Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

 

مجوس اثر جان فاولز با ترجمه‌ی پیمان خاکسار

 

داستان کتاب درمورد یه دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسیِ خداناباورِ هوس‌بازِ سست‌عنصرِ اجتماع‌گریزه که بنا به یه سری شکست در زندگی شخصی و مصاحبه‌های شغلی، برای تدریس زبان و ادبیات انگلیسی روانه‌ی یه مدرسه‌ در یکی از جزایر یونان میشه و اونجا بعد از یه مدتی وارد یه بازی یا بهتره گفت یه معمای بزرگ میشه. و میشه گفت کل کتاب خلاصه میشه در همین معما و پیگیری ما برای حلش. و شاید تنها نقطه قوت کتاب که باعث میشه این کتاب ۷۸۳ صفحه‌ای قابل تحمل باشه، همراهی ما با شخصیتِ اصلی در مسیر حل این معماست. شخصیتی که در این مسیر درگیر یه سری ماجرا و داستان عجیب و مرموز میشه که می‌شه گفت تعلیق و کشش خوبی به داستان دادن. خرده‌ روایت‌ها و شخصیت‌هایی که از یه جایی به بعد که توان ادامه دادن نداری، دستت رو می‌گیرن و می‌کِشنت. و تنها دلیل ادامه‌ی این مسیر خاکی و پر از دست‌انداز، یه سری منظره‌ی طبیعی و اتفاقاتِ حاشیه‌ی مسیره. وگرنه این داستان نه نثرِ هنرمندانه و جذابی داره و نه ترجمه‌ی خوبی، از حماقت‌های هضم‌ناپذیر شخصیت اصلی که تو کَت یکی مثل من هم نمی‌رفت بگذریم! اینه که این قمار ۱۴۰ تومنی (من چاپ قدیمشو گرفته بودم، ۱۰۵ بود) که به زودی بازم بیشتر میشه، صرفاً روی یه معمای بزرگ و داستانک‌های همراهش بسته میشه؛ که تهشم اونطوری که باید، پاسخ داده نمیشه و ارضاتون نمی‌کنه. به نظر بنده، با این نثر و ترجمه اصلاً ارزششو نداره و توصیه می‌کنم گولِ بازی‌های تبلیغاتی نشر چشمه و اسم مترجم و متن پشت جلد و پست‌های بلاگرهای دلال رو نخورید!
 من سواد زبان انگلیسی ندارم، سواد زبان خارجی دیگه‌ای هم ندارم البته. :)))) ولی چیزی که منِ زبان‌نفهمِ بی‌سواد هم حسش می‌کنم نارسایی و چاله‌چوله‌های ترجمه‌ست که در کنار سانسور، گند زده به نثر و لحن روایت. واقعاً ترجمه هیچ جذابیت و گیرایی‌ای نداشت. انگار پیمان خاکسار بجای پیشرفت داره پسرفت می‌کنه. حالا سانسور رو میشه یه‌جوری دور زد، ولی ترجمه‌ی بد رو نه! انگار یه ربات ترجمه‌ش کرده و یه سری جملات به حال خودشون رها شدن و یه سری دیگه هیچ حسی رو منتقل نمی‌کنن و یه سری هم کلاً بی‌معنان.
نکته‌ی جالب بعدی متن پشت جلده که مطابق یه سری لیست نظرسنجی، کتاب رو هم‌ردیف جنایت و مکافات، اولیس و آناکارنینا دونسته. و این شاید خنده‌دارترین جوک بی‌مزه‌ی چند وقت اخیر من باشه. شاید بپرسید اگه بی‌مزه‌ست چرا خنده‌داره؟ باید بگم از بی‌مزگی و خزعبل‌ بودنش!

  • ۵ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۳۷
  • Neo Ted

 

طاقت زندگی و مرگم نیست اثر مو یان با ترجمه‌ی مهدی غبرائی/سحر قدیمی

 

‏واقعیتش هیچ‌وقت درگیر تناسخ نبودم؛ حتی وقتی این کتابو انتخاب کردم. بخاطر "مو یان" بود که گرفتمش. می‌خواستم از ادبیات چین بخوانم و چه کسی بهتر از "مو یان"؟ آکادمی نوبل درمورد انتخابش گفته بود این جایزه رو بخاطر واقع‌گرایی وهم‌آلود آمیخته با داستان‌های عامیانه و تاریخی بهش دادن. اینو قبل از خواندن کتاب شنیده بودم، ولی بعدش درکش کردم. مو یان یه جوری وهم و خیال رو با واقعیت تلفیق می‌کنه و یه روایت ساده و روان و جذاب بهت ارائه می‌ده که با تمام شخصیت‌های حیوانی داستان ارتباط می‌گیری و از خواندن داستان‌شون کِیف می‌کنی. البته کیف از نبوغ و قدرت مو یان.‏چون زندگی حیوانات خیلی هم جذاب و خوشحال‌کننده نیست. به‌ خصوص اگه یه خر باشی! 
داستان تو دوره‌ی اصلاحات ارضی چین رقم می‌خوره و همین بستر مناسبی واسه کنایه‌ها و نقدهای مو یان به سیستم میشه. ایستادگی یکی از شخصیت‌ها مقابل سیستم و مقا‌ومتش مقابل حرف زور و پذیرش تمامی تاوان‌هاش؛‏ تنهایی و تمسخر و تهدید و تحقیر و فشار و ارعاب و ... ولی ایستادن و تن‌ ندادن به حرف زور! صبر و صبوری و امید! این شخصیت عالی بود.
تولد و حضور خود مو یان به عنوان یه شخصیت طی داستان به شدت هوشمندانه‌ست و حتی مدل برخوردش با خودش که مدام تحقیرانه و تمسخرآمیز و کنایه‌آمیزه.‏ مو یانی که توی داستان دکوری نیست و موثره. 
روایت زندگی ۴ نسل از خانواده و شخصیت‌های داستان که تو رسماً باهاشون زندگی می‌کنی و بچگی و بزرگ‌شدن‌‌شون و مرگ‌شونو حس می‌کنی. این حس همراهی که حلقه‌ی واصله‌ی همه‌شون یه حیوانه! 
نوع روایت شیرین و شیواست و همونطور که‌ گفتم ساده و روان. ‏تو به معنای واقعی کلمه از خواندن کتاب لذت می‌بری. ترجمه‌ واقعاً عالیه و نقش مهمی تو برقراری ارتباط با داستان و قلم مویان داره. ویراستاری و کیفیت چاپ و طرح جلد هم راضی‌کننده و خوبن. کتاب قطوره، ولی سنگین نیست. ۷۸۵ ص رو می‌تونی تو ۳ هفته و حتی کمتر بخوانی و هیچ آزاری هم حس نکنی!‏
پایان یادداشت رو هم اختصاص می‌دم به پایان کتاب! عجب پایانی! فوق‌العاده جذاب و هوشمندانه! پایانی که تو نمی‌تونی بگی پایانه! چون خودش شروع یه ماجراییه که مخ‌تو می‌خوره و می‌گی: بابا دمت گرم! دست‌خوش آقای مویان! لعنت بهت! این چه پایان شیک و مجلسی‌ای بود؟!

 

* آرشیو

** طرح جلد کتاب من متفاوته و به نظرم بهتره. ولی این جدیده هم بد نیست.

  • ۵ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۱۷
  • Neo Ted

 

 

جنگ آخر زمان اثر ماریو بارگاس یوسا با ترجمه‌ی عبدالله کوثری

 

- نفرت، مثل هوس، عقل را از کار می‌اندازد و آدم را بدل به موجودی سراپا غریزه می‌کند.

- ژاگونسوها داشتند نماد ظلم و ستم را نابود می‌کردند. آن‌ها با تصوری مبهم، اما به قوت شهود، به‌درستی به این نتیجه رسیده بودند که قرن‌ها سلطه مالکیت خصوصی این فکر را در کله استثمار شده‌ها فرو کرده بود که این نظام از آسمان نازل شده و مالکان هم موجوداتی برترند، برای خودشان نیمه خدایی هستند.

-  بردگی اخلاقی و جسمی زنان به حد افراط کشیده است، چون این‌ها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. این طرف‌ها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب می‌کند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوان‌صفت و شوهران مست‌شان می‌افتند و مردمی هم که شاهد این صحنه‌ها هستند در کمال بی‌اعتنایی تماشا می‌کنند. این خوراکی برای تفکر است. رفقا ما باید کاری کنیم که انقلاب نه‌تنها به استثمار انسان از انسان، که به استثمار زن به‌دست مردم هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات برابری جنسی را هم برقرار کند.

 


 یوسا نویسنده‌ای بود که قبل از تجربه‌ی اثری ازش می‌دانستم قراره واسم یکی از محبوب‌ترین نویسنده‌ها بشه. و این فقط یه حس بود. ولی بهش باور داشتم. 
"جنگ آخر زمان" رو می‌تونم یکی از چرک‌ترین، سیاه‌ترین، بی‌رحم‌ترین، زننده‌ترین، شجاعانه‌ترین آثاری نام ببرم که تا حالا تجربه کردم. ‏داستانی که از از یه تقابل و نبرد ایدئولوژیک خبر می‌ده‌. از تفکر خلق یه سرزمین موعود، یه مدینه‌ی فاضله که قرار نیست زیر بلیط سیستم و حکومت جمهوری بره‌. تفکری که جمهوری رو شیطان و پیروانش رو فراماسون و سگ می‌دونه. 
ولی چه سرزمین موعودی؟! چه مکان آرمانی‌ای؟!‏پیش از اینکه بخواد یه سرزمین موعود باشه، یه پناه‌گاهه، یه مأوی برای تمام کسانی که به هر نحو و دلیلی از جامعه، از خانه و خانواده‌شون طرد شدن. افرادی که هیچ امیدی به بخشش و بازگشت ندارن! آدم‌هایی که پِی یه روزنه برای رسیدن به باور و ایمانن.‏ باوری که باورشون کنه و بهشون ایمان داشته باشه و ببخشدشون و زیر بال و پرشون رو بگیره. این سرزمین تحت رهبری یک مرشد شکل می‌گیره و افراد از سراسر کشور به سمتش سرازیر میشن. سرزمینی که به مرور دارای نظم و قانون و قاعده میشه که مهم‌ترینش استقلال و تقابل با نظام جمهوریه.‏این کتاب داستان تقابل دو مدل تفکره که حاضر نیستن همدیگرو تحمل کنن! یکی بخاطر ظلم و ستم و زوری که سال‌هاست بهش تحمیل شده و دیگری بخاطر تفکری که مسبب گردن‌کشی و استقلال رای و محبوبیتِ منفوری که داره خِیل عظیمی رو به سمت خودش می‌کشه.‏این نبرد و تقابل خِیر و شر نیست؛ این جنگِ شَر و شَره. تو این داستان هیچ گروه و دسته‌ای بی‌گناه نیست. مدعی قهرمانی زیاده، خیلیا قهرمان و منجی خطاب میشن، ولی هیچ قهرمان و منجی‌ای وجود نداره! این جنگ فقط نابودی و مرگ و خون و تیکه‌تیکه‌شدن و اضمحلال در بر داره. نیست‌شدن یکی از طرفین. به هر قیمتی.

 

 

 

  • ۴ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۱
  • Neo Ted