Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

مفهومِ آزادی، فراتر از تراوشاتِ حیوانیِ مغزِ افرادیِ که آزادی رو با بی بند و باری و هرزگی اشتباه میگیرن! 

لطفأ حوالیِ این کلمه «شما بخون دنیای مفهوم» رو واسه تخلیه ی عقده های حیوونیتون، انتخاب نکنید! این کلمه مقدسِ! خیلی! اونُ با تصوراتِ غلطتون، حقیر و محدود نکنید!


+مخاطبش هم مشخصه شماها نیستین 

اصن تو ایران نداریم D;

  • Neo Ted

هیچ وقت دَمِ دست نباش! فراموش نمیکنم اونِ سیبِ قرمزِ خوشمزه ی پایِ درختُ که پسرکِ شیطون به راحتی چیدش و بعد از دو گازِ بزرگ ازش، به زمین انداختش!

هیچ وقت یادم نمیره، به دو روز نکشید اون سیبِ قرمزِ خوشمزه ی دَمِ دست، تبدیل شد به یه سیبِ گاز زده یِ کرم خورده یِ گندیده، که هیچ حیوونی هم سمتش نمیرفت!

هیچ وقت یادتون نره که هیچ وقت دمِ دست نباشید! جای شما اون بالای بالای درختِ! جایی که واسه رسیدن بهش، باید سختی کشید! این سختی، آینده ی شما رو تضمین میکنه که گاز زده و کرم خورده نباشید!

 نوبرِ نوبرانه : ) این لیاقتِ شماس!

به همین تیکه نون D:


*منطق التِدیانِ تِدیانی-بابِ پندیجاتِ حیاتِ تدی طور-صفحه ی ۳۵۶-بندِ اخلاق :))

  • Neo Ted

تو قول بده سندِ دستات به نامِ من باشه

من قول میدم از کُلٍ جهان دست بکشم!

قولنامه ی منصفانه ای نیست

میدونم!

ارزشِ لمسِ دستات، فرایِ این جهان می ارزه!

ولی قرارِ مُهرِ عشق بخوره  پایِ این قولنامه

بیا و راضی شو به این معامله

پشیمون نمیشی!

این تن بمیره بیا امضا کن!

جانِ تِد بیا

مرگِ تِد

بیا دیگه :))

  • Neo Ted


ذهنِ ما مثلِ جزیره س! یه جزیره که اندازه و وسعتش، به خودمون و محدوده ی فکریمون بستگی داره‌.

این جزیره واسه همه یه تَپه ی خاکیِ ناهموار و داغون داره؛ که حجم و ارتفاعِ اون هم به خودمون بستگی داره! طبیعتأ هرچقدر این تپه بزرگ تر و حجیم تر باشه، جزیرمون کوچیک تر و محدود تر میشه! 

یه سریمون با تعصبات بیجا و جهل و غرورِ کاذب و ترس، این جزیره رو تنگ و تنگ تر میکنیم، یه سریمون هم با منطق و تأمل و تواضع و شجاعت، جزیرمون رو وسعت میدیم و مناطق بیشتری رو فتح میکنیم.

تعصبِ بیجا و جهل و غرورِ کاذب و ترس، تپه های ذهنیِ ما ر‌و بوجود میارن، اگه بتونیم این تپه ها رو با منطق و تأمل و تواضع و شجاعت، از بین ببریم و خاکش رو به ساحلِ جزیمون اضافه کنیم، این جزیره میشه مدینه ی فاضله ی ما! همون کویتِ خودمون D: 

حالا اگه با کویت حال نمیکنید، هاوایی و قناری هم هست D: 

خلاصه ی کلام این که، جزیرتون رو بزرگ تر کنید؛ خیلی حال میده!


  • Neo Ted
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۱:۲۸
  • Neo Ted


میگن چرا «مرگ بر آمریکا» ؟ چرا با آمریکا سرِ جنگ و دعوا دارین؟ چرا صلح ستیز هستین؟؟ چرا نمیگید زنده باد؟؟ مگه آمریکا چه گناهی کرده که اینقدر ازش متنفرید؟؟ تا کی میخواید این تنفر و نزاع رو ادامه بدید؟

این پست رو میذارم تا همه بفهمن مشکل ما با آمریکا، سیاست هاشِ! ظلم و ستم و خودبرتر بینیشه! مشکل ما با آمریکا کودک کُش بودن و جنگ طلب بودنشِ! وگرنه ملتِ آمریکا مثل بقیه ی ملت هان! 

میدونم خیلیاتون حتی حوصله نمیکنید لینکی که تو این پست  گذاشتم رو تا آخر بخونید، حق دارید البته! اینم از نشونه های کثیف بودنِ جنایاتِ آمریکاس! ولی دلیلِ محکمیِ واسه سوالِ چرا مرگ بر آمریکا!

مرگ بر؟

+لینک رو مطالعه کنید تا آمریکا رو بهتر بشناسید : )

+درسته خودم سناتورم! ولی دلیل نمیشه افشاگری نکنم ک  D:

  • Neo Ted

حقیقت رو باید گفت؛ حتی اگه به ضررت باشه! حتی اگه فحش خورد! حتی اگه به قیمتِ تنها شدن و از دست دادن خیلی چیزای دیگه باشه! پس امیدوارم به شخص یا اشخاصی بر نخوره! که احتمالا بخوره! ولی من ترجیح میدم حرفمو بزنم! 

حدودِ یه سالِ وارد بیان شدم و دارم تو این فضای نیمه دوست داشتنی مینویسم و لذت هم میبرم حتی! ولی چرا نیمه دوست داشتنی؟ چون همیشه و همه جا یه عده هستند که اجازه ندن به آدم خوش بگذره! مجازی و غیرِ مجازی هم نداره. این عزیزان همه جا در صحنه هستن! 

ولی بریم سرِ بحثِ اصلی! تو بیان تا دلتون بخواد سَبک و گروه و دسته بندیِ بلاگری وجود داره، ولی بحثِ من درباره ی یه دسته س! که خب زیاد نیستن، ولی خب کم هم نیستن به حمدالله «!» اگه بخوام یه اسم واسه این دسته انتخاب کنم میتونم اسمش رو بذارم «خود سلبریتی پندار ها» و یا «خود خاص و خفن پندار ها» و یا اگه بخوام خیلی جمع و جورش کنم، تو یه کلام «شاخ»! البته خودم میدونم که شاخ واسه گاو و قوچ و بُز و ایناس ها، ولی خب غلطِ رایجِ دیگه! البته همچین بی ارتباط هم نیست، ولی خب بگذریم!

من نمیدونم این دوستان پیشِ خودشون چی فکر کردن که علنأ میان خودشونُ سلبریتی و شاخ معرفی میکنن و به این حرکت افتخار هم میکنن! نمیدونم فازشون چیه که خودشون و بلاگشون رو فرایِ بلاگ های دیگه میدونن و کدخدا گونِ خودشون رو تافته ی جدا بافته میدونن! یه چیزی مثلِ سیاستِ ابَر کشوریِ ایالات متحده! 

اینا به کنار؛ من موندم چجوری و چرا دارن ادعای دموکراسی و آزادیِ بیان میکنن و بلاگشون رو جایی واسه بحث های مختلف با تفکرات و سلایقِ فکریِ میدونن، وقتی تحملِ مواجه با تفکرات و سلایقِ مخالف رو ندارن و تعداد ستاره های کامنت هاشون، هر روز از روزِ قبل بیشتر میشه ! من کاری با اون دسته ندارم که حقیقتأ ظرفیتِ آزادی بیان ندارن و اونُ با فحاشی و توهین اشتباه میگیرن! بحثِ من سرِ یه بحثِ بدونِ توهین و منطقی و در چارچوبِ ادب و بحثِ! اینکه اگه نظرت با نظرِ جنابانشان تناقضی داشته باشه، به بدترین و تند ترین شکلِ ممکن موردِ هجوم قرار میگیری و تهش ستاره بارون میشی و محکوم به بی ادبی و بی سوادی و بی منطقی و ناقضِ آزادیِ بیان! نکته ی جالبِ این بحث ها، یه عده ی خودشیرین هستن که کاری با حرف و بحث و حق ندارن، صرفأ میان یه چیزی میگن که جنابِ سلبریتی تأیید کنه و اونا هم ذوق مرگ شن! خدا رو شکر که همیشه هم هواشونو دارن و بساطِ تأیید و‌ گل و بلبلشون به راهه! چشم حسود کور اصن! 

خلاصه که یه عده خودشونو سوار بر مَرکب و تختِ پادشاهیِ بیان میدونن و اساسأ حال میکنن بقیه بیان تأییدشون کنن و حرفی خلافِ میلشون نزنن که مبادا به جنابانشان بر نخوره و یه عده رعیت طور هم زیرِ پرچمشون سینه میزنن و چشم و گوش و دهن و باقیِ حفره های بدنشونو بستن کاری ندارن که زیرِ چه پرچم و مرامی سینه میزنن! یه تِزِ روشن فکریِ خاصی هم دارن که اساسأ سبک و نوعِ زندگی و رفتارشون رو خاص و باحال و درست تر از بقیه میدونن! اینم نمیدونم از کجا سرچشمه میگیره! ولی هرجا که هست، خیلی ساقی های خوبی داره!

ولی همیشه اینطور نیست که کسی حرف نزنه و خفه خون بگیره که مبادا سیبل بشه و از جهات مختلف مورد فحاشی و توهینِ همون رعیتِ خودشیرین قرار بگیره! حرف ها رو باید زد! به حرف قیمتی!

القصه! نیاز نیست واسه خاص شدن و خفن شدن، ادا دربیاریم و شعار های حجیم تر از حجمِ دهن و مغزمون بدیم! کافیه فقط خودمون باشیم و ازش لذت ببریم!یه سری توهمات رو از رسم و مراممون فاکتور بگیریم تا موجباتِ ذوق و لذت و خوشحالیِ بقیه رو فراهم کنیم!


+منظورِ من صرفأ شخصِ خاصی نبود، طرف حسابِ من یه جریانِ، یه طرزِ تفکر!


  • Neo Ted

چرا مُرَددی؟ چرا نمیبُری؟ نترس! ببُر! تقدیرِ تو کوتاه کردن و بریدنِ و سرنوشتِ من جوونه زدن و روییدن. ببُر! ببُر که اگه نبُری زنگ میزنی. ببُر که اگه نبُری تبعید میشی. تو که خوب میدونی تحملِ دوری ازت واسم غیرِ ممکنِ! پس ببُر! خوب میدونم تو اسیرِ یه دستی. دستی که نمیذاره تو، مالِ من باشی. تو هم خوب میدونی من، به عشقِ دوباره بریده شدن توسط تو، هردفعه متولد میشم. پس ببُر! عاشقانه ببُر! من چشمامُ میبندم و فرض میکنم این بریدن ها، بوسه های تو، بر گونه هایِ منِ. مهم نیست که من این دردِ ابدی رو تا کی تحمل میکنم؛ مهم نیست چون این درد و کوتاه اومدن ها، می ارزه به نوازش من، با دست های سردت؛ هرچند به قیمتِ بریده شدنم باشه.

ببُر که عاشقانه منتظرِ تقدیرمم و ملتمسانه ازت میخوام فقط باشی؛ فقط باش.

من عاشقِ تقدیرتم؛ وقتی تو پیشم باشی، چه اهمیتی داره من سرنوشتم، بریده شدن باشه؟

پس عاشقانه ببُر؛ ولی چرا بریدن؟

من اسمش رو گذاشتم بوسه های عاشقانه.

عاشقانه منتظرِ بوسه های عاشقانه تم.

پس ببُر.

.

.

.

.

.

  • Neo Ted

تو صدات چی ریختی؟

بدجوری تَوَهُم زاس!

وقتی که باهام حرف میزدی، یه لحظه فکر کردم مالِ منی!


+ :|
  • Neo Ted

قدم‌ برمیدارم

قدم برمیداره

قدم‌ برمیدارم

بازم قدم برمیداره

*متوجهِ حرکتِ من،پشتِ سرش میشه

قدم برمیدارم

سریعتر قدم‌ برمیداره

*مضطرب میشه و هول برش میداره!

سریعتر قدم برمیداره

سریعتر قدم برمیدارم

*ترس هم به قدم هاش اضافه میشه!

چادرش رو سفت میچسبه و قدم هاشو سریعتر میکنه

خیلییی سریعتر تر راه میرم

در حدِ دویدن راه میره

نفس نفس میزنه!

بند های کوله شو محکم میگیره!

در حدِ دویدن راه میرم تا ازش عبور کنم!

ازش رَد میشم

یه نفسِ راحت میکشه!انگار دنیا رو بهش دادن!


+با دوست پسرم «دوست پسرمِ دیگه! عجبا» قرار داشتم؛ یخورده دیر شده بود، باید سریعتر میرفتم تا برسم! 

حالا توی راه یه لحظه در راستای حرکت یه دختر خانمِ چادری راه رفتم و چون سریع راه میرفتم، یهو ترسید! فکر کرد میخوام مزاحمش بشم! بعد هم اتفاقاتی که افتاد!

اینجا واقعأ نمیدونستم به این اتفاق بخندم یا بشینم زار زار براش گریه کنم و متأسفم شم!

اینکه چه چیزی باعث شده یه دختر، حالا اینکه چادری بود زیاد مهم نیست، مهم دختر بودنشِ اینجا، اینجوری با یه سریعتر شدنِ حرکت پشتِ سرش اینجوری هول بشه و ترس برش داره، واقعأ جای تأسف و تأثر داره واسه بعضی از هم جنس هام که معلوم نیست چیکار کردن که یه دختر نتونه با خیالِ راحت تو خیابون و پیاده رو های شهر راه بره!

امیدوارم روزی برسه که همه ی دختر خانم های کشورم، بدون ترس و دغدغه های منشأ گرفته از یه عده مریضِ فکری و عقیده ای که به هیچ باور و اعتقادی پایبند نیستن، به راحتی و با وقار «خیلی مهمِ ها» تو پیاده رو ها و خیابون های شهر، قدم بردارند و من و هم جنس هام،  هوای همه ی دختر خانم های کشورمون رو، درست مثل خواهر و‌ مادرِ خودمون داشته باشیم!

  • Neo Ted