Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه


زین ماتمی که چشم ملایک ز خون، ترست

گویا عزای صادق آل پیمبرست

[ شاعرش رو نمیدانم کیه ]


هرجور فکر کردم دیدم خیرِ سرم اگه درست حسابی مسلمان نیستم، حداقل تو شناسنامه که مسلمان و شیعه هستم که! مسابقه ی ما هم طنزه و ماهیتش شادی و خنده آوره و خب تضاد داره با شهادتِ یکی از ائمه. پس اول از همه تسلیت میگم شهادتِ امام صادق رو به همه ی محبینِ اهلِ بیت و دوم هم رسمأ اعلام میکنم به احترامِ شهادتِ امام، فردا مسابقه نداریم؛ ولی رأی گیریِ گروهِ پنجم تا همون ساعتِ 12 ادامه خواهد داشت. ادامه ی مسابقه هم باشه واسه 30 ام!

موردی باشه در خدمتم.


+ رأی گیری ادامه داره:

مطلبِ شماره یک

مطلبِ شماره دو

مطلبِ شماره سه

مطلبِ خارج از مسابقه

  • ۲۸ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۵
  • Neo Ted

صفِ توالت!


دختر بودن و شرم و حیای دخترانه باعث شد کمی در نوشتن این متن تردید داشته باشم. ولی در آخر هر چه مد نظرم بود نوشتم و اینجا از شما خواهشمندم، تصورتون از نویسنده ی این نوشته، یک آقا باشه! :) [لطفا نگید "مگه پسرها بی حیان؟!" فقط درک کنید!]

  • Neo Ted

لایه اوزون، عزیز دلم ، ترامپ و کلینتون فدای نازک شدنت بشوند. حالا درست هست ما مرض داریم ، فیلتر اگزوزهایمان را از جا می کنیم اما این دلیل نمی شود که سوراخت را با حفظ شئونات اسلامی بیندازی روی کشور فلک زده ما و مغز استخوانمان را آب پز کنی!

  • Neo Ted

بچه ی اول بودن یعنی نهایت مظلومیت!


مادروپدراز بچه های اول از یک سالش تا نود سالش هوش سقراط ذکاوت بقراط و شهامت کبری رو توقع دارن:دی


حالا کبری کیه؟؟منم نمیدونم:دی همیشه هروقت که این فیلم هشدار برای کبری یازده نشون میداد من دنبال کبری گشتم..اما حتی حرفیم ازش زده نمیشد!شایدم اونم بچه اول بوده:|


اما میدونید این طفلکا تو هر سنیم باشن مادروپدر بهشون میگن انقدر سنت شده چرا نمیفهمی:|؟

  • Neo Ted
(این یک داستان واقعی ست)
قوزمیت اسمش که نه،فامیلیش «خداداد» بود.مثل داعش همه چی را گردن می گرفت:|
تو اتوبوس به مقصد دانشگاه نشسته بودم.دانشگاه آزادی که قرار بود این ترم را هم تو ی آن بیفتم،آخرین ایستگاه را شامل میشد. یک ایستگاه مانده هر چی ته اتوبوس باقی می ماند میفهمیدی که دانشجوست. شروع ترم هیجان خاصی را در من بوجود نیاورد.آلودگی هوا نمی گذاشت بوی ماه مهر  را حس کرد.
همیشه قوز مینشستم.این ،قَدَّم  را کوتاهتر میکرد.دختر خانومی جلوتر از من نشسته بود و داشت گریه میکرد.لعنتی هی با دستمال دماغش را میچلاند!سر کنده شدن دماغش شرط بستم که دو تومن بندازم صدقه.
  • Neo Ted
همیشه ی خدا آرزو داشتم وقتی صبح ها از خونه می خوام بزنم بیرون و برم سرکار کرور کرور خواستگار پشت در خونمون غش کرده باشن. حالا کرور کرور هم نه لااقل یک نفر باشه که قلبش واسم بتپه و از سیریش بودنش چندشم بشه! ولی زهی خیال باطل. فقط یه ممد خمار بود که 18 سالگیم عاشقم شده بود و هر وقت من از محله رد می شدم دوستاش با مشت میزدن تو پهلوش. اونم چشماشو به سختی باز می کرد و نهایت عشقش رو با حلقه حلقه بیرون دادن دود سیگار به سمتم نشون می داد. بعد ها که ممد خمار اور دوز کرد و مرد و هیچ کس دیگه ای من رو نخواست، دلم تنگ تک تک دودهای حلقه ایش می شد. مخصوصا وقتایی که از بس زور میزد تا 3 تایی بیرون بده، میوفتاد تو جوب!
  • Neo Ted

یدژدیجیپسنسدشکطپطنی؛ عررررررررربده؛ صلام‌؛ با نام خدا و تکیه به درگاه حق عاقاذ مینمایم :| حرگونه عیراد بر عِملای کلماط وارد نمی باشد؛ تغازای تخفیف نفرمایید. حمانتور که دغط نمودید عان بخش «با نام خدا و تکیه به درگاه حق» را با قلت املایی ننوشتم؛ خا یِهِکّی پروردگار، صوصکمان میکند نه :| 



دبیر شیمیِ کلاس تیزهوشان ما چهرتاً یه آقایی بود میکسِ "استاد کهنمویی" ِ خندوانه و "معین زِد" :/



رگه ی "استاد کهنمویی" طورش گنجونینده شده بود اندرون علمش که خا درس شیمی بود. و رگه "معین زد" طورش خالاصه میشد تو نحوه حرفش زدنش... طند تند و بی فاثله :/ خودشم با این قضیه کنار اومده بود چون میگفت پسرا به من میگن آقا شما رپر موفقی میشی :/

  • Neo Ted

عنوان: مینا


مامان: (غرولند کنان) خرس گنده شده باز من باید لباساشو بشورم.مینا ! ننه یه املت درست کن بخوریم . مردم از گشنگی


مینا::وا!!! مامی؟ ننه چیه؟ چرا املت؟ این اُمُل بازی ها چیه ؟ الان برات بیفس تارگوف درست میکنم


:چی؟


:: (مکث طولانی) رُب کجاست؟


{آشپزخونه ای تمیز . فقط یه کم وسائل پخش و پلاست که ننه (مامی) قصد داره جابجاشون کنه}


مینا با یه تاپ گشاد سفید چرک(فکر کنم مال یه نفریه که لااقل 10 سایزی از خودش گنده تره) یه شلوارک آبی نفتی نخی که انگار کشش شل شده و مدام میکشتش بالا. لاکای ناخن پا قرمز و به نظر میاد حدود چند ماهی رو پاش باشه چون فقط بقایای اون  رنگو میشه دید. دست و بال لک لک که انگار به دفعات (آره دیگه به دفعات با پریدن روغن سوخته) موهای ژولیده و کلا یه دختر حال به هم زن رو تصور کنین.(بلا نسبت هر چی میناست)

  • Neo Ted

"همه چی با من "


والا اونقدر دیدیم مردم گروهی و دسته جمعی با هم به خارج از شهر پیک نیک طور میرن و کلی هم خوش می گذرونن ، که ما هم گفتیم چی از بقیه کم داریم و برای اینکه از قافله تفریحات سالم عقب نمونیم و در راستای کارتیمی زنگ زدیم با چند تا از دوستان قرار یک پیک نیک کنار سد طالقان را گذاشتیم. تو همین هماهنگ کردنها بودیم و اینکه کی چی بیاره که یکی از دوستان که ساکن قزوین هستن فرمودن همه چی با من و همه مهمون من. هی از ما اصرار که بابا می خوایم کار تیمی کنیم و باید تقسیم وظیفه کنیم و هی از ایشون انکار که کارتیمی باشه برای دفعه بعد و من می خواستم همه را دعوت کنم به سرسرامون و حالا چه فرقی می کنه و کنار سد طالقون همون پذیرایی را می کنم. باز من تماس گرفتم که اگه کاری داری بگو و گفت جوجه آماده می کنم که اونجا بر سیخ بکشیم و آش رشته هم می پزم که عصر بخوریم. خب باز من اصرار نمودم که پس ظرفها را من میارم و باز ایشون انکار که همه چی با خودم. هیچی دیگه تنها کاری که باید می کردیم این بود که لباس بپوشیم و صبح جمعه دست در جیب و شیک و پیک راه بیفتیم به سمت طالقون. در جواب بچه ها هم که صبحونه چیکار کنیم جواب دادیم که همه چی با رفیقمونه و به محض رسیدن به سد و تو هوای عالی طالقون و در کنار هم صبحونه را می خوریم. یادم رفت بگم که این دوست میزبان عزیزم مشاور خانواده هست و در امر خطیر حل مشکلات زوجین فعالیت می کنه.

  • Neo Ted

بعد از تموم شدن امتحانات و تحویل خزعبلات و تمام دانشنداشته مان به معلم ها ، وقت تابستان رسیده بود.اول تابستان که میشود به سرت میزند که یقیقنا امسال بهترین تابستان خواهد بود.مگر فرقش با تابستان سال قبل و قبل تر و قبل ترتر ! چیست که انقدر با اطمینان میگی؟ با ژست هوشمندانه ای میگوید: نه خب، واسه این تابستون موقع امتحانا خوب برنامه ریزی کردم  و تازشم مگه تا اینجای عمرم داشتم امتحاناتی که پدرم را..ببخشید جگرم را بسوزاند..! پس با امید چشم به تابستان و برنامه هایم دوختم تا خستگی از تنم در بیاید...خوب یادم هست معاون مدرسه ،درست زمانی که روی همان صندلی نحس امتحانات به مدت یکماه نشسته بودم. این اخرین روز بود که تن مرا باید تحمل میکرد جواب ها را یک خط درمیان مینوشتم..!با صدای تق تق کفش هایش وارد کلاس شد.! از آنجایی که باید در حرفه اش حرفه ای باشد لبخند گرمی تحویلمان داد و کله های خم شده بر برگه با شوق بالا آمدند_من مسئول اون سرهایی که کلا در ایام امتحانات بالا هستند اینور و اونور رو نگاه میکنند نیستم که والا_

-خسته نباشید بچه ها، خب خواستم بگم کلاس های تابستونی اتون از هفته بعد شروع میشه...

  • Neo Ted