Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

خدا همه ی ننه ها رو حفظ کنه. البته پدربزرگ ها رو هم حفظ کنه. عمه ها هم که جای خود دارند. و همینطور دایی ها و عمو ها و خاله ها و حتی باجناق ها و جاری ها هم. دختر همسایه ها رو هم بطور خاص حفظ کنه. کلا چه کاریه؟! خدا همه ر حفظ کنه! ولی این پست راجع به ننه یِ بنده س. یه ننه یِ کاملأ ننه! مطابق با استاندارد های یورو ننه ای! درسته قدش کوتاس، ولی طبعِ بلندی داره و قلبی بزرگ! البته اگه فاکتورِ پول و خرج کردن رو از بزرگی قلب و بلندی طبع خط بزنیم. نه که خسیس باشه ها! نه وجدانأ! هفت روزِ هفته بچه ها و نوه هاش خونه ش چتر میشن و نهار و خورد و خوراک همه ش با ننه ی بنده س هزینه ش! ولی بیشتر از اینکه بخواد همه هزینه هاش واسه خودش و بقیه باشه، ترجیح میده اکثر هزینه هاش واسه بعد از خدایی نکرده مرگش باشه. خیلی نگرانِ بعد از رفتنشه که امیدوارم حالا حالا اتفاق نیفته. ولی کلأ دوست نداره حتی همون موقع هم کسی سرش منت بذاره بابت یه سری مسائل و ناله کنه! ولی مسئله ی اصلیِ این پست، همین هم نیست! مسئله گوشه! البته اون گوشه نه، این گوشه! گوش! " گوش اندام حسی است که صدا را دریافت می‌کند. گوش انسان از سه قسمت خارجی، میانی و داخلی تشکیل شده‌است. اختلاف زمان جزئی که در رسیدن صدا به دو گوش وجود دارد، به تشخیص جهت صدا کمک می‌کند. امواج حرکتی صوت در گوش به امواج الکتریکی تبدیل و به مغز فرستاده می‌شوند. گوش انسان قادر است بین ۲۰ تا ۲۰۰۰۰ هرتز را درک کند. به این محدوده محدوده شنوایی انسان می‌گویند. " ننه ی بنده و چهارده تا نوه ی دیگه ش، یکی دوسالی میشه مشکل شنوایی پیدا کرده که خب از پیامدهای بالا رفتنِ سنه و طبیعیه. یه سری دوا درمان ها رو انجام داده ولی کافی نبوده! یعنی پزشکِ مربوطه گفته " حاج خانم جان! با این کارا مشکلت حل نمیشه! باید لطف کنی به علم و جامعه ی جهانیِ پزشکی و سمعک استفاده کنی! " که تو این موردِ خاص، ننه ی بنده بطور کلی علم و جامعه ی جهانیِ پزشکی ر قبول نداره و معتقده که اینا اشتباه میکنن و من؟! من نمیشنوم؟ [ ما: ننه تلفن کارِت داره ] کی گفته؟! [ ننه جان! تلفن ] اینا دروغ میگن! [ ننههههه! تلفن سرِ جدم!! ] اینا فقط پولِ من ر میخوان بگیرن! خدا خودش به زمینِ گرم بزنشان! [ ننههههه! به مرگِ دختر همسایه مان تلفن کارِت داره! ] تو چی میگی هی تله کابین تله کابین میکنی پسر؟! تله کابین از سر قبرم بیارم؟! رامسر که نیستیم پسر. بشین سر جات دگه! خلاصه که کلا قبول نداره که گاهی اوقات نمیشنوه کلأ! ولی مسئله ی اصلی اینم نیست حتی! مسئله ی اصلی اینه که زمان های خاصی میشنوه و زمان های خاص تری نمیشنوه! با چند تا مثال امیدوارم متوجه عمقِ قضیه بشید:


1. من پشتِ درِ خانه دارم سگ لرز میزنم از سرما و دکمه ی آیفون ر منهدم و درِ خانه ر با مشت و لگد و کله پوکانده کردم و نا امید از حضور ننه به خانه بازگشتم که مادر تماس گرفتن چرا نمیری خانه ننه؟! گفتم من رفتم! ولی نبود ننه! مادر هم گفت که خانه س! دروغ نگو ملعونِ کذاب! بدو برو که ننه تنهاس. [ خدا همه پدربزرگ های رفته ر بیامرزه ] آقا ما رفتیم و در ر زدیم و دیدیم ننه تو حیاطه و با لبخندی گشاده در ر باز کرد و خوش آمد گویی کرد. پرسیدم ننه کوجا بودی؟! ننه هم خیلی ریلکس و جذاب فرمود: آشپزخانه پسرم! تو کوجا بودی؟! من: :|

2. تو جمع دارن حرف میزنن. ننه و دختر هاش و عروسش و نوه ها. یه حلقه ی کوچولو که فاصله ی افراد توش دو متر هم نمیشه. منم اونور دارم فیلم میبینم واس خودم. یه بحثی پیش میاد زن داییم خطاب به ننه میگه: دخترِ میرزا جواد ملکی تبریزی هم ازدواج کرد. خبر داری؟! ننه هم برگشت یه سری تکان داد و نوچ نوچی کرد و آه و حسرت گفت: جوانِ بیچاره. تک فرزند هم بودا! تازه میخواستن زنش بدن طفلک رو. پدرش حاج کریمِ پشمک دوزانِ شیرازی چجوری غمِ از دست دادنِ جوان ر تحمل کنه حالا؟ خدا صبر بده. ولی دخترم! میرزا کوچک خان جنگلی چه ربطی به مرگِ این جوان داشت؟! ما جمیعأ به همراهِ سرکنسولگریِ پاناما در تهران: :|

3. ننه جان! یه چایی میذاری بخوریم تهِ شبی؟!


ننه جان: چاه توالت باز گرفته؟! خدا لعنتش کنه! تازه خالیش کرده بود ک!


من که هیچ! ولی رئیس پلیسِ بمبئی: :|

4. ننه! غذا چی درست کردی؟!


ننه جان: آره پسرم! آره! هوا خیلی سرد شده. خدا زمستان ر بخیر کنه.


من و پارکبانِ پارکِ وزین و بادگیرِ سوئیسی: :|



#


5. دارم اخبار رو تو کانال خبری چک میکنم. تو هالم. ننه اونورِ خانه تو اتاق. یه خبر رو با خودم خوندم. در حالتِ زمزمه مثلأ: احتمال کاهشِ حقوقِ مستمری بگیران بازنشستگی در ... جمله م تمام نشده بود که ننه سینه خیز خودش ر رساند و درحالی که با دست بر سینه میکوفت میگفت: خدا خودش جوابتان.ر بده! خرجِ دوا دکترِ بچه هاتان کنید! معلوم نیست میخواین پولِ بازنشستگیِ ما قشرِ مظلوم ر خرج سفر کدام بچه تان کنید! ایشالاه پاتایا ترک برداره!


من که کلأ پوکیدم. ولی خا معاون ریاست جمهور تایلند: :| و البته جمعی از مردمِ داف پرورِ پاتایا: :||

6. داریم تو حیاط فوتبال میزنیم. وسطش خیلی آرام بحث و بد و بیراه هم داریم. ننه کلأ اونورِ خانه تو آشپزخانه س! یهو میاد دمِ درِ خانه که: پسرای گلم. من یه پیرزنم. سنم رفته بالا. استراحت و آرامش لازم دارم. انقدر سر و صدا نکنید! بیاید بشینید گل یا پوچ بازی کنید یه گوشه! این قرتی بازیا چیه؟! بعد پسرم! تو چرا انقدر بی ادب شدی؟! قبلنا مؤدب تر بودی. باید به پدرت بگم مثل اینکه. بی تربیت.


رئیس فدراسیون فوتبالِ مولداوی و عضو کنوانسیون فرهنگ و ادبِ مجلسِ پِرو: :|

7. یه گوشه تو هال داریم با لپ تاپ پی اس بازی میکنیم. صداش هم نرماله. در حدی که خودمان بشنویم. ننه از اونورِ حیاط: شما سرِ منو خوردین از بس سروصدا کردین! بسه دگه بچه ها! ای باباع! همون لحظه یکی از بچه ها زیر لب گفت: این ننه هم گیر داده ها! ننه از همونورِ حیاط: من گیر میدم؟! صبر کن بیام یه زنگ به پدرت بزنم. بی تربیت. احترام به بزرگتر کلأ از بین رفته تو نسل جدید.


هیچی :|

8. ته شب بود. همه خوابیده بودن. ننه اونورِ خانه خوابیده بود. منم اینور داشتم فکر میکردم. راجع به آینده و زن و زندگی و کار و اینا. یهو ننه برگشت گفت: تو خجالت نمیکشی پسر؟! حیا و عفتِ تفکر نداری؟! تو وقتِ زنِته؟! اصن چجوری روت میشه درموردش فکر کنی؟! چرا سرِت پایین نیست مغز دریده! فردا باید با مادرت یه تماس داشته باشم. تو تازگیا خیلی سر و گوشِت میجنبه. ضمنأ! آرامتر فکر کن. خوابم از ما گرفتین شما جوونای قرتی.


من که تو فرش بودم. ولی برادران وارنر: :||

9. تو خیابون بودم. با رفیقم. ماشین از جلوش رد شد آب ریخت روش. برگشت یه چی پشتِ ماشین گفت. ننه زنگ زد گفت: اینم از دوستات. ببین پسرم! رفیقِ ناباب آخر عاقبت نداره! تهش همین جدولِ جلو خانه ی ماست! میفتی اونجا تزریقی میشی ایدز و سرطان میگیری میفتی میمیری! انسان باش! با دوستای خوب دمخور شو. خداحافظ.

هیچی دگه! همینا!

[ ننه بعد از نوشتن و انتشارِ پست: چشمم روشن! چشمِ دخترم روشن! چشمِ همه روشن اصن! کارِت به جایی رسیده پشتِ سرِ من غیبت پست میکنی؟ نفرینت نمیکنم! دعا میکنم آدم شی بالاخره! برو دگه! ]


  • Neo Ted

مثلِ همیشه روزِ جهانیِ خشونت علیه زنان شد و موجی از اعتراضات و نظریه های نوین علیه جامعه ی مردان و نظام و اسلام در صفحاتِ مجازی شکل گرفته. اعتراض علیه معضلاتِ اجتماعی حقِ هر آدمیه و زن و مرد هم نمیشناسه. ولی در راستای همین روزِ جهانی لازم میدانم چند نکته رو عارض گردم! 

یک. اول اینکه چرا خشونت و تبعیض و بی عدالتی و اینجور مسائلِ تلخ رو جنسیتیش کردیم؟! چرا فقط خشونت علیه زنان؟! مردان آدم نیستن یا خشونتی علیه شون انجام نمیشه؟! جالبه که جامعه ی روشنفکرِ ما به استادیوم رفتن و کار کردن و کابینه ی دولت میرسن دم از عدم دسته بندیِ جنسیتی میزنن و میگن زن و مرد برابر هستن و نباید بینشون تبعیض قائل شد، [ که حرفِ حق هم میزنن ] ولی به خشونت علیه زنان و بی عدالتی و تبعیض علیه زنان که میرسه، اصولا مرد ها رو موجوداتی نر با دو پا و دو دست و دو چشم و گوش و دهان و دماغ تصور میکنن و کلأ جزو بشریت به حسابشون نمیارن! کسی نمیگه خشونت و بی عدالتی و تبعیض علیخ زنانِ کشور وجود نداره که هر کی بگه تفِ غلیظ بر دهانش! ولی دوستان! بزرگوارانِ روشن فکرِ مدافع حقوق زنان، به والله! به پیر پیغمبر، حضرت ابلفضلی، به جانِ دختر همسایه مان خشونت و بی عدالتی و تبعیض واسه مرد ها هم هست! فقط نمیدانم چرا ما مرد ها بلد نیستیم جار و جنجال و هشتگ و بلوای مجازی راه بندازیم که حداقل صدامون به جامعه ی بشریت برسه! که ای مردم! ای جامعه ی بشریت! ای جامعه ی جهانی! دیده بانِ حقوقِ بشر که معلوم نیست سرِ شیفتت کجا میری صفا سیتی که سری به ما نمیزنی و فقط سرت تو کارهای زن هاست، بابا دوستِ عزیز! ما هم موشکلِ داریم! دوشواری داریم به مرگِ بان کی مون! ما مرد ها هم حقمونه یه وقتایی مثلِ هوای رشت اشک بریزیم! ولی " مرد که گریه نمیکنه " رو از بچگی کردن تو مغز و گوش و حلق و بینی مون! یه جاهایی درد از درون زوزه میکشید و ما خفه ش میکردیم که مبادا اشک بریزیم! ما هم دلمون میخواد یه جاهایی تو بدبختی ها و سختی هایِ کمر شکنِ زندگی یکی بیاد و دستمون رو بگیره و بلندمون کنه! ولی " ولش کن! پسره! بذار خودش پاشه! باید یاد بگیره رو پا خودش واسته " رو بدجوری تو ذهنِ ما و بقیه جا کردن! دقیقأ همونجا که تو بچگی مثل شتر میخوردیم زمین و کتلت میشدیم و کسی سمتمون نمیومد که مبادا ستون های استقلال و مردانگیمون درست بنا نشه! بابا خوش انصاف! ما هم دلمون میخواد خیلی جاها ابراز محبت و عشق کنیم و بهمون ابراز عشق و محبت بشه! ولی سخته! سختش کردن! چون یادمونه که چجوری تو بچگی خواهر یا دختر آشنامون رو با ماچ میشُستن و به ما محلِ پفک هم نمیذاشتن که مبادا پر رو و بی حیا نشیم! این مسائل و خیلی مسائل دیگه از کودکیِ ما پسر ها میاد و کسی نیست واسشون هشتگ بزنه و جنجال به پا کنه! چون به ما پسرا یاد دادن درد هامون رو تو خودمون بریزیم و قدم بزنیم! گل تو این منطق و استدلال! دم از تبعیض و بی عدالتی علیه زن ها میزنید. حق هم دارید. حقِ هر انسانیه که نوعِ پوشش رو خودش انتخاب کنه و آزاد باشه که محجبه باشه یا نباشه، حقِ همه ی آدم هاس که برن استادیوم و فوتبال ببینن! حقِ یه دختره که طبق خواسته ی خودش و دلش ازدواج کنه و یا اصلأ ازدواج نکنه و کسی بهش انگِ ترشیدگی نزنه و روش برچسبِ هزار جور عیب نچسبونه! اینا و خیلی مسائل دیگه حقِ یه انسان و در مرحله ی دوم یه دختره! ولی چرا جنسیتی کنیم این مسائل رو؟! چرا فکر کنیم فقط خانم ها هستن که در معرض تبعیض و بی عدالتی هستن؟! یکم هم از اونور قضیه رو ببینیم! یه پسر هم حق داره تحصیلش رو بدونِ فشار عصبی و روحیِ کنکور و پیدا کردن کار انجام بده! یه دختر خانم میتونه صد سال بشینه پشت کنکور و کنکور بده! بدونِ کمترین حرف و حدیثی، [ اگه خانواده ش خوب باشن ] ولی یه پسر فوقش بتونه دو سال پشت کنکور بمونه و بعدش خبر دار! الله اکبر! کچل کن بدو برو دفترچه اعزام و خدمت بگیر که افتادی خاش! دو سال از بهترین روز های عمرِ جوونیش رو باید به بطالت محض بگذرونه که کارت پایان خدمت بگیره که یکم آدم حسابش کنن! بعد از دو سال تنهایی و غربت، اگه از لحاظ روحی و روانی و جسمی سالم مونده باشه، باید یا بشینه مثلِ چی درس بخونه که دانشگاه قبول شه که خیلی بعیده قبول شه، یا هم که مثلِ چی تر بیفته تو بازارِ سیاه دنبال کار و یه لقمه نونِ بخور نمیر و کلی سرکوفتِ خانواده و دوست و آشنا که چقدر بدبخت و بی عرضه ای! طیِ همه ی این لحظات کلی نیاز طبیعی هم بهت فشار میاره و نمیتونی دم بزنی! نیازِ مالیت که فراهم نیست، نیازِ عاطفی هم که کشک، نیاز هیجانات جوانیت هم که سرکوب شده و مجبوری یا فحاش شی یا دعوایی و پرخاشگر، نیاز جنسیت هم که کلأ تعطیل و اندازه گوسفند هم واست ارزش قائل نیستن و ممکنه بیفتی تو کارِ فساد و روابط نامشروع و دوستی های چرخشی که دختر های بیچاره رو بدبخت کنی، چون ازدواج نمیتونی کنی! چون نداری! ماهی ده پونزده میلیون تومن در آمد نداری که شرایط خانواده ی عروس خانم رو فراهم کنی! ماشین و خونه ی در خور نداری دوستِ عزیز! تو پسرِ بیل گیتس یا نوه ی استیو جابز نیستی! به سرکوفت های قبلی، سرکوفتِ ازدواج نکردن و زن نگرفتن و اینکه بهت زن نمیدن رو هم اضافه کن! تو این فشار ها داری له میشی که به هر شکلی هست موفق به ازدواج میشی! حالا کلِ فشارِ روحی و روانی و مادیِ زندگی رو دوشِ توعه! چون مرررررردِ زندگی تویی! باید مثل ماشین کار کنی و پول دربیاری که کم نیاری! قدیما مثل خر باید کار میکردی، ولی خر بنده خدا هم خسته میشه دگه! تو باید مثل ماشین کار کنی. چون ماشین طبیعتأ خسته نمیشه! یه جاهایی کم میاری و میخوای گریه کنی! ولی نمیشه! چون بازم مردی! کم میاری و میخوای از یکی کمک بگیری! ولی بازم نمیشه. چون بازم مردی و غرور مزخرفِ مردانه داری متأسفانه! کم میاری و لازمه به یکی تکیه کنی. ولی نه! نمیشه! چون مجددا بازم مرد هستی! نباید به کسی تکیه کنی. تو خودت تکیه گاهی! حق نداری جایی تکیه کنی. تبعیض و بی عدالتی رو جنسیتی نکنیم. بار ها شده که تو اداره یا فروشگاه من و تعدادِ ناقابلی مرد به همراه یک خانمِ به شدت قابل حضور داشتیم. ما مرد  پفک هم فرض نشدیم و اون خانم از خاویار هم خاویار تر فرض شد. هرچند این مسائل نسبی هستند و خیلی جاها هم خانم ها رو پفک فرض نمیکنن و مرد ها رو خاویار فرض میکنن؛ ولی میخوام بگم این قضایا رو دسته بندیِ جنسیتی نکنیم! خشونت و تبعیض و بی عدالتی داره علیه انسانیت اعمال میشه، نه فقط و صرفأ علیه زنان!


دو. مسئله ی بعدی محدود کردن خشونت و تبعیض و بی عدالتی و تعرضِ جنسی و مزاحمت علیه زنان در کشورِ ایرانه. به این شکل که دسته ای از خانم ها ایران رو جرثومه ی فساد و کمینگاهِ خوک های هیز و آماده به جفتگیریِ زوری و مردانِ ایرانی رو بی غیرتِ و بی ناموس و بیمار حادِ جنسی، و مردانی از دیارِ شیک پوشان و متمدنان و فاخرانِ اروپا و غرب رو مردانی چشم پاک و پاکشلوار و غیرتی و اهل ناموس و خانواده و یوزارسیف صفت میدونن! و در صدد هستن که از این خراب شده ی فساد گرفته فرار کنن و آینده ی خودشون و فرزندانشون رو در غربِ رام و آرام و فرهیخته، امن و تضمین شده میبینن! گویی که اصن اونجا خبری از آزار و اذیت و تعرض و تجاوزِ جنسی علیه کودکان و زنان نیست! مثلا تو لاس وگاس همه ی آقایون دست به سینه و سر به زیر و ذکرِ پدر، پسر، روح القدوس بر لب یاد و خاطره ی حواریون رو زنده نگه میدارن و ولشون کنی میتونی در کلیسا یا پایگاه بسیجِ آرنولد شوارتزنگر و هیئتِ محبانِ پولِس و اردوهای جهادی در سواحل اوهایو پیداشون کنی! ولی خب حقیقتِ امر اندکی متفاوته! من نمیگم اینجا مزاحمت خیابانی نیست یا تعرض و تجاوز نداریم؛ از اول پست دارم میگم این مسائل رو داریم! ولی نباید یه چیزی مثلِ بی عدالتی و تبعیض و خشونت رو مطلقأ علیه زنان بدونیم! و الآن هم میخوام بگم نباید تعرض و مزاحمت و تجاوز رو مختص ایران و مردانِ ایرانی بدونیم! چه بسا که این مسائل در غرب و اروپا که به اصطلاح مهدِ تمدن و فرهنگ و مدرنیته و آزادیه، شدتِ بیشتری هم داره! و اینو من و امثالِ من نمیگن! آمارِ خودشون میگه! چندتا لینک میدم که خودتان مطالعه کنید:

1. کلیک

2. پلیک

3. تلیک

4. کلیچ

5. کلیت

6. کلیخ

7. کچیک

8. کچلیک

اینا فقط گوشه ای از کثافت کاری های غربِ شیک بود که از سران کشور ها و هالیوود افشا  شده. اشاره ی زیادی به عوام و مردم عادی نکردم که اون خودش یه پست ها میطلبه! غرب خیلی تمیز و شیکه! ولی زیرِ پوسته ی قشنگ و مدرنش، یه اتفاقاتی در جریانه که تهوع آور ترین حس رو به نسبت بهش به آدم القا میکنه. ما فقط پوسته رو میبینیم معمولا! ولی وقتی تو یه سری مسائل مثلِ همین رسوایی های اخلاقیِ سران سیاسی و فرهنگی که بهشون اشاره کردم و سرانِ مذهبی مثلِ کشیک های کلیسا ها که بهشون اشاره نکردم و میتونید با یه سرچ ساده بهشون برسید و یا حتی همین جمعه ی سیاه [ Black Friday ] و هجوم وحشیانه ی مردمِ فرهنگی و متمدنِ غرب به فروشگاه ها و دعواهاشون سرِ اجناس، گوشه ای از حقیقتِ غربِ وحشی رو ببینید!


سه. اعتراض نسبت به معضلاتِ اجتماعی خوبه کلأ! ولی اعتراضی که فایده داشته باشه. فکر نکنم جایی تو جهان، شخصی تنها با نشستن پشتِ صفحات موبایل یا کامپیوتر و لپ تاپ و تبلت و ... و ترندِ جهانیِ توییتر شدن و پست های جنجال آمیز اینستاگرام و وبلاگ و غیره و ذالک به چیزی که واسش اعتراض کرده  رسیده باشه! معمولا واسه رسیدن به چنین اهدافی تحصن و تظاهرات و جمع آوری امضا و تعطیلیِ اصناف مختلف و گرسنگی و تشنگی و ... رو در دستور کار قرار میدن! اکثر زنان جامعه ی ما بطور خاص و جامعه ی ما بطورِ عام فقط بخشِ اولِ کار رو انجام میدن! معترضانِ صرفأ مجازی! متوهمانِ اعتراض.


چهار. جای خالیِ اولویت بندی برای اعتراض و انتقاد هم به شدت حس میشه در اعتراضاتِ جامعه ی زنان و بطورِ کلی جامعه ی ما! مسئله ای مثلِ استادیوم رفتنِ خانم ها طبیعتأ حقِ خانم هاست! ولی یعنی واقعأ مسئله ای مثل استادیوم رفتنِ خانم ها، ارزش و اولویتِ این حجم از اعتراضات رو داشت؟! تمام مشکلات جامعه ی زنان حل شده و استادیوم نرفتنشون مونده؟! مشکلاتِ مهم تر و همه گیر تری گریبان گیرِ جامعه ی زنان نیست که لایقِ این حجم از اعتراض و زمان باشه؟! قضاوت با خودِ شما خانم ها!

  • Neo Ted
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ آذر ۹۶ ، ۱۷:۱۷
  • Neo Ted

میگن بینِ حیوانات هم رسم شده میخوان به هم فحش بدن از لفظِ " آدم " استفاده میکنن! شاید یه جور اقدام متقابل؛ ولی بجا تر! 

  • Neo Ted

خیابان شلوغ بود و هوا ملایم و آسمان پر از رشته هایی بود که باد به اجبار پنبه شان کرده بود یک گوشه. خیابان شلوغ بود و دو دختر با ظاهریِ پلاستیکی و توهم زا، قهقه زنان و گرمِ حرف زدن با یکدیگر به لبِ خیابان رسیدند. باد می وزید و رشته موهای آن دو دختر را هم پنبه میکرد؛ در آسمان. باد بطورِ کلی علاقه ی زیادی به پنبه کردن رشته دارد! خیابان شلوغ بود و بادِ رشته پنبه کن هم می وزید، که ناگهان دو دراز گوشِ پفک صفتِ جلبک مسلک، سوارِ بر موتور سیکلت به آن دو دخترِ پلاستیک صفت رسیدند و چاکِ دهان گشوده، یکی از آن ها همی زر زد:

جووووووونز! اون گونه های برجسته ت رو تناول کنم بانویِ من! 

دو دختر در لحظه به هم زل زده و یکی از دیگری با تعجبی آمیخته با لبخند گفت:

- با من بود؟!

+ نه بابا! تو که گونه نداری. با من بود.

- گونه ندارم؟! اینایی که روی صورتمه پوسته؟! گونه س دیگه! از واسه تو هم برجسته تره!

+ طرف تو تخمِ چشمِ من برگشت گفت! چجوری میگی با تو بوده اصن؟!

و این گفتگو ادامه داشت و بی نتیجه ماند و غنیمتِ جنگی بی صاحاب!

هوا ابری شد و باد خسته از پنبه کردنِ رشته ها، خیابان شلوغ بود؛ خیلی شلوغ! در آن شلوغی خیلی چیزها گم شده بود! خیلی چیزها!


  • Neo Ted


با من حرف بزن

با دهنت نه! با چشمات!

من میفهممت!


+ مخاطب؟! [ پایپ را از دهان بیرون می آورد ]

+ قسمت جدید رادیو فانتوم منتشر شد در ضمن. 


  • Neo Ted
پست رو با یه سؤال شروع کنم! " ما چرا اینجوری ایم ناقوساً؟ " 
منظورم از این سؤالِ فلسفی و عرفانی چیه؟! خب دلایل زیادی هست که باعث میشه این سؤال تو ذهنِ من و شاید عده ای به وجود بیاد که در ادامه بهش میپردازم.
اول اینکه مراد از سفر برگشت و حالش هم خوبه و سلام هم میرسونه! حالا اینکه مراد وجود خارجی داره یا نه اصلاً مهم نیست؛ ولی اینکه مراد از " ما " در سؤال مطروحه چی میتونه باشه اهمیت داره! این " ما " هم میتونه تعمیم داده شه به ما ایرانی ها و هم در بستر بزرگ و وسیع تر، به مردم جهان و بشریت و در یک کلام انسان! یعنی سؤال اصلش اینه که " ما انسان ها چرا اینجوری ایم ناقوساً؟! "خب این از اولین ابهامی که رفع شد! ولی برسیم به مهم ترین ابهام و گره ای که تو سؤال هست و لازمه که یکی دست و در صورت نیاز دندان ها ر بندازه تو کار که بازش کنه! هرچند که باز کردن گره با دندان بهداشتی و علمی نیست، ولی خا چه میشه کرد؟!
من تو این پست به جامعه ی جهانی و بشریتِ حالِ حاضر کاری ندارم! به من چه که ملتِ نائورو اونجوی ان ناقوسأ؟! یا اینکه مردمانِ کریباتی چرا یه جوری ان هم به من ربط نداره حتی ناقوسأ! ولی اینکه ما، یعنی ملت و خطه ی شهید پرور و تاریخی با تمدنِ چند هزار ساله و فرهنگِ غنی و کامل و فاخر و این قبیل بذله گویی های بیهوده، چرا ما اینجوری هستیم ناقوسأ، این به من ربط داره! ما ایرانی ها یکی از مهربان ترین، با معرفت ترین، با مرام ترین، انسان ترین، خَیٌِر ترین و باحال ترین مردمانِ جامعه ی جهانی هستیم! یعنی حتی تو این قضایا حتی از خودِ ژاپنی ها هم بهتریم! فقط یه سری پیش زمینه و مقدمات لازم داریم واسه بروز و جوشش این خوبی و مهربانی ها که واستون لیست میکنم:

1. بروزِ پاره ای از بیماری های خاص در همدیگر مثلِ: تیفوس، اِبولا، مالاریا، آنفلوانزای اسپانیایی، تبِ زرد، فلجِ اطفال، طاعون، سِل، ایدز، وبا، حصبه، و انواع و اقسامِ سرطان!
2. نقصِ عضو شاملِ: قطعِ دست از بازو یا آرنج [ با تخفیف پاییزه ] ، قطعِ پا از ران یا ساقِ پا [ طرف قرارداد فرهنگیان ] ، و نصف شدگی از پهنا و دو شقه شدن و در آخر قطعِ سر از بیخ!
3. مرگ به دلایلِ مختلف مانندِ: خفگی بر اثر فشارِ زیادِ خطِ فقر بر نواحی مختلفِ گردن و خفت شدگی، گرسنگی و سوء هاضمه ی حاد، تصادف بر اثرِ کارِ در خیابان [ کودکانِ کار ] ، زیر آوار ماندن در معدن یا سوختی و خاکستر شدن در پلاسکو، آزار جنسیِ کودکان و مرگ بر اثر بیماری های لا علاج و پر هزینه!
4. وقوع جنگ: حمله ی اسکندر مقدونی، حمله ی مغول، حمله ی اعراب، جنگِ با رومیانِ باستان، جنگِ جهانیِ دوم، جنگِ با صدام و رژیم بعثی، حمله ی همه جانبه ی فضایی ها به زودی! 
5. رخ داد های طبیعی و الکی مثلأ طبیعی مثلِ: خشک سالی و قحطیِ بزرگ [ 1917 - 1919 توسط بریتانیای کهیر ] ، زلزله های بم و رودبار و آذربایجان و کرمانشاه، سونامی، سِیل، رعد و برق، سوراخ شدگیِ زمین، نصف شدن کره ی زمین!
6. نفخ صور اسرافیل و آغاز قیامت: اون لحظه ای که کل مردم جهان به اذنِ خدا و با صور اول میمیرن، یه گروه ایرانی از اون دنیا اسنپ میگیرن، سوار بر بالِ فرشتگانِ اسنپی، درحالی که پشتشان پر از کمک های انسان دوستانه مثلِ مایو عه میکی موسی و باب اسفنجی ای، رکابی سفیدِ توری، پیژامه خط خطی راه راه، زیر پوش آبی مشد ماشاءاللهی، قلیان با طعم های مختلفِ دو سیب و نعنایی و میکس، چند باکس سیگارِ مارلبرو و کاپتان بلک و تیر و بهمن و باقی، مودم اینترنت با بسته های حجمیِ نامحدود با حجمِ محدودِ مخابرات، مونوپاد جهتِ گرفتن سلفی با مردگان و اهلِ رجعت و خِیلِ کمک های بشردوستانه و لازم و ضروریِ دیگه به زمین میان تا به ملتِ مرده کمک کنن! هر کدوم هم یه سگ دنبال خودشون راه انداختن که ملت ر از زیر آوار زنده پیدا کنن که جبرئیلِ امین رو به این گروهِ ایرانی برمیگرده میگه: داداشام! دارید اشتباه میزنید! کار از کار گذشته دگه! بابا قیامت شده دوستان! قیامت! همینجا هم دست از سر ما برنمیدارین راحت کارمون ر کنیم؟! جمع کنید بساطتان ر برگردید بالا! [ بیسیم به دهان گرفته و میگوید: خششششسخخخسسششخششچجسش جبرئیل جبرئیل عزرائیل! خشششششخخخجچچشششش عزرائیل جان به گوشی؟!عزرائیل داداش! قربون دستت! اون یارو که مایو عه میکی موسی و باب اسفنجی آورده رو دوباره جانش ر بگیر! دمت گرم! جبران میکنم ]

بله خلاصه! ما مهربون ترین و با معرفت و مرام ترین ترین مردمان جهان رو داریم! اگه شرایط و اتفاقاتِ بالا فراهم شه! 
حالا به نظرتان، واقعأ چرا ما اینجوری ایم ناقوسأ؟! این حجم از مهربانی و محبت رو در طولِ سال و عمرمون کجا احتکار میکنیم؟! چرا در طولِ عمر و زندگی تقسیمش نمیکنیم؟! حتمأ باید زلزله ای، سیلی، سونامی ای، قیامتی چیزی بشه که مهربان شیم؟!
  • Neo Ted

اونایی که کتاب میخونن، واقعأ کتاب میخونن، کتابِ خوب میخونن، به همراهش فکر میکنن، این افراد همرنگِ جماعت منحرف نمیشن! گوسفند نیستند هرجا هرچی شد، دنبالِ گله سرشون رو بندازن پایین و بیفتن دنبال گَله! ولی به وقتش، وقتی بفهمن اشتباه کردن، تعصب بیخودی خرج نمیکنن! لازم باشه میکوبن، از نو میسازن! بیایم کتابخوانِ واقعی باشیم! 24 آبان، روزِ کتاب و کتابخوانی رو تبریک میگم.
+
تو کانال یه کاری رو شروع کردیم؛ کتابِ جز از کل رو داریم صوتی میخونیم و میذاریم تو کانال. با هم و به صورتِ چرخشی. تا الآن دو نفر داوطلب شدن و قسمتِ اول رو هم خودم خوندم و دیشب گذاشتم تو کانال و قصد دارم این کار رو ادامه بدم. چون واقعأ لذت بخشه! با هم کتاب خوندن، اونم به این شکل خیلی حال میده! امشب رو هم یکی دیگه از دوستان خواهد خوند و فردا شب رو هم یکی دیگه. از بینِ شما هم هرکس دوست داره به ما ملحق شه و تو دور قرار بگیره، لطف کنه به آی دیِ بنده تو تلگرام پیام بده تا از صفحاتِ مربوطه ی کتاب عکس بگیرم و بفرستم واسش تا جمعمون گرم تر بشه و حالش بیشتر. 
کانال که اون بالای صفحه هست، آی دیِ منم pulse151@ هستش. 
منتظر شماع هستیم خلاصه ;)
  • Neo Ted


ببین منو! من اونی ام که باید به حرفش گوش کنی داغان! 

برو و پروفایلت رو سیاه کن و هیچ شکری نخور! فقط پروفایلت رو سیاه کن!

برو تو اینستا و توییتر و وبلاگ و کانال تلگرامی و هر شبکه اجتماعی ای که در دسترس داری، پست و کپشنِ تسلیت بذار و شعر و متن های غمگینِ اشک در بیار منتشر کن و هیچ پفکی نخور!

برو و تو این اوضاع که هم وطن های کُردِت دارن تو سرما میلرزن و غمِ از دست دادنِ جیگر گوشه هاشون، رو قلبشون سنگینی میکنه، وقتی که چادر و پتو و دارو و آب و غذا و سرپناه ندارن و کمبود های اساسیشون حس میشه، برو و زوم کن رو مسکن مهر و دعواهای مزخرفِ سیاسی! عکس های خرابی هایِ زلزله و انفجار های مصر و ایتالیا و سوریه هم بزن تنگِ خرابی های مسکن مهر و دولتِ قبل رو بکوب! کی به کیه؟! مثل دفعه ی قبل، وقتی که داعش به کشورت نفوذ کرد و هم وطن هات رو تیکه تیکه کرد و یه عده لاشخورِ بی شرفِ دیگه با دم هاشون گردو و فندق و بادوم و سنگ حتی میشکستن که " آخ جان! حالا میتونم دولت و حزبِ مقابل رو بکوبم! بزن بریم پسر " لاشخوریِ سیاسی که چپ و راست نداره! ما که از این حرف ها نداریم با هم اصن! 

برو و فقط پفک و چیپس و ذرت مکزیکی و باقیِ تنقلات رو بخور و فقط شعار بده! هم وطن های آواره ت الآن هیچ نیازِ خاص و لزومی ای ندارن، اونا فقط پروفایل سیاه و کپشن های تسلیت و پست های غمگین و دعواهای سیاسیِ چپ و راستِ تو رو میخوان! دست گذاشتن زیر چونه شون و یه پا گذاشتن رو پای دیگه و فقط همین ها رو میخوان! برو و با این کارها دل و لبشون رو شاد و خندون کن پسر! بدو! بدو! بدو که دیر شد پسر! 


+ من فکر میکردم فقط میتونم دعا کنم واسه سلامتیِ زیر آوار مونده ها و آسیب دیده ها و طلبِ صبر واسه خانواده های عزیزِ کُرد که عزیز از دست دادن، ولی یکم که گذشت فهمیدم نه! خیلی کمک های دیگه هم میشه کرد! از اهدای خون گرفته تا کمک های نقدی و غیر نقدی! به نظرم وقتشه دست از شعار زدگی و صرفأ احساسی عمل کردنِ خالی برداریم و عملأ، در حد و اندازه ی خودمون کمک کنیم به هم وطن های عزیزمون که روزهای سختی رو پیشِ رو دارند! 

لطفأ این لینک رو مطالعه کنید و حد الامکان کمک کنید: اینجا و #780* 

  • Neo Ted

تو خیابون ها که راه میرم، ملت رو که نگاه میکنم، انگار یه عمو پورنگِ بزرگ وسط شهر واستاده و بالا پایین میپره و دست هاشو اینور اونور میکنه و با خنده ی مصنوعی میگه :

" کی از همه قشنگ تره؟! " 

بعد یه مشت دخترِ شبیه هم که لباس و قیافه هاشون مثلِ همه از یه طرف داد میزنن:

" من من من " 

ولی عمو! تو اگه موهای بلوند و چشم های آبی و دماغ گربه ای و گونه عروسکی و لبِ شتری و سی... [ !!!!!!!!!! Error! 404 not found ! صفحه پیوند ها! از این رنگی رنگی ها ] خلاصه اگه این ها ر میدیدی هرگز این سؤال مسخره ر نمیپرسیدی! تکرار نشه عمو! اینجا همه ملکه و پرنسس و بانوی برگزیده و ایناییم! 

یه وَرِ دیگه یه مشت پسرِ هورمونیِ آرنولد نما و مجددا شبیه به هم با جیغ و دست و هورا میپرن هوا و میگن:

نه آبجی! این چه حرفیه! قطعأ " من من من " ولی ببین عامو! [ با چشم اشاره به دورِ گردن و سر سینه و  بازو و کمر و error not found 404 و مدل مو و دماغِ عمل شده و باقی جاهای عمل شده میکند ] هیچی دگه! دگه دگه!

باز عمو پورنگ بزرگه یه پوزخند میزنه و یه دور میچرخه با همه یه دست میده و میدَوِه میاد وسط شهر با همون دست های چرخونش داد میزنه:

خا حالا که اینجور شد " کی از همه پولدار تره؟! "

باز همون دختر پسر های شبیه به هم، از سر و کولِ هم بالا میرن که بگن:

مسخره میکنی عمو؟! تیپ ر ببین تو! همه مارک سرِ جدم!  اپلِ گاز زده ر ببین جانِ من! لکسوس ر نمیبینی؟! [ فلامینگویی می ایستد ] ساعت رولکس نرفت تو چشمت؟! پس با اجازه باقی بروبچ " من من من "

منم اونجا دلم واسه عمو قناد تنگ میشه، واسه یه هوای تازه، یه تنفسِ آزاد وسطِ یه برنامه ی شلوغ، یه برنامه ی جدید، دلم واسه عمو قناد تنگ میشه، که بیاد وسط شهر بالا پایین بپره و به سمتِ خروجی شهر حرکت کنه و دست هاشو با هم به چپ و راست تکون بده و بگه:

" یهههههههههه برنامه ببینیم یههههههههه برنامه ببینیم "


  • Neo Ted