحر و جادویی بود. شاید هم نفرینی که بوی آینده ای تلخ میداد... 

کرایه اش را حساب کرد و به سمتِ ورودیِ دانشگاه حرکت کرد...


+ عکس هم خودمان هستیم

+ دوستان اگه گوشه موشه های دلتون ما رو هم یاد کنید ممنون میشم. دعاتون میکنم، دعام کنید!

  • Neo Ted

یه عده هستن تو مملکتِ ما، این دوستان خیلی باحالن! همونطور که مطلع هستید یه دینی اومده تو جامعه به اسمِ انسانیت! خب خیلیا به این دین مؤمن شدن و گرویدن و اعتقادی به اسلام و مسیحیت و یهودیت و غیره ندارن! خب این مسئله به من ربط نداره! هرچی دوست داری باش! اصلأ بفرما برو به بودائیسم بِگرا! به من چه؟! یه سری از همین دوستان که ادعای انسانیت و اخلاقشون، استراتوسفر و حتی لایه ی اوزون رو مورد نوازش قرار داده و میده، برای هم جنس گرایانِ هم وطن حق قائل هستند و معتقدند این عزیزان انسان هستند و انسان آزاده [ صمدی نه! آزاد! Free ] و اختیار داره هر کاری عشقش میکشه کنه! این دوستان حال میکنن با خودی [ هم جنس ] حال کنن! اصلأ یکی حال میکنه با الاغ حال کنه! یا اون یکی حال میکنه با کرگدن حال کنه! به شماها چه؟! یا حتی این دوستانِ اخلاق مدار و انسان دوست برای دوستانِ طبیعت گرا هم ارزش و احترام قائل هستند و باور دارند انسان داروینیسم که همون میمون و گوریل و اورانگوتان و ایناس، در اصل لخت بوده! مگر اورانگوتان زیر شلواری و زیرپوش و کت شلوار و اینا ست میکنه که انسان کنه؟! خب یه سریا دوست دارند لخت باشن! به حکومت و قانون و ملت چه ربطی داره که آزادی و اختیار و تفکرِ طرف رو محترم نمیشماره؟! خب این عزیزان به طبیعت و جنگل و جنابِ داروین اراداتِ خاص دارند! و یا حتی معتقدند یکی دوست داره خدا رو باور نداشته باشه! اون طرف عشق میکنه که باور داشته باشه کلِ این جهانِ خلقت، با همه ی عظمت و جزئیاتِ فوق العاده ریز و دقیق به همراهِ خودِ انسان که مظهرِ تو دهنی به تمامِ معادلاتِ علمی و تکنولوژیِ جهانه، با یه انفجارِ بزرگ به وجود اومدن! این عزیزان با بیگ بنگ حال میکنن! با خدا عشق نمیکنن! شما مگر فضولِ کارِ آتئیست ها هم هستید؟! و هزاران موضوعِ دیگه که دوستانِ انسانیت پرور معتقدند نباید اخلاق و انسانیت [ چیزی که مدِ نظرِ اون هاست ] رو زیر پا گذاشت تا میرسیم به یه موضوعی مثلِ ماهِ مبارکِ رمضان! خب به ماه رمضان که میرسیم خیلی هاشون ناله و مویه و داد و فغان سر میدن که بابا! شاید یکی دلش نخواد روزه بگیره! مگر زوره؟! چرا میخواید دین و اعتقاداتتون رو کنید تو حلقِ ما؟! شاید یکی حال کنه تو اوجِ گرما و آفتابِ روز، وسط ماه رمضان تو خیابون جلو چشمِ همه بستنی شکلاتی با چتر بخوره! به شما چه آخه؟! خب حالا من چند کلام خدمتِ این دوستانِ محترم که تو همین بیان هم فیض میبریم از بیاناتِ گوهر بارشون عرض کنم! 

