Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

+رویا؟

-هوم؟

+کوفدِ هوم :| عین بچه آدم بگو جانم!

-خُبه حالا!جاااااان؟

+تو رویایی یا واقعأ رویایی؟؟

-نمیدونم!تو چی فکر میکنی؟

+خودم که مطمئن نیستم! میشه یه چک بزنی تو صورتم ببینم چی میشه؟؟

-زاااارج!

+نااااااممررررد! زدی؟؟؟؟

-خودت گفتی دیگه!

فرار :)))

+دعا کن نگیرمت!


*ندارد!

 D:

  • Neo Ted

تنهاییِ الآن ِ من، انتخاب من نیست؛ ترجیحِ منِ! یعنی بعضی مواقع یه فضا و شرایطی بوجود میاد که آدم ننگش میاد تنها نباشه! ترجیح میده تنها باشه؛ ولی نه ابدی! مثل لاکپشت یه مدتی رو توی لاکِ خودش باشه تا شاید اوضاع تغییر کرد! یا مثل خرس فرو بره تو خوابِ زمستونی تا شاید وقتی بیدار شد، همه ی برف ها و یخ ها آب شده باشن!

خودمُ میگما!

درحال حاضر و با توجه به دنیایی که تو اطرافم جریان داره، تنهایی لذت بخش ترین غمیِ که باهاش کنار میام و اونم با من کنار میاد!

یه تنهاییِ معتبر، همیشه گزینه ی بهتریِ وقتی گزینه ی دیگه، ارزش و غرورت رو لگد مال کنه!

این غم و تنهایی، می ارزه یه تن دادن به خیلی چیزا! خیلی کَسا!

خیلی...


  • Neo Ted

یعنی اونقدری که زن عموم  پیگیرِ زن دادنِ منِ،مادر و پدرِ خودم نیستن!به همین تیکه نون!

زن عموم وسطِ جمع،خیلی شیک و مجلسی میگه:«همکارِ عموت یه دختر داره پونزده سالشه!یعنی پنجه ی آفتاب!مااااه!مؤدب!همه چی تموم!میخوام بگم اینو واسه تو نگه دارن،خواهرِ کوچیکترشم واسه پسر خودم!!»

هنوز تو شوکِ این شارشِ لطف و محبت و توجه بودم که یهو طور زن عموی گرام فرمود:«اصن بیا زنگ بزنم به مادرش بهش بگم جلو خودت!!!»

من :|

جانِ بچه ت بیخیال زن عمو!!!تو که منو میشناسی،میدونی چقدر خجالتی ام!!بعدشم!!!چرا جو میدی!!من زن میخوام چیکار!!وقتش بشه خودم اصلأ میام بهتون میگم!!!

جالبِ نامبرده ول کن نبود و در پایانِ تماسش به مادرِ کیسِ موردِ نظر فرمود:«یه سری نون محلی و شیر و پنیر و کَره و لواشک از روستا میارم واستون،بده دخترت«کیسة» بخوره :| »

این قضیه واسه یه سالِ پیشِ!خدا رو شکر در حال حاضر دُزِ شارشش کمتر شده :)))

همه ی اینا به کنار!!عمه م چند روز پیش برگشتِ صاف تو چشمای من نگاه میکنه و میگه:«کی زن میگیری پس تو؟؟؟دلم تنگ شده واسه عروسی و خریدش!بیگیر دگه!!!»

و من طبق معمول :||

+در این حد به فکر منن :|

+به جان دختر همسایه آخریمون«این اسمش عفتِ»هیچ خبری نیست!!!


  • Neo Ted

زخم خوردن،لازمه ی قوی شدنِ.

لازمه ی قدرت هم،مبارزه س.

پس بهتره واسه تسلیم شدنم،منُ بُکشی!یعنی من جات بودم اینکارُ ترجیح میدادم!

چون مبارزه همیشه یکی از تفریحاتِ تنهاییِ من واسه کامل شدنِ!من با خودمم سرِ جنگ دارم واسه قوی شدن،تو که زنگِ تفریحی!

این زخم زدن هات هم،درست مثلِ خط خطی کردنِ یه الماس با چاقوی میوه خوری به نیتِ شکستنشِ!

ولی یادت باشه!یه الماسُ فقط یه الماس دیگه میتونه بشکنه!

تو که یه چاقویِ خیار خوری ای؛میتونی بری خیارتو پوس بکنی!


حالا فهمیدی مشکلِ کارت کجاس؟


  • Neo Ted