Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

گاهی اوقات سختْ درگیر تعریف برزخ می‌شوم؛ به اینکه فاصله‌ام با این مکان، به اندازه‌ی فاصله‌ام با یک مفهوم کم می‌شود. مفهومی ملموس که دیگر نیازی نیست برای تجربه‌اش یک سفر میان‌کهکشانی با طعم مرگ را سپری کنم. برزخ می‌تواند مثل یک کرمِ کوچک از گوش‌هایت وارد سرت شود و جزء به جزء مغزت را تسخیر کند. گاهی اوقات هم نیازی به ورود از بیرون نیست، تخم‌ریزی این مفهوم از تک‌تک تصورات و احتمالاتی شروع می‌شود که به آینده گره خورده‌اند. و نقطه تلاقی تعریف برزخ در هر شرایطی، آینده‌ است. برزخ طوری مغزت را می‌بلعد که حالَت را فراموش کنی و راه گریزت به گذشته هم به بن‌بست ختم شود. تو می‌مانی و مغزی آشفته که میدان جنگ جهانی تصوراتِ بی‌سرانجام شده و نتیجه‌اش چیزی جز بلاتکلیفی و تعلیق نیست. تعلیقی که مسیرش خیلی از مواقع از جاده‌ی پوچی می‌گذرد. و این تعلیق، این آویختگی به هیچ و پوچ، این بلاتکلیفیِ پُل‌های خراب‌شده‌ی پشتِ سر، رانده‌شدن به جلو و واهمه‌ی مواجه‌شدن با فرداها، این آونگی که از سردرگمی بین چپ و راست سرگیجه گرفته، همه و همه منجر به طلوعِ غروبی‌ست که چیزی جز تاریکیِ شب دربر نخواهد داشت؛ و برزخ چیزی جز معلق‌بودن در تاریکیِ مطلق نیست. جایی که جز خیال و وهم‌هایی که معلوم نیست به چه مقصدی هدایتت کنند، پناهی نیست. و تنها دلگرمیِ منِ بی‌پناه، همین خیالِ افسارگسیخته‌ام است که به جنونش ایمان دارم.

  • ۵ نظر
  • ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۵۳
  • Neo Ted

 

 

📖 سور بز | ۶۲۳ ص

 اولین چیزی که باید در مواجهه با‌ یوسا بدونید اینه که در رابطه‌ با واقعیت، بی‌رحمانه بی‌پرده، بی‌پروا و بی‌تعارفه. واقعیت رو طوری تو صورت‌تون می‌کوبونه که شاید لازم باشه بعدش با یه دستمال مرطوب تمیزش کنید. و این ماجرا وقتی تشدید میشه که بفهمید با داستانی طرفید که در بستر یه حکومت دیکتاتوری رقم می‌خوره و به نظرتون واقعیتِ یه رژیم دیکتاتوری چه رنگیه و چه طعم و بویی داره؟! اگه بخوام مثل خود یوسا صریح باشم، باید بگم سیاه با طعم مدفوعی که مجبوری بخاطر رهایی ملت از ظلم و مرگ قورتش بدی، با بوی پوست و گوشت سوخته‌ای که بخاطر عقایدت باید درد و زجرش رو به جون بخری! 
یوسا در این اثر یه‌جوری بی‌رحمه که یه جاهایی با خودم می‌گفتم دیگه بیخیال! ادامه نده مَرد! ولی یوسا نبود که ادامه می‌داد، واقعیت بود که همینقدر تلخ و ترسناک و بی‌رحم پیش می‌رفت و مجبورم می‌کرد کتاب رو برای چند لحظه‌ هم که شده ببندم و ازش فاصله بگیرم. از واقعیتی که تحمل خواندنش رو هم نداشتم، چه برسه‌ به تجربه‌اش! 
خوبی این دست رمان‌های تاریخی اینه که مستند هستند و تو در بستر یه داستان جذاب، می‌تونی یه واقعه‌ی تاریخی رو مطالعه کنی‌. بدیش هم همینه که باورت نمی‌شه این اتفاقات واقعیت داشته باشن. ولی یوسا برای نوشتن این کتاب حدود ۶ سال وقت گذاشت و تمام مستندات مربوط به دیکتاتور وقت دومینیکن رو از طریق بایگانی روزنامه‌ها، مجلات و ادارات رو مطالعه کرد و با خیلی از نزدیکان دیکتاتور مصاحبه کرد. 
داستان کتاب در سه خط روایی پیش میره‌. روایت اورانیا، دختر یکی از مسئولین بلندپایه‌ی وقت تروخیو که در زمان حال جریان داره و پس از سال‌ها به کشورش برگشته و با تغییرات پسادیکتاتوری و البته پدر علیل و ذلیلش مواجه میشه. 
داستان گروهی از افراد که هرکدوم به نحوی ضدتروخیست هستن و تصمیم به ترور اون گرفتن که این خط در زمان دیکتاتوری تروخیو روایت میشه.
و در آخر هم خطی که مربوط به خود تروخیوئه و ماجراهای مربوط به خودش و حکومتش رو پیش می‌بره. 
هنر یوسا جایی مشخص میشه که این ۳ خط طوری درهم فرو می‌رن و گره می‌خورن که تو مجبور میشی سر تعظیم فرود بیاری بر این حجم از نبوغ و پختگی قلم! فارغ از ارتباط این ۳ خط، بطور مثال تو یکی از خطوط روایی، هر چند خط یک بار خط روایی و زمانش تغییر می‌کنه و تو گیج نمیشی! خیلی ساده و رسا شخصیت‌ها رو می‌شناسی و زمان و اتفاقات روایی رو تفکیک می‌کنی. داستان شخصیت تاثیرگذار زیاد داره، ولی همه رو یادت می‌مونه و فراموش نمی‌کنی! خیلی دقیق می‌شناسیشون و می‌دونی دنبال چی هستن!  و از اون مهم‌تر تو در این داستان دنبال چی هستی و کدوم طرف واستادی. نویسنده با شخصیت‌سازی‌ها و طرح داستان‌ها و روایت‌های مربوط به شخصیت‌ها بهت کمک می‌کنه خیلی ساده و قاطع این حکومت، از سرش که تروخیو نشسته و پاچه‌خوارها و کاسه‌لیس‌هاش که دور و برش وزوز می‌کنن تا کفِش که عمله‌ها و مردم ترسو و مطیع و تسلیم در برابر واقعیتِ موجود ناله می‌کنن و هیچ غلطی نمی‌کنن رو بشناسی و بفهمی و لمسشون کنی؛ و صدالبته گروه ناچیزی از افراد که زیر فشار این حکومت و فضاسازی ترسناکش له نمی‌شن و می‌خوان تغییر رو رقم بزنن؛ افرادی که خودشون تغییر رو از خودشون شروع کردن و می‌خوان تسریش بدن به کل کشور و جامعه. به هرقیمتی! 
دوتا مسئله‌ی مهم دیگه هم هست که به شدت در محشر بودن این اثر موثر بودن. اولیش ترجمه‌ی بی‌نظیر استاد کوثری و دومیش هم تیغ خیلی کند سانسور که خداروشکر گویا به هر دلیلی زورش به این اثر نرسیده!

