زندهیاد
ولی من دلم پَر میزنه واسه اون دعواهای وبلاگی!
- ۹۹/۰۶/۱۸
جمله نسبتاً کوتاه بود و جانکاه!
خلاصه که گذشت ... یادش بخیر
لطفا با هم مهربان باشید -_-
+ سلام :)
مرسی که بعد از قرنها با دعوای وبلاگی آپ کردی :/
خاک بر سرت نشه با اون کانال زیرخاکی و حافظه پوکیدهت که شونصد بار منو ازش ریمو کردی بیشعور :/
جهت رفع دلتنگیتون بود قابل نداشت!
داغان :))
مام دلمون برای وبلاگ داغان و خود داغانت تنگ شده، اینقدر خسیس نباش در نوشتن:|
:-))
من دعوای سر ویس فرستادن ها رو یادمه! اون موقع ها هنوز نتونسته بودم رایج بودن یک سری فکرها رو بپذیرم و برایم خیلی عجیب بود! تا الان اونقدر حرفهای عجیب شنیدم که حس دعوا نیست!
منم خوشم میاد.
البته به شرطی خودم فقط نظاره گر باشم.
شماها دعوا کنید من لذت ببرم.
خخخ
فکر کنم منم
چه دوران پر از نفرت و دوستانه ای بود حالا هرکودوم از طرفین دعوای سابق یا نمینویسن دیگه یا تخته کردن در وبلاگو(((:یاهم گه گاهی یه پست میذارن
اوااااا چطوری جوون
داغان!
الان یه لیسانسه هستی
فک کن!! با توپ پلاستیک گل کوچیک میزدی اومدی:)) با اون دمپایی ها و عکس منشوری روز اول تاسیس وبت
اومدم اینجا یاد حوا افتادم یادم بمونه صبح حال اونم بپرسم
مخصوصاً وقتی هنوز موبایلهای هوشمند زیاد رایج نبودن :)))
پخ
با اینکه دیر همتون رو شناختم ولی دلم براتون تنگ شده :) امیدوارم حالتون خوب باشه!
اخ من اصلا دلم پر میکشه یه بار دیگه یه بار دیگه تماشاکننده دعوا فیزیکی باشم