خب دوستِ عزیز! اونجایی که شما مدِ نظرته میتونه لاس وگاس یا پاتایا باشه! اینجا جمهوریِ اسلامیِ ایران هستش! جایی که سی چهل سال پیش پدر و مادر یا پدر بزرگ مادر بزرگت با رأیِ قاطعِ 99 درصدی، رأی به انقلاب و اسلامی بودنش دادن! پس میتونی بری یقه ی پدر و مادر یا پدر بزرگ مادر بزرگت رو بگیری که چرا با اون قاطعیت رأی اسلامی بودنش دادن! البته اگه زنده باشند ان شاءالله که اگه نیستند خدا رفتگانِ همه رو بیامرزه! این جمهوریِ اسلامی که میبینی، که خیلی هم نقد و نقطه ضعف بهش وارده، بیش از 200 هزار نفر واسش پر پر شدن و به شهادت رسیدن! پس ریشه هاش با خونِ بیش از 200 هزار نفر آبیاری شده که بهش معتقد بودن! اونقدر معتقد که حاضر شدن عزیزترین و شیرین ترین چیزِ ممکن واسه انسان یعنی جونشون رو واسش بدن! اگه مجددأ اعتراضی داری میتونی یه سر بری مزارِ شهدای گمنام و غیرِ گمنام شکایت کنی ازشون که چرا رفتید از این مملکت و حکومتش دفاع کردید که ما الآن نتونیم روزه بخواریم! اینا همه به کنار! شما دوستِ عزیزِ انسانیت پرورِ مدافعِ حقوقِ هم جنس بازان [ یکی میگفت نگید همجنس باز! بگید همجنس گرا! مثلأ دختر گرا! کفتر گرا ] و طبیعیت گرایان و الاغ و میمون و اورانگوتان گرایان و آتئیست و بودائیست ها و ... هستی و به اخلاق و انسانیت پایبند هستی، احترام به قانون تو انسانیت و اخلاقت نمیگنجه؟! با قانون حال نمیکنی؟! اخلاقت و انسانیتت حکم میکنه تو جامعه ای که دینِ رسمیش اسلامه و اکثرِ مردمش معتقد به روزه گرفتن هستند، جلو چشمِ این افرادِ روزه که تو شدید ترین وضعِ گرما و تابشِ خورشید، گرسنه و تشنه و خسته و کوفته شدن و له له میزنن، آب و بستنی و شیرموز و نوشابه مشکی کوکاکولای یخی بخوری؟! اونا حق ندارن؟! انسان نیستند؟! دلشون نمیخواد؟! فقط همجنس گرایان و آتئیست و بودائیست ها و میمون گرایان انسانند؟! نمیتونی بری تو خفا و خلوت بستنی شکلاتی بخوری؟! نمیتونی بری خونه آبِ یخ بخوری؟! یه عده واقعأ مشکلِ فیزیکی و جسمانی دارند! معلومه که منظورم این دوستان نیستند! چه بسا همین عزیزان اونقدر اخلاق و انسانیت حالیشون هست که تو جاهای شلوغ چیزی نخورند! خیلیا هم اصولأ اعتقادی ندارن به روزه؛ ولی اخلاق و انسانیت سرشون میشه تو عمل! طرف حسابِ من مشخصه! اگه ادعای اخلاق و انسانیتت میشه اولأ باید به قانونِ رسمیِ مملکتت احترام بذاری! دومأ باید طبقِ حرف و اعتقادت اخلاق و انسانیت رو در برابر اعتقاد و تفکراتِ یه مسلمانِ روزه بگیر هم نشون بدی. [ همونطور که واسه بقیه نشون دادی و میدی مثلأ ] سومأ یاد بگیر به اکثریت احترام بذاری! درسته این روزا خیلیا دیگه اعتقادی به روزه و اسلام ندارن، ولی هنوز روزه دارها و مسلمان ها تو اکثریت هستند! چهارمأ روزه میخواری بخوار! ولی انسانیت یادت نره! دمت گرم! زنده باشی ;)

  • Neo Ted

چتریِ موهایت، مرا خیسِ احساس کرد. بدونِ چتر زیرِ بارشِ عشقت قدم میزدم و تو، فقط موهایت را شانه میزدی...

چترِ موهایت را باز کن...

این سرما خوردگی، بویِ مرگ میدهد...

من تحملِ دوریِ عشقت را ندارم...

  • Neo Ted

نمیدونم چی شد که تو این چند سالِ اخیر، کنکور به یکی از دغدغه های جان کاهِ جوونای ما تبدیل شد! نمیدونم چی شد که جامعه و فضای کشور جوری رقم خورد که برداشت ها از کنکور این شد که اگه توش موفق نشم، بدبخت و فلک زده و حقیر میشم و آینده ی تاریک و شومی در انتظارمه و اگه موفق بشم و بهترین رتبه و دانشگاه رو بیارم، آینده ی روشن و فوق العاده ای در انتظارمه! نمیدونم چی شد که تقریبأ همه ی جوونا فکر میکنن پول و آینده ی شغلی فقط تو درس و دانشگاه خلاصه میشه و حتی حاضرن برن کار کنن که پول در بیارن که خرجِ دانشگاهشون کنن که بعد ها شاید بتونن به واسطه ی دانشگاه، دوباره به پول برسن! من این ها رو درک نمیکنم! من نمیفهمم اون دختر - پسری که بخاطر پزشکی افسردگی میگیره! نمیفهمم اون دختر - پسری که بخاطرِ صنعتی شریف خود زنی میکنه! هضم نمیکنم افرادی رو که تو راهِ کنکور خودکشی میکنن! من تو کتم نمیره یه عده تو این مسیر تیکِ عصبی بردارن! تو مغزم نمیره یه دختر بخاطر فشارِِِ ناشی از کنکور دست و اعضای بدنش رو با تیغ خط خطی کنه! دختری که باید به زیبایی و ظرافت و لطافتش افتخار کنه، ولی تو این راه زمخت و سخت تر از سنگ میشه و زیباییش رو خدشه دار میکنه! من اون پسری که تو این راه روانی و منزوی و مجنون میشه رو نمیفهمم! پسری که باید یه روز عهده دارِ یه زندگی و خانواده شه! من اینا رو نمیفهمم! فقط یه چیزی رو خوب میفهمم و همه ی این افراد قربانیِ یک برداشت و تصورِ غلط شدن و میشن که دانشگاه رو بدل به کارخانه ی آینده سازی کرده و آینده رو محدود و مختص به دانشگاه و تحصیل میدونه! یه نگاه به آمارِ بیکاریِ فارغ التحصیلانِ بهترین دانشگاه های کشور میکنی و مقایسه میکنی با افرادی که تو تمامِ سال هایی که یه دانشجو داره تو بهترین دانشگاه درس میخونه که شاید در آینده شاغل بشه، یکی دیگه با همون سن و شرایط داره تو بازارِ کار جای پاش رو محکم میکنه و وقتی تو تازه داری از دانشگاه خلاص میشی که تازه بیفتی تو مسیرِ پر مشغله و غولِ اشتغال، اون شخص تو بازارِ کار مستقل شده و زیاد یا کم، سخت یا آسان، درآمدی داره که خودش و خانواده ش رو تأمین میکنه! اصلأ بازار کار بده! بوفه! جیزه! شما که قصد داری بری دانشگاه! خواهرِ من! برادرِ من! نوکرتم من! این دانشگاهِ کوفتی ارزشش رو داره چشمت رو واسش فدا کنی؟! اون رشته ی مورد علاقه ت ارزشش رو داره اعصاب و روانت رو واسش به فنا بدی؟! اون آینده ی پر پول و ملات ارزشش رو داره خودزنی کنی؟! میتونی تضمین بدی آینده ی پر پول و روشنت، بدونِ سلامتیِ روحی و جسمی تضمینه؟! آینده رو فقط تو بهترین دانشگاه و بهترین رشته و بهترین رتبه خلاصه کردی؟! سلامتیت رو واسش میدی؟!  حاضری واسش بهترین سال های عمرت رو بدی؟! ارزشش رو داره؟! اونایی که رشته و رتبه ی عالی آوردن همه ثروتمند و عالی زندگی میکنن و اونا که رشته یا رتبه ی عالی نیاوردن در فقر و بدبختی و فلاکت غوطه ورن؟! چجوری میخوای جوابِ خودت و خانواده ت رو در آینده بدی وقتی که پول داری، ولی اعصاب و روان نداری؟! اون دانشگاه و رشته ای که بخواد سلامتیت رو ازت بگیره باید بره به درک! بفرستش به درک وگرنه شک نکن اونقدر بهت فشار بیاره که دنیا رو واست بدل به درک کنه! 
+ من خودم دانشجو هستم و منظورم از این پست این نیست که دانشگاه به درد نمیخوره! منظورِ من واضحه!
++ دوستانِ کنکوری! بیشتر مواظبِ خودتون باشید.
  • Neo Ted

طبقِ گزارشاتِ موثق و معتبرِ واحدِ خبرگزاری ایران، سعیدِ معصومی نژاد [ ازش پرسیدم چیکاره ی حمیدی؟! پوزخند زد گفت سعیدشونم ]، ریکیاوییییک [ پایتختِ ایسلند ]، خودِ بومی های ایسلند دیگه تو خونه و استادیوم هاشون به تشویق ایسلندی میگن تشویق ایرانی! به همین کندوی عسلم! کار از فوتبال و والیبال و بستکتبال گذشته! دیگه تو بازی های واترپلو و اسب دوانی و شطرنج و بولینگ هم تشویق ایسلندی به راهه تو ایران! اشاره ای به دعواهای خیابانی و فردوسی پور و میرزاپور... نه چیزه! دعواهای خیابانی و بیابانی و قومی محلی نمیکنم! 

حالا همه یک صدا با هم! 

یک دو سه!

شترق [ بر طبل میکوبد ]

هیییییییپ

شپرق [ مجددأ بر طبل میکوبد ]

هییییییپ

شوتوروقزج [ لازمه بگم مجددأ بر طبل میکوبد؟ ]

هییییییپ 

شخجچپمق شوکاخجچپق [ دوبار بر طبل میکوبد ]

هییییییپ ههییییییپپپپپ

خجچپپفقشططپ چپججکسشصقطسق چپجنکچچحقثص [ همیجور پشتِ سرِ هم بر طبل میکوبد خیرِ سرش ]

هییییپ هییییییپپپپپپ هییییپپپپپپپپ  هییییییپپپپپپپپ هیپ هیپ هیپ [ تعادلِ روحی روانیِ خود را از دست داده و جوگیر شده و حرکات نامعلوم از خود بروز میدهد و در آخر تشنج میکند ]


  • Neo Ted


گفتند از بدنتان بنویسید. از ریخت و قیافه تان. از اینکه از قیافه و هیکلتان راضی هستید. ما هم لبیک میگوییم و مینویسیم! ولی از چه بنویسم؟! من کودکیِ تلخ و قهوه ای داشتم! فکرتان را جمع و جور کنید باباع! منظورم از قهوه ای رنگِ پوستم است. میبینید؟! همین الآن شماها هم مرا بخاطرِ رنگِ پوستم مورد تمسخر واقع نهیدید! از همان زمانی که توله خرسی اکوری پکور بودم، مرا بخاطرِ رنگِ پوستم مسخره میکردند! اولین بار در اولِ دبستان، روباهِ لعنتی مرا مسخره کرد! وسطِ جمع به من گفت: وقتی تو را میبینم حالم بهم میخورد! به او گفتم چرا؟! پوزخندی روباه طور زد و گفت: آخر تو خیلی قهوه ای هستی! شاید فکر کنید با آن حرف افسرده شدم و رفتم در بیشه زار گریستم! ولی اشتباه میکنید! من شکمِ او را سفره نموده و وقتی هنوز جان در بدن داشت، یک آیینه برایش آوردم و به او گفتم: حالا خوب نگاه کن کی قهوه ای تر است! والاع به همین قرآن! مرتیکه مکارِ پوزه الاغی! خودش مرزهای قهوه ای بودن را در نوردیده بود با آن قهوه ایِ مایل به نارنجی اش، آنوقت مرا مسخره میکرد پسره ی جلف! ولی آن ماجرا پایانِ کار نبود! من تا پایانِ دوره ی تحصیلی مسخره میشدم! مثلأ سرِ کلاسِ درس هم معلم وقتی میخواست رنگِ قهوه ای را به بقیه آموزش دهد، مرا از جا بلند میکرد و می آورد جلو و میگفت: قهوه ای یعنی این! این تِد یعنی قهوه ای! قهوه ای تر از تِد خودش است! بعد هم بچه ها زیرِ لب پوزخند میزدند! آخر یکی نبود به معلم مان بگوید آخر کرفسِ پلاسیده! تو خودت عاملِ دوریِ حیوانات از درس و تحصیلی! تو با آن قیافه ی پنچره ت به تنهایی سرانه ی تحصیل و سواد آموزی را کتلت نموده ای ای بزِ پیر! برو یک فکری به حالِ لرزشِ صدایت کن خیار! ولی چه کنم که او معلم مان بود و احترام بر معلم واجب! ولی خوب این دلیل نشد که پایانِ سالِ تحصیلی او را شرحه شرحه نکنم و نخورم! گوشتِ چغر و سفتی هم داشت! فکر کنم بخاطر سنِ بالایش بود! بزرگتر که شدم بخاطرِ چشم های کوچک و قهوه ایم مسخره میشدم. خوب به یاد دارم آن شتر مرغِ خاله زنک را که همیشه مرا چشم مورچه ای صدا میزد! یک بار هم به من گفت تو چشم هایت شبیهِ دو نقطه ی قهوه ایِ بد رنگ است! از حق نگذریم او گوشتِ تمیز و خوشمزه ای داشت! هنوزم که هنوز است مزه ای لابلایِ دندان هایم میرقصد! رقصِ باله! خودِ چشم تلسکوپی اش همیشه سوژه ی بچه ها بود ها! پرنده ی فلجِ حسرتِ پرواز به دل مانده ی کودنِ بی خاصیت! یکم که گذشت بخاطرِ قدِ بلند و شکمِ لاغرم مسخره شدم. در بینِ خرس های دیگر بلند قد ترین و لاغر ترین بودم! جیمی میمونِ را به یاد می آورم! که چقدر آزارم داد با کنایه هایش! به من میگفت لاغر مردنیِ دراز! فکرش را بکنید به یک خرس بگویند لاغر مردنیِ دراز! از صد تا فحشِ ناقوسی هم بدتر است! شاید فکر کنید او را هم خوردم! ولی باید بگویم سخت در اشتباهید! آخر کدام خرسِ عاقلی میمون میخورد؟! کسی نبود به او بگوید آخر میمونِ داغان! تو خودت به عنوانِ فحش مورد استفاده قرار میگیری و هرکس اسمت را در جوامعِ عمومی بلند صدا کند جریمه میشود! تو مرا مسخره میکنی؟! میمونِ زشت؟! بیا برو موزت را بردار و برو باباع! ولی خوب دلیل نشد رفیقِ آهویش را نخورم! هرچه نباشد او دوستِ صمیمی اش بود و باید به او بابتِ مسخره کردن هایش تذکر میداد و نداد! پس شریک جرم بود! 

گذشت و گذشت و گذشت تا بزرگ شدم و شدم اینی که میبینید! من با همان پوستِ قهوه ایِ بد رنگ و چشم های کوچکِ قهوه ای رنگ و با قدِ بلند و لاغر مردنی بودنم، یکی از موفق ترین بازیگر های هالیوود هستم! من با دیکاپریو بازی کردم و او را در فیلم کتلت کردم؛ نه آن روباه و شتر مرغ و میمون!



من در فیلمِ کتابِ جنگل هنرنمایی کردم و یکی از نقش اصلی ها بودم؛ نه آن میمون و شتر مرغ و میمون!



این من بودم که در انیمیشنِ فصلِ شکار درخشیدم! میمون و شتر مرغ و روباهی در کار نبود!



و هزاران جایی که من بودم و هستم ولی آن شتر مرغ و میمون و روباه نیستن! راستش اگر میخواستن هم نمیتوانستن و نمیتوانن! چون مرده اند! درحالِ حاضر هم من با همان ریخت و قیافه و هیکل، یک سناتور هستم که نفوذ زیادی در سنایِ امریکا دارم و تصمیماتِ ترامپ را وِتو میکنم و در همه چی لابی میکنم و خیلی کارهای دیگر! و در آخر یک توصیه به شما دوستان! خودتان باشید! حتی اگر خودتان داغان است! اگر داغان هستید، سعی کنید بهترین داغانی باشید که میشود! 



  • Neo Ted