  • Neo Ted

 

 

مجوس اثر جان فاولز با ترجمه‌ی پیمان خاکسار

 

داستان کتاب درمورد یه دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسیِ خداناباورِ هوس‌بازِ سست‌عنصرِ اجتماع‌گریزه که بنا به یه سری شکست در زندگی شخصی و مصاحبه‌های شغلی، برای تدریس زبان و ادبیات انگلیسی روانه‌ی یه مدرسه‌ در یکی از جزایر یونان میشه و اونجا بعد از یه مدتی وارد یه بازی یا بهتره گفت یه معمای بزرگ میشه. و میشه گفت کل کتاب خلاصه میشه در همین معما و پیگیری ما برای حلش. و شاید تنها نقطه قوت کتاب که باعث میشه این کتاب ۷۸۳ صفحه‌ای قابل تحمل باشه، همراهی ما با شخصیتِ اصلی در مسیر حل این معماست. شخصیتی که در این مسیر درگیر یه سری ماجرا و داستان عجیب و مرموز میشه که می‌شه گفت تعلیق و کشش خوبی به داستان دادن. خرده‌ روایت‌ها و شخصیت‌هایی که از یه جایی به بعد که توان ادامه دادن نداری، دستت رو می‌گیرن و می‌کِشنت. و تنها دلیل ادامه‌ی این مسیر خاکی و پر از دست‌انداز، یه سری منظره‌ی طبیعی و اتفاقاتِ حاشیه‌ی مسیره. وگرنه این داستان نه نثرِ هنرمندانه و جذابی داره و نه ترجمه‌ی خوبی، از حماقت‌های هضم‌ناپذیر شخصیت اصلی که تو کَت یکی مثل من هم نمی‌رفت بگذریم! اینه که این قمار ۱۴۰ تومنی (من چاپ قدیمشو گرفته بودم، ۱۰۵ بود) که به زودی بازم بیشتر میشه، صرفاً روی یه معمای بزرگ و داستانک‌های همراهش بسته میشه؛ که تهشم اونطوری که باید، پاسخ داده نمیشه و ارضاتون نمی‌کنه. به نظر بنده، با این نثر و ترجمه اصلاً ارزششو نداره و توصیه می‌کنم گولِ بازی‌های تبلیغاتی نشر چشمه و اسم مترجم و متن پشت جلد و پست‌های بلاگرهای دلال رو نخورید!
 من سواد زبان انگلیسی ندارم، سواد زبان خارجی دیگه‌ای هم ندارم البته. :)))) ولی چیزی که منِ زبان‌نفهمِ بی‌سواد هم حسش می‌کنم نارسایی و چاله‌چوله‌های ترجمه‌ست که در کنار سانسور، گند زده به نثر و لحن روایت. واقعاً ترجمه هیچ جذابیت و گیرایی‌ای نداشت. انگار پیمان خاکسار بجای پیشرفت داره پسرفت می‌کنه. حالا سانسور رو میشه یه‌جوری دور زد، ولی ترجمه‌ی بد رو نه! انگار یه ربات ترجمه‌ش کرده و یه سری جملات به حال خودشون رها شدن و یه سری دیگه هیچ حسی رو منتقل نمی‌کنن و یه سری هم کلاً بی‌معنان.
نکته‌ی جالب بعدی متن پشت جلده که مطابق یه سری لیست نظرسنجی، کتاب رو هم‌ردیف جنایت و مکافات، اولیس و آناکارنینا دونسته. و این شاید خنده‌دارترین جوک بی‌مزه‌ی چند وقت اخیر من باشه. شاید بپرسید اگه بی‌مزه‌ست چرا خنده‌داره؟ باید بگم از بی‌مزگی و خزعبل‌ بودنش!

  • ۵ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۳۷
  • Neo Ted

 

طاقت زندگی و مرگم نیست اثر مو یان با ترجمه‌ی مهدی غبرائی/سحر قدیمی

 

‏واقعیتش هیچ‌وقت درگیر تناسخ نبودم؛ حتی وقتی این کتابو انتخاب کردم. بخاطر "مو یان" بود که گرفتمش. می‌خواستم از ادبیات چین بخوانم و چه کسی بهتر از "مو یان"؟ آکادمی نوبل درمورد انتخابش گفته بود این جایزه رو بخاطر واقع‌گرایی وهم‌آلود آمیخته با داستان‌های عامیانه و تاریخی بهش دادن. اینو قبل از خواندن کتاب شنیده بودم، ولی بعدش درکش کردم. مو یان یه جوری وهم و خیال رو با واقعیت تلفیق می‌کنه و یه روایت ساده و روان و جذاب بهت ارائه می‌ده که با تمام شخصیت‌های حیوانی داستان ارتباط می‌گیری و از خواندن داستان‌شون کِیف می‌کنی. البته کیف از نبوغ و قدرت مو یان.‏چون زندگی حیوانات خیلی هم جذاب و خوشحال‌کننده نیست. به‌ خصوص اگه یه خر باشی! 
داستان تو دوره‌ی اصلاحات ارضی چین رقم می‌خوره و همین بستر مناسبی واسه کنایه‌ها و نقدهای مو یان به سیستم میشه. ایستادگی یکی از شخصیت‌ها مقابل سیستم و مقا‌ومتش مقابل حرف زور و پذیرش تمامی تاوان‌هاش؛‏ تنهایی و تمسخر و تهدید و تحقیر و فشار و ارعاب و ... ولی ایستادن و تن‌ ندادن به حرف زور! صبر و صبوری و امید! این شخصیت عالی بود.
تولد و حضور خود مو یان به عنوان یه شخصیت طی داستان به شدت هوشمندانه‌ست و حتی مدل برخوردش با خودش که مدام تحقیرانه و تمسخرآمیز و کنایه‌آمیزه.‏ مو یانی که توی داستان دکوری نیست و موثره. 
روایت زندگی ۴ نسل از خانواده و شخصیت‌های داستان که تو رسماً باهاشون زندگی می‌کنی و بچگی و بزرگ‌شدن‌‌شون و مرگ‌شونو حس می‌کنی. این حس همراهی که حلقه‌ی واصله‌ی همه‌شون یه حیوانه! 
نوع روایت شیرین و شیواست و همونطور که‌ گفتم ساده و روان. ‏تو به معنای واقعی کلمه از خواندن کتاب لذت می‌بری. ترجمه‌ واقعاً عالیه و نقش مهمی تو برقراری ارتباط با داستان و قلم مویان داره. ویراستاری و کیفیت چاپ و طرح جلد هم راضی‌کننده و خوبن. کتاب قطوره، ولی سنگین نیست. ۷۸۵ ص رو می‌تونی تو ۳ هفته و حتی کمتر بخوانی و هیچ آزاری هم حس نکنی!‏
پایان یادداشت رو هم اختصاص می‌دم به پایان کتاب! عجب پایانی! فوق‌العاده جذاب و هوشمندانه! پایانی که تو نمی‌تونی بگی پایانه! چون خودش شروع یه ماجراییه که مخ‌تو می‌خوره و می‌گی: بابا دمت گرم! دست‌خوش آقای مویان! لعنت بهت! این چه پایان شیک و مجلسی‌ای بود؟!

 

* آرشیو

** طرح جلد کتاب من متفاوته و به نظرم بهتره. ولی این جدیده هم بد نیست.

  • ۵ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۱۷
  • Neo Ted