Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

منِ زشتِ داغان!

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ق.ظ

خب بذارید از یه اتفاق شروع کنم. چند روز پیش یه عکس از خودم اِدیت کردم؛ یه اِدیتِ باحال و مدرن! با کلی شوق و ذوق رفتم به مادر نشون دادم که نظرش رو بدونم. خب طبقِ معمولِ همه مادر ها منتظرِ قربون صدقه و چقدر پسرم خوشگله و قربونش برم من و اسفند بیارید دود کنیم و اینا بودم. خب یه اصل هست که میگه یه بچه سوسک، واسه مادرش زیباترین محسوب میشه و طبقِ پژوهش های دانشگاهِ پریثقسون [ اسمش آشنا نیست؟! راستش واسه من هم نیست! البته من در آوردی بودنش تو این ناآگاهی مؤثره ] مادرش هربار قربون صدقه ی شاخک هاش و چشم هاش و بال بال زدن هاش میره! دیگه آدم ها که جا خود داره و قابل مقایسه نیست! حالا من در حدِ سوسک هم دیگه داغان نیستم؛ ولی خا پرد پیت هم نیستم. ولی میتونم اطمینان خاطر بدم بهتون که در حدِ پیت [ در آن آب و شیر و مایعجات میریزن ] هستم. دغدغه هم واسم نیست و نبوده. از قضیه پرت نشیم. عکس رو  نشون دادم و منتظرِ تأیید و ذوقِ مادر بودم که با این دیالوگ برخوردم:

منِ طفل: مامان اینو ببین! چطوره؟!

مادرِ جان: [ اندکی نگاه و تأمل ] این چیه؟ [ ! ] چقدر زشته! شبیه جنازه هاست!

منِ پورد شده: :|


کاری به این ندارم که تو اون لحظه داشتم به کشف و پیدا کردنِ خانواده ی واقعیم می اندیشیدم و دنبالِ شماره ی احسان علیخانی بودم، ولی مادر است که ما داریم؟!

بعد از خارج شدنِ از این شوک عمیقأ فکر کردم و یه نتیجه گرفتم که قضیه شماره ی احسان علیخانی منتفی شد. تاریخ رو مرور کردم. ورق زدم و ورق زدم تا رسیدم به روزهای ابتداییِ دانشگاه! درسته! درست از اولین روزهای دانشگاه من واسه مادر زشت و داغان شدم! قبلأ هم یه بار علنأ صاف تو تخم و عنبیه ی چشمم بهم گفته بود زشت و کریه و خب خیلی جدی گفته بود! این اتفاقات از یه ترس منشاء میگیره و اون اینه که مادر از فضا دانشگاه و ارتباطاتِ دانشگاهی و ارتباطش با من میترسه! از دختر های دانشگاه میترسه! شایدم از من میترسه! میترسه که تلف بشم و از دستش برم و منحرف و جیز و بوف بشم و این ترس من رو میترسونه که چرا باید بترسه؟! شاید از اینکه من تغییر کنم و اون همیشگی نباشم! مثلِ خیلیا که تا رسیدن به دانشگاه کلأ تغییر کردن و روابطِ آزادشون با خیلیا اسمِ دوستِ اجتماعی و روابط عمومی و همکلاسی و اینا گرفت و خب همین افراد تا قبلِ دانشگاه این روابط رو قبیح و زشت و کریه میدونستن و اینا به خودشون مربوطه که تو چه راستایی تغییر کنن! ولی خب فقط سعی کنن که فکر نکنن ما احمقیم! ما فقط ساده عبور میکنیم؛ چون حال و حوصله ی اصطکاک تو این مسائل رو نداریم. گوشمون هم پره از توجیهاتشون واسه کثافت کاری هاشون. ولی خب دوست دارم به مادرم بگم که من همون بچه خجالتیِ سر به زیرِ قبلِ دانشگاه هستم که تو مواجهه با دخترهای غریبه کفش هاشون واسش آشنا تره تا چشم هاشون. من هنوز هم که هنوزه همون بچه دهاتی و عقب مونده ای هستم که نمیتونه زل بزنه تو چشمِ یه دخترِ غریبه و واسش زبون بریزه! من همون بچه شهرستانی ای هستم که توانِ گرفتنِ دستِ دخترهای مختلف و صدتا کارِ دیگه باهاشون رو ندارم! آره مادر! من نمیتونم هنوزم! من نمیتونم رو لجن کاری هام روکشِ مدرنیته بکشم و به اسمِ تقویتِ روابط عمومی و افزایشِ دوست های اجتماعیِ دختر و هزار تا توجیهِ مسخره ی دیگه، یه سری کارهای دیگه کنم که نه تقویت روابط عمومیه و نه دوستِ اجتماعی! نمیخوام خودم رو تطهیر و پاک کنم! چون این مسائل الآن پز نداره که بخوام پز بدم یا ریا کنم. پس این فکر رو نکنید! به امثالِ من تو فضاهایی مثلِ دانشگاه عقب مونده و بچه مثبت و متحجر و سنتی و دهاتی و خز و هزارتا چیز دیگه میگن که خب طبیعتأ اینا ریا و پز نداره! ولی خب مادر جان من تمام قد به این عقب ماندگی و سنتی بودن و تحجر و مثبت بودن و دهاتیت و خز شدگی افتخار میکنم و بهت این اطمینان رو میدم همون پسر بچه ی خجالتی و سر به زیر بمونم. البته که اجازه نمیدم این خصلت جلو پیشرفت و روابط اجتماعیِ درست و اصولیم رو بگیره! نه حرف زدن با یه دخترِ غریبه بده و نه ارتباطِ چشمی وقتِ حرف زدن باهاش، ولی همه ی اینا حد و اندازه داره!

  • ۹۶/۰۴/۰۱
  • Neo Ted

نظرات (۳۳)

  • پـــــر ی
  • خیلی هم عالی داغان :)))
    پاسخ:
    مخلصیم ماع :))
    :))) دولوخ نگو من خودم دیدم رفتی تو لاوگاردن با اون دختره:)))


    این منم که همیشه پیش اون شهدا تو اون اتااقکه میشینم :)) تو همش برو تو بوفه همش برو زرت زرت لاو گاردن:P بعدشم بیا اینجا مظلوم نمایی ک من بچه مثبتم :))
    پاسخ:
    برو بچه بروووع! ما خودمان تو بورس سهامِ ذغال سنگ البرز داریم! برو یکی دیگه رو سیاه کن :))))
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • :(
    الان مامانت از ترس اینکه تو منحرف نشی بهت میگه زشت؟:-/
    پاسخ:
    که پر رو نشم :))))
    میخواد اعتماد به نفسم رو کم کنه مثلا
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره :-////
    پاسخ:
    تصمیمِ خوبیه :))))
  • آندرومدا :)
  • هوم عثن میگن اگه ما ظشطا نباشیم خوشگلا به چش نیمیان ک :P 
    پاسخ:
    والاع
    قدر نمیدونن!
  • بهار ........
  • حرف حساب...
    پاسخ:
    : )
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • از تو و آندرومدا تشکر میکنم مرسی که هستید😂😂
    پاسخ:
    سعی نکن خودتو به ما بچسبونی :/ 😂😂
    حس مامان بودن دست میده به آدم :)
    میتونید زل بزنید تو تخم چشمای مامانتون و همه این حرفا رو بگید و بعد یه بوسه بکارید رو همون تخم چشم ها؟؟ میدونید مامانتون عکس العملش چی میشه: بغلتون میکنن و میگن: تو زیباترین زشت منی(از نگاه مامان و بچه سوسک و این حرفا):)
    همه چی به کنار حس پستتون تو این نیمه شب خیلی عالی بود، چسبید.
    درضمن اسم دانشگاه انتخاب میکنید یه چیزی که تلفظش راحته انتخاب کنید خوو.
    زیاد هم به کفش زل نزنید با کله میدید تو دیوارا از من گفتن..
    پاسخ:
    شما هم دست میدید بهش؟ :)))

    نمیگم. خودش میفهمه بالاخره.

    خوشحالم که خوب بوده : )

    :#
    :#

    بابا شما دگه کی هستید :دی
    پاسخ:
    تِد هستم :)))
    اگه مادرتون از اون عکس تعریف نکردن بجاش ما تعریف کردیم دیگه
    بعدشم افتخار کنید،خیلیم افتخار داره
    منم همونجوری که رفتم دانشگاه همونجورم تموم کردم اومدم بیرون:|
    پاسخ:
    یه عکی دیگه س :)))

    سعی میکنیم :))

    درود بر شما
  • کنت دراکولا
  • توئه پورد!:/:)))
    پاسخ:
    پوووورد!
  • بهارنارنج :)
  • بیا..گفتم این داغان بلاخره فهمید وشناخت خودشو:-P نه داخان مامانت قبلامیخواسته بهت روحیه بده الان دیده زیادی اعتمادبه نفس گرفتی میخوادحالتوبگیره:-P
    ولی باحرفت تاحدودی مخالفم..بنظرم ادما تودانشگاه که میرن تغییرنمیکنن اصلا..منظورم اینه شخصیت همونه!! ببین این چیزیه که دقت کنی واضحه برات..خودمومیگم من همونجوری برخوردمیکردم باپسرای دانشگاه که قبلا وقتی دبیرستان بودم توی فضایی بودم که پسربود..یادوستامم به همون صورت بودن! میمونه یه عده این وسط که بازم اونام شخصیتشون تغییرنکرده! بعضیا عین استونن!! واقعا هم براات عجیب بنظرمیاد چطوریه ادم میشه انقد بی هویت وکوچیک کنه خودشو! درصورتی که اینا ازاولش همین بودن منتهاقبلش توی یه شیشه سربسته بودن وزغلظت بالا..میرن دانشگاه انگارسرشیشه روبا کردی هرزمیرن وپخش میشن توهوا وهیچی ازشون نمیمونه فقط بوشه  که تورو ازارمیده!!
    یاداوری هم شد برام ازچندتا ازبچه های دانشگاه وای وه احمق ترین ادمایی بودن که دیدم..اوف البته هم رشته ای مانبودن ولی نکبتا انقدر ضایع بودن میفهمیدی دنبال چین!
    پاسخ:
    هیسسسس! داغان ها چیزی نمی گویند!

    عمیقأ مخالفم باهات! نظرمو تو پست گفتم. همون.


  • گلبول سفید
  • یحتمل مامانت با توجه به سطح اعتماد به سقف... اهم، منظورم اینه که... با توجه به سطح عزت نفست این کارو کرده! :|
    چون مامان من از حداقل از یه سال قبل دانشگاه من رو بشدّت به برقراری روابط اجتماعی و غیراجتماعی(؟) علی الخصوص با دخترا ترغیب میکرد! از اونجایی که میدونه من پتانسیل اینو دارم که n سال هر روز توی یه جمعی باشم و آخرش با هیچکدومشون حتی سلام علیک هم نداشته باشم!! :|
    پاسخ:
    حرفاتو میزنی خط خطی میکنیش؟ :)))
    دگه رفقاتمون تمام شد! :)

    خدا مادرت رو حفظ کنه واقعأ!
  • مترسک ‌‌
  • به سبک احسان علیخانی: پورد (!) جان یه خرده از خودت برامