چند وقتی هست که بلافاصله بعد از اینکه اسمِ وبلاگ و اتفاقاتش میاد، این تصویر ناخود آگاه تو ذهنم نقش میبنده! یعنی قشنگ تعدادی خاله زنک جمع شدن دورِ هم گل فشانی میکنن. طیفِ موضوعیِ بحث ها هم گسترده س خدا ر شکر! از آموزشِ جدید ترین مِتُد مخ زنیِ سوژه ی موردِ نظر، یعنی دخترِ طفلِ معصوم، توسطِ دخترِ بابا، به پدر برای ازدواج مجدد بگیر تا حمله های متعدد به سمتِ رکورد خواستگاری های متعدد تر، برای ازدواج مجدد و حصولِ هَوو برای زنِ اول و یا اتفاقاتِ مَد [ خیلی فشار بهم میاد بنویسم مدرسه مثلأ ] و کانون زبان و حرف زدن پشتِ سرِ رفقا و معلم ها و به سخره گرفتنشان و یا هم دانشگاه و دوست های اجتماعیِ متعدد که فقط اجتماعی هستند و هیچ خاصیت خاصِ دگه ای هم ندارن مثلأ و شرحِ بی اخلاقی ها و بی ادبی های اتفاق افتاده در فضای دانشگاه با افتخار و تشویق و کف و سوت و هورای حضار. دسته ای از دوستان هم با دقت و خلاقیتِ خاصی، در پیِ فلسفه بافی های سقراط طورانه برای کوتاه کردن مو هاشان یا فرفری بودن مو هاشان یا غم و بغضِ فراغ و دوری از فرفری موی دلبرشان هستند. تهِ خلاقیت مان هم شده فعال کردنِ تیکِ ناشناس و جابجایی مرزهای مزخرفیت با اکانتِ ناشناس در جواب به اینجور پست ها و مطرح کردن سوالاتِ پوچ و بی خاصیت و برگزاری چالش های ارسال عکس چشم و گوش و توی حلق و غدد فوق کلیوی و روده های بزرگ و کوچکِ بلاگر ها. یه سریا هم هستن به غلط نوشتن کلمات افتخار میکنن و اون رو یه سبک میدونن! میشه بهش گفت سبکِ داغانیسم! اونایی هم که ادعای نویسندگی دارند و واسه خودشون دم و دستگاهِ مکتب و مرید راه انداختن و پند ها و نصیحت ها و پیام های آموزشی شان تو فضای بلاگ ویز ویز میکنه، یه عده شان که کلأ نمینویسند، یه عده شان هر ماه شاید اگه حال کنن یه پست بنویسند، یه عده هم که همون بهتر که ننویسند. بعضیاشونم که یه نگاه به آرشیو مطالبشون میندازی، یه پستِ درست درمان که حرفی واسه گفتن داشته باشه پیدا نمیکنی! فقط و فقط ادعا!
آدم خوبه با هر چیزی که از خودش بیرون میندازه و محصول ذهنشه، یه چیزی رو ثابت کنه! الآن اوضاع خیلی جالبه! یکی خیلی تلاش میکنه ثابت کنه خیلی خبیث و بی اخلاق و خلافِ انسانیت عمل میکنه که داره به پدرش آموزش مخ زنیِ دختر مردم رو میده که از هیچی خبر نداره! یا یکی میخواد با پست هایی که از روابطِ نامحدودش با جنس مخالف و به عنوان دوست داره، هرزگی و یا بی بند و باریش رو ثابت کنه؟! یا که مثل یکی دیگه با خاطراتِ تمسخر و غیبت و توهین و سرکار گذاشتن بقیه، سطحِ ادب و فرهنگ و شخصیتِ خودش و خانواده ش رو به رخ بکشه؟! یا هم که میخواد با راه اندازی مکتب خانه و نظامِ استاد و مرید و پاره نمودنِ لایه ی اوزون با ادعا ها و نقد های نویسندگی، و عدم وجود یک مطلبِ خلاقانه و خارج از بحث های نقد و نصیحت های پیرمردانه به بچه های خردسال، تهی بودنِ قلمش از جوهرِ خلاقیت و نوآوری رو نشون بده؟! یا هم که میخواد پویشِ #آری_به_هووی_زنِ_اول ر لابلای پست های خواستگاریتش جا بندازه؟! یکی هم نیست بگه تو که کلاس آموزش لالایی برای خواب های طلایی ر بلدی، خودت چرا از بی خوابی رنج میبری استاد؟! آرشیو مطالبت رو یه نگاه بنداز! تار عنکبوت بسته حاجی!
واقعأ ما تو بیان و بلاگ چیا رو داریم ثابت میکنیم؟! خاله زنک بازی و قربون صدقه رفتن های فضایی زیر پست ها؟! آموزش مخ زنی؟! فلسفه بافی با بافتِ مو و کوتاه و فرفری بودنِ موهامون اونم با افتخار؟! یا به بی سوادیمون با غلط نوشتن کلمات؟ یا به عدم تهعدِ اخلاقی و بی بند و باری، زیر پوششِ دوست های اجتماعیِ قبل از ازدواج؟! تمسخر و غیبت و توهین و تحقیر و بی ادبی؟! وقاحتِ تمام داره از تک تکِ پست های برخی بلاگ ها میزنه بیرون و کسی عینِ خیالش نیست. کسی عینِ خیالش نیست که بیان و وبلاگ نویسی داره به فنا میره. اونم زیرِ فشارِ چرخ دنده های فلسفه ی "وبلاگِ خودمه، هرچی دوست داشته باشم توش مینویسم و به هیچکسی هیچ ربطی نداره!" بله دوستان! بنده نگرانم! نگرانِ فضای حاکم بر بیان و وبلاگ نویسی. نگرانِ وبلاگ نویسی ای که داره نابود میشه. وبلاگ نویسی ای که دیگه محتوا و پیامِ خاصی نداره. شده چاه توالتِ یه عده از بلاگر ها، که هر وقت از زندگی سیر شدن و از بدبختی ها و غم و اندوده های جهان حالت تهوع گرفتن، بیان و پنل مدیریت وبشون رو باز کنن و بالا بیارن توی وبلاگ و جلو روی مخاطب! که چی؟! که تخلیه شم! بله دوستان. خیلی از ما وبلاگ رو با چاه توالت اشتباه گرفتیم. تبدیلش کردیم به مکانی برای تخلیه کردن بدترین حس های ممکن. تهوع آور ترین مسائل زندگی. حس و حال خوب و باحال باشه واسه اینستاگرام! تخلیه افکار و احساسات بد نیست دوستان. این بده تقدس فضای وبلاگ نویسی رو بذاری زیر پات و اون رو فقط واسه تخلیه ی حس های منفی بدونی و حس و حال مثبت و خوبت رو جای دیگه تخلیه کنی. نگرانم دوستان! نگرانِ وبلاگ هایی که تار عنکبوت بستن و خبری از بروز رسانی نیست، ولی کانال تلگرامی و پیج اینستای بلاگرشون هر روز داره بروز میشه! نگرانم دوستان! نگرانِ بلاگرهایی که با سفید کردن صفحه ی وبلاگ و یه خط شعر و متن فلسفی خداحافظی میکنن و بعد چند روز برمیگردن اندازه پفک هم ارزش و احترام قائل نیستن واسه نگرانی و اضطراب و احساسِ مخاطب هاشون! به سخره گرفتنِ مخاطب ها و نگران کردنشون و توهین به شعورشون، شده تفریح یه عده! نگرانم رفقا! نگرانِ حل شدن وبلاگ نویسی توی بی محتوایی و حس و حالِ منفی و تهوع آور. نگرانم دوستان بلاگرم! نگرانِ رفقام! نگرانِ روزی که وبلاگ نویسی رو به سقوط و انحطاط بره و ما سرگرمِ مخ زنی و هوو بازی و فرفری موی غزل سازی و خاله زنک بازی و شاخ بازی باشیم!
* اگه حس کردید بخشی از متن منظورش شما بودید، باید بگم درست حدس زدید! منظورم دقیقأ خودِ شما بودی :)))
* تکرار و چرخشِ معضلاتِ بیان تو این پست، ارتباط مستقیم داره با تکرار و چرخه ی معضلاتِ وبلاگ نویسی تو همین فضا! گیر افتادیم توی یه چرخه ی مخرب و مزخرف!
- ۶۶ نظر
- ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۸:۳۵








