Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

اینکه میگن ما امنیت داریم الکیه دوستان! من اینا رو میشناسم! شما که از پشتِ پرده خبر ندارین! ولی من خبر دارم! مثلأ همین چند وقت پیش که زیرِ چرخ دنده های امتحانات داشتم ترک برمیداشتم، رفتم به سمتِ پنجره تا پرده رو کنار بزنم و از پشتش آگاه شم! در همین حین هوایِ آسمانِ عاشقان را که سیاسی نیست را نظاره ای بکنم که چشمتون روزِ بد نبینه! با صحنه ای مواجه شدم بس not found 404 ! یکی نیست بگه خواهرِ من! همشهری! هم محله ای! همسایه! هم وطن! این چه وضعِ رعایتِ شئوناته؟! خا من الآن شئوناتم ترک برداشت که! من که دیگه اون آدم سابق نمیشم که! شئوناتت رو کن اونور حداقل که شاعر در این مواقع میفرماد: هشدار که شئوناتِ ما را نخراشی! البته سریعأ واکنش نشون دادم و پرده رو کشیدم  و به این نتیجه رسیدم پشتِ پرده هیچ وقت جایِ خوبی نیست! شما هم طرفش نرید که شئوناتتون منهدم میشه!  واسه هوا خوری هم برید کوهی دشتی جنگلی جایی! پنجره ها دیگر امن نیستن!

در آخر هم سلامی کنیم به مهندسینِ شهر سازی و ساختمان سازی که طوری ساختمان میسازن که ویو عه آپارتمان روبروئی، اتاق خوابِ خیلی راحت و صمیمیِ همسایه ی ماست و این ویو تو حلقِ ویو عه ماست!

 خدا قوت ویو ساز!

خسته نباشی منهدم کننده ی شئونات!

سلام داغان!



  • Neo Ted
این ردِ قالبِ جدید و دادنِ رأی قاطع به مخالفتش، من رو یادِ چند وقت پیش تو سِنا انداخت! اونجا که فقط من و سناتور برنی سندرز به اعمالِ تحریم های جدید علیهِ ایران رأی منفی دادیم و 98 نفر باهاش موافق بودن! 
خلاصه بنده تسلیمِ رأی اکثریت هستم! :))

* پستِ قبلی 
* موقت
  • ۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۵۱
  • Neo Ted

فکر کنم تاریخ ببخشید های زیادی به مقامِ زن بدهکار باشه.


اگه از بچگی آروم و صلح طلب بودی و شدی اسیرِ یه وحشی ببخشید...

اگه این چند هزارسال سختی ای که کشیدی قابلِ حل بوده با ببخشید، ببخشید...


  • Neo Ted

تو بخشی از پستِ دو روز پیشم اشاره ای به مدلِ ذوق کردنِ مادرِ سوسک ها کردم و الآن هم میخوام بطورِ اختصاصی به ذوق کردنِ مادرِ چند تا از حیوانات واسه بچه هاشون بپردازم! باشد که مورد رضایتان قرار گیرد.

خب ابتدا بذارید پرونده ی سوسک رو ببندم! همه از ارتباط مسالمت آمیزِ سوسک ها با خانم ها مطلع هستن؛ بخصوص خودِ خانم ها! شما این موقعیت رو فرض کن که یه سوسک توله [ سوسکِ فرزند ] در برابر چشمِ مامانش میخواد مراسمِ پَر پَرانی [ مراسمی که طیِ آن سوسک توله ها برای اولین بار به سمتِ دختری بال بال < پَر پَر > میزنند ] رو برگزار کنه.

در فکرِ سوسک توله چه میگذرد؟! [ ینی میشه دقیق بال بال بزنم تو صورتش؟! ] [ تپش تپش تپش! اوجِ هیجان ]

سوسک توله با فراغِ بال و جسارت به سمتِ دخترِ مورد نظر پر پر میزند.

مامانِ سوسک توله: عییییییی! قربونِ اون بال بال زدنش برم من! ببین مرد [ بر شانه ی سوسکِ بابا میزند ] سوسک تولت رو میبینی؟! من بزرگش کردم ها! پاشو برو اون اسفند رو بیار! 

[ اسفند را می آورد ]

مامانِ سوسک توله: پووووووففف! اورکانتینالی پوفاسو  اورکانتینالی پوفاسو [ یه جور ذکرِ مخصوص سوسک ها ]


خب حالا بریم سراغِ دوستِ عزیزمان مارمولک! فکر میکنید یه مارمولکِ مادر چجوری واسه بچه ش ذوق میکنه؟! میگم براتون! شما فرض کن یه توله مارمولک [ مارمولکِ فرزند ] واسه اولین بار میخواد بره زیرِ دست و پای یه دختر [ هی میخوام از ارتباطِ دختر ها با این فضا دوری بجویم و هی نمیشه! ] 

توله مارمولک چه فکر میکند: ینی میتونم کاری کنم سکته کنه؟ یا حداقل لکنت زبون بگیره؟ یا کمِ کمش جیغِ بنفش بکشه؟؟ [ تپش تپش! اوجِ هیجان ]

نفسی عمیق کشیده، تکانی به دمش میدهد و چهار دست و پا به سمتِ پاهای دخترِ مورد نظر میدوَد! 

[ طبقِ آخرین گزارشاتِ به دست رسیده، دخترِ مورد نظر دو هفته فقط به افقی زل زده که محلِ جنایت است. ]

مامانِ توله مارمولک: آخ آخ! دمش رو ببین! مادر قربونِ اون دمِ کوچولوت!  مادر فدای اون قدم های ریزت! 

ولی توله مارمولک توسطِ داداشِ دخترِ مورد نظر به کفِ دمپایی ابری واصل گشت!

مامانِ توله مارمولک: [ درحالی که با یک دست بر قفسه ی سینه زده و با دستی دیگر دمِ توله مارمولکش را در دست دارد. ] فدای این دمت بشم که تو رفتی و این موند ازت! تنها یادگارِ تو همین دمه! [ تکان های متمادیِ دم ] 


دوستِ بعدیمون الاغه! همون خرِ خودمون. الاغِ مادر داره به کره خرش [ الاغِ فرزند ] نگاه میکنه که یکهو:

کره خر: عر عر عر عرررررر عرررررررر و عر های ممتد

مادرِ کره خر: وااااااییییی خداااا! عررررر عررررر عرررررر [ از شدتِ ذوق مادر هم به عر عر می افتد! به این نوع ذوق عر ذوق گویند ]

یه جفتک هم بزن زن عموت ببینه!! 

[ جفتک میزند ] 

حالا سه نفری: عر عر عررررر و عرهای بعدی [ در برخی از منابع به این اتفاق خر ذوق هم گویند ]


نفر بعدی راسو هستش! شما فکر میکنید یک راسو چیکار باید کنه که مادرش به وجد بیاد و ذوق مرگ شه؟! و اینکه راسو عه مادر در واکنش و در اثرِ این ذوق چه اتفاقی واسش میفته؟! 

به نظرم بهتره این پرونده ی لعنتی همینجا بسته شه! [ پرونده را بسته و درونِ گاو صندوق میگذارید و کادر را ترک میکند. ]


+ به قالبِ جدید سلام کنید همه! قالب سلام کن به بچه ها! برگشتیم به اصلِ خودمون! ما خرس های گریزلی هرکاری کنیم برمیگردیم به قهوه ای! البته قهوه ایِ خوش رنگ و باحال! 

جا داره تشکر کنم از رفیقِ جدیدم آقا رضا بابتِ طراحیِ قالب و کارهاش! تازه کارش رو تو حوزه ی ساختِ قالب شروع کرده و نیاز به حمایت داره. فضای وبلاگ ها هم نیاز به تنوع دارن. دوست داشتید بهش سر بزنید. فکر کنم خوشتون بیاد از کارهاش.

  • Neo Ted


مرگ بر اسرائیل! البته اگه به یه عده بر نمیخوره!

فردا یه عده هم چشم هاشون رو ببندن، هم حفره های گوش هاشون رو! اذیت نشن یک هو!

  • Neo Ted

خب بذارید از یه اتفاق شروع کنم. چند روز پیش یه عکس از خودم اِدیت کردم؛ یه اِدیتِ باحال و مدرن! با کلی شوق و ذوق رفتم به مادر نشون دادم که نظرش رو بدونم. خب طبقِ معمولِ همه مادر ها منتظرِ قربون صدقه و چقدر پسرم خوشگله و قربونش برم من و اسفند بیارید دود کنیم و اینا بودم. خب یه اصل هست که میگه یه بچه سوسک، واسه مادرش زیباترین محسوب میشه و طبقِ پژوهش های دانشگاهِ پریثقسون [ اسمش آشنا نیست؟! راستش واسه من هم نیست! البته من در آوردی بودنش تو این ناآگاهی مؤثره ] مادرش هربار قربون صدقه ی شاخک هاش و چشم هاش و بال بال زدن هاش میره! دیگه آدم ها که جا خود داره و قابل مقایسه نیست! حالا من در حدِ سوسک هم دیگه داغان نیستم؛ ولی خا پرد پیت هم نیستم. ولی میتونم اطمینان خاطر بدم بهتون که در حدِ پیت [ در آن آب و شیر و مایعجات میریزن ] هستم. دغدغه هم واسم نیست و نبوده. از قضیه پرت نشیم. عکس رو  نشون دادم و منتظرِ تأیید و ذوقِ مادر بودم که با این دیالوگ برخوردم:

منِ طفل: مامان اینو ببین! چطوره؟!

مادرِ جان: [ اندکی نگاه و تأمل ] این چیه؟ [ ! ] چقدر زشته! شبیه جنازه هاست!

منِ پورد شده: :|


کاری به این ندارم که تو اون لحظه داشتم به کشف و پیدا کردنِ خانواده ی واقعیم می اندیشیدم و دنبالِ شماره ی احسان علیخانی بودم، ولی مادر است که ما داریم؟!

بعد از خارج شدنِ از این شوک عمیقأ فکر کردم و یه نتیجه گرفتم که قضیه شماره ی احسان علیخانی منتفی شد. تاریخ رو مرور کردم. ورق زدم و ورق زدم تا رسیدم به روزهای ابتداییِ دانشگاه! درسته! درست از اولین روزهای دانشگاه من واسه مادر زشت و داغان شدم! قبلأ هم یه بار علنأ صاف تو تخم و عنبیه ی چشمم بهم گفته بود زشت و کریه و خب خیلی جدی گفته بود! این اتفاقات از یه ترس منشاء میگیره و اون اینه که مادر از فضا دانشگاه و ارتباطاتِ دانشگاهی و ارتباطش با من میترسه! از دختر های دانشگاه میترسه! شایدم از من میترسه! میترسه که تلف بشم و از دستش برم و منحرف و جیز و بوف بشم و این ترس من رو میترسونه که چرا باید بترسه؟! شاید از اینکه من تغییر کنم و اون همیشگی نباشم! مثلِ خیلیا که تا رسیدن به دانشگاه کلأ تغییر کردن و روابطِ آزادشون با خیلیا اسمِ دوستِ اجتماعی و روابط عمومی و همکلاسی و اینا گرفت و خب همین افراد تا قبلِ دانشگاه این روابط رو قبیح و زشت و کریه میدونستن و اینا به خودشون مربوطه که تو چه راستایی تغییر کنن! ولی خب فقط سعی کنن که فکر نکنن ما احمقیم! ما فقط ساده عبور میکنیم؛ چون حال و حوصله ی اصطکاک تو این مسائل رو نداریم. گوشمون هم پره از توجیهاتشون واسه کثافت کاری هاشون. ولی خب دوست دارم به مادرم بگم که من همون بچه خجالتیِ سر به زیرِ قبلِ دانشگاه هستم که تو مواجهه با دخترهای غریبه کفش هاشون واسش آشنا تره تا چشم هاشون. من هنوز هم که هنوزه همون بچه دهاتی و عقب مونده ای هستم که نمیتونه زل بزنه تو چشمِ یه دخترِ غریبه و واسش زبون بریزه! من همون بچه شهرستانی ای هستم که توانِ گرفتنِ دستِ دخترهای مختلف و صدتا کارِ دیگه باهاشون رو ندارم! آره مادر! من نمیتونم هنوزم! من نمیتونم رو لجن کاری هام روکشِ مدرنیته بکشم و به اسمِ تقویتِ روابط عمومی و افزایشِ دوست های اجتماعیِ دختر و هزار تا توجیهِ مسخره ی دیگه، یه سری کارهای دیگه کنم که نه تقویت روابط عمومیه و نه دوستِ اجتماعی! نمیخوام خودم رو تطهیر و پاک کنم! چون این مسائل الآن پز نداره که بخوام پز بدم یا ریا کنم. پس این فکر رو نکنید! به امثالِ من تو فضاهایی مثلِ دانشگاه عقب مونده و بچه مثبت و متحجر و سنتی و دهاتی و خز و هزارتا چیز دیگه میگن که خب طبیعتأ اینا ریا و پز نداره! ولی خب مادر جان من تمام قد به این عقب ماندگی و سنتی بودن و تحجر و مثبت بودن و دهاتیت و خز شدگی افتخار میکنم و بهت این اطمینان رو میدم همون پسر بچه ی خجالتی و سر به زیر بمونم. البته که اجازه نمیدم این خصلت جلو پیشرفت و روابط اجتماعیِ درست و اصولیم رو بگیره! نه حرف زدن با یه دخترِ غریبه بده و نه ارتباطِ چشمی وقتِ حرف زدن باهاش، ولی همه ی اینا حد و اندازه داره!

  • Neo Ted

  • Neo Ted

  • Neo Ted


" جمهوری اسلامی با اقتدار کامل ایستاده است. بعد از این هم همین‌جور خواهد بود. این را بدانند، همه بدانند؛ هم دشمن بداند، هم دوستان با اخلاص بدانند، هم آن دوستانی که گاهی دلشان می‌لرزد بدانند؛ جمهوری اسلامی مستحکم ایستاده است و بدانید آن‌ها نمی‌توانند به ما سیلی بزنند، ما به آن‌ها سیلی خواهیم زد. "


1. درست چند ساعت بعد از این سخنانِ رهبری، سپاه شروع به چک و چک کاریِ داعش کرد که کلِ دنیا، به خصوص عربستانِ سقوطی و رژیمِ آشغالگرِ اسرائیل و باقیِ نوچه های آمریکا بدونن ایرانی جماعت سرِ جونِ مردمش و امنیت و آرامشِ مردمش با احدی تعارف نداره! 

2. ایرانی جماعت اهلِ بزنم بزنمِ الکی نیست، یهو میزنه چپ و راستت میکنه نمیدونی از کجای دیرالزورِ سوریه خوردی!

3. ایرانی جماعت رو با گزینه های روی میز تهدیدِ پشمکی کنی، با گزینه های زیرِ میزش کتلتتون میکنه! 

4. دورانِ بزن و در رو هم تموم شده؛ این رو همه میدونن! همه! تا دیشب هرکی نمیدونست دیگه فهمید! اون وقتی که بیای بزنی و در بری واسه خیلی وقت پیش ها بود! الآن بیای بزنی تا خودِ اتاق خوابت دنبالت میکنیم میزنیمت! بابا مامانت رو هم بیاری، اونا رو هم میزنیم! تو این زمینه سخت و خشن عمل میکنیم!

5. یکی دیگه از خصلت های ما ایرانی ها اینه که اصولأ اهلِ ترقه بازی نیستیم! فقط موشک بازی! یه سری اومدن با ما ترقه بازی کنن که تو جوابشون چهارتا کپسولی و تی اِن تی و این سوسول بازیا واسشون بترکونیم، ولی نمیدونستن ما ذوالفقار داریم که خب هم از لحاظِ حجم و ابعاد و اندازه خیلی غیرِ سوسول تر از ترقه بازیه، و هم از لحاظِ بُرد و فاصله و هم از نظرِ مقدار تخریب و شدتِ ضربه!

6. میگن پوشک تو عربستان و اسرائیل تو بازار سیاه داره به قیمتِ کت و شلوار فروخته میشه! قیمتِ سوراخ موش هم تو این دوتا اکوری پکور به بالاترین حدِ چند ساله ب اخیر رسیده! خیکی های عربستان و سگ های هارِ اسرائیلی شبِ بارونی ای رو گذروندن!

7. گزارش هم رسیده که ابوبکر بغدادی بعد از یه دلِ سیر گوش دادنِ غلط کردمِ چاوُشی کرباسچی رو فرستاده تا با سپاه مذاکره کنه که باباع نزن! لامصب نزن! بیا مذاکره کنیم. این حرکت های تنش زا و خشونت وار چیه؟! 

8. دنیای امروز، دنیاییِ که اگه به دشمنت لبخند بزنی، نتیجه ش میشه یه چیزی تو مایه های برجام که هزار جا سرت کلاه میذارن و بعد ها میفهمی این دشمنِ لعنتی و نامرد، لبخند سرش نمیشه! دنیای امروز دنیاییِ که موشک، برش و ارزش بیشتری تو بوجود آوردن آرامش و ثبات داره. جنگ همیشه نفرت انگیز و سیاه بوده، ولی سیاه تر و نفرت انگیز تر از جنگ، اون روزیه که بخاطر ترسِ از جنگ و درگیری، به دشمنت باج بدی! 

9. شادی روحِ همه ی شهدامون، به خصوص شهید طهرانی مقدم [ پدرِ موشکی ایران ] صلوات بفرستید.

10. 

به دشمن بگو عاجز و کوچکست

جواب ترقه زدن موشکست

یدالله فوق همه دست هاست

به روی تو سیلی زدن کار ماست


#فاطمه_معصومی

11. من که گفتم خیلی ها رو زخمی میکنم :)) تف تو ریا! ولی اون دکمه قرمزه رو من فشار دادم پایِ سکوهای پرتابِ موشک! :)))


  • Neo Ted


خیلیا رو زخمی میکنم [ اون ایموجی هه که پوزخند میزنه ]

  • Neo Ted