#هیکل_من
گفتند از بدنتان بنویسید. از ریخت و قیافه تان. از اینکه از قیافه و هیکلتان راضی هستید. ما هم لبیک میگوییم و مینویسیم! ولی از چه بنویسم؟! من کودکیِ تلخ و قهوه ای داشتم! فکرتان را جمع و جور کنید باباع! منظورم از قهوه ای رنگِ پوستم است. میبینید؟! همین الآن شماها هم مرا بخاطرِ رنگِ پوستم مورد تمسخر واقع نهیدید! از همان زمانی که توله خرسی اکوری پکور بودم، مرا بخاطرِ رنگِ پوستم مسخره میکردند! اولین بار در اولِ دبستان، روباهِ لعنتی مرا مسخره کرد! وسطِ جمع به من گفت: وقتی تو را میبینم حالم بهم میخورد! به او گفتم چرا؟! پوزخندی روباه طور زد و گفت: آخر تو خیلی قهوه ای هستی! شاید فکر کنید با آن حرف افسرده شدم و رفتم در بیشه زار گریستم! ولی اشتباه میکنید! من شکمِ او را سفره نموده و وقتی هنوز جان در بدن داشت، یک آیینه برایش آوردم و به او گفتم: حالا خوب نگاه کن کی قهوه ای تر است! والاع به همین قرآن! مرتیکه مکارِ پوزه الاغی! خودش مرزهای قهوه ای بودن را در نوردیده بود با آن قهوه ایِ مایل به نارنجی اش، آنوقت مرا مسخره میکرد پسره ی جلف! ولی آن ماجرا پایانِ کار نبود! من تا پایانِ دوره ی تحصیلی مسخره میشدم! مثلأ سرِ کلاسِ درس هم معلم وقتی میخواست رنگِ قهوه ای را به بقیه آموزش دهد، مرا از جا بلند میکرد و می آورد جلو و میگفت: قهوه ای یعنی این! این تِد یعنی قهوه ای! قهوه ای تر از تِد خودش است! بعد هم بچه ها زیرِ لب پوزخند میزدند! آخر یکی نبود به معلم مان بگوید آخر کرفسِ پلاسیده! تو خودت عاملِ دوریِ حیوانات از درس و تحصیلی! تو با آن قیافه ی پنچره ت به تنهایی سرانه ی تحصیل و سواد آموزی را کتلت نموده ای ای بزِ پیر! برو یک فکری به حالِ لرزشِ صدایت کن خیار! ولی چه کنم که او معلم مان بود و احترام بر معلم واجب! ولی خوب این دلیل نشد که پایانِ سالِ تحصیلی او را شرحه شرحه نکنم و نخورم! گوشتِ چغر و سفتی هم داشت! فکر کنم بخاطر سنِ بالایش بود! بزرگتر که شدم بخاطرِ چشم های کوچک و قهوه ایم مسخره میشدم. خوب به یاد دارم آن شتر مرغِ خاله زنک را که همیشه مرا چشم مورچه ای صدا میزد! یک بار هم به من گفت تو چشم هایت شبیهِ دو نقطه ی قهوه ایِ بد رنگ است! از حق نگذریم او گوشتِ تمیز و خوشمزه ای داشت! هنوزم که هنوز است مزه ای لابلایِ دندان هایم میرقصد! رقصِ باله! خودِ چشم تلسکوپی اش همیشه سوژه ی بچه ها بود ها! پرنده ی فلجِ حسرتِ پرواز به دل مانده ی کودنِ بی خاصیت! یکم که گذشت بخاطرِ قدِ بلند و شکمِ لاغرم مسخره شدم. در بینِ خرس های دیگر بلند قد ترین و لاغر ترین بودم! جیمی میمونِ را به یاد می آورم! که چقدر آزارم داد با کنایه هایش! به من میگفت لاغر مردنیِ دراز! فکرش را بکنید به یک خرس بگویند لاغر مردنیِ دراز! از صد تا فحشِ ناقوسی هم بدتر است! شاید فکر کنید او را هم خوردم! ولی باید بگویم سخت در اشتباهید! آخر کدام خرسِ عاقلی میمون میخورد؟! کسی نبود به او بگوید آخر میمونِ داغان! تو خودت به عنوانِ فحش مورد استفاده قرار میگیری و هرکس اسمت را در جوامعِ عمومی بلند صدا کند جریمه میشود! تو مرا مسخره میکنی؟! میمونِ زشت؟! بیا برو موزت را بردار و برو باباع! ولی خوب دلیل نشد رفیقِ آهویش را نخورم! هرچه نباشد او دوستِ صمیمی اش بود و باید به او بابتِ مسخره کردن هایش تذکر میداد و نداد! پس شریک جرم بود!
گذشت و گذشت و گذشت تا بزرگ شدم و شدم اینی که میبینید! من با همان پوستِ قهوه ایِ بد رنگ و چشم های کوچکِ قهوه ای رنگ و با قدِ بلند و لاغر مردنی بودنم، یکی از موفق ترین بازیگر های هالیوود هستم! من با دیکاپریو بازی کردم و او را در فیلم کتلت کردم؛ نه آن روباه و شتر مرغ و میمون!
من در فیلمِ کتابِ جنگل هنرنمایی کردم و یکی از نقش اصلی ها بودم؛ نه آن میمون و شتر مرغ و میمون!
این من بودم که در انیمیشنِ فصلِ شکار درخشیدم! میمون و شتر مرغ و روباهی در کار نبود!
و هزاران جایی که من بودم و هستم ولی آن شتر مرغ و میمون و روباه نیستن! راستش اگر میخواستن هم نمیتوانستن و نمیتوانن! چون مرده اند! درحالِ حاضر هم من با همان ریخت و قیافه و هیکل، یک سناتور هستم که نفوذ زیادی در سنایِ امریکا دارم و تصمیماتِ ترامپ را وِتو میکنم و در همه چی لابی میکنم و خیلی کارهای دیگر! و در آخر یک توصیه به شما دوستان! خودتان باشید! حتی اگر خودتان داغان است! اگر داغان هستید، سعی کنید بهترین داغانی باشید که میشود!
- ۹۶/۰۳/۱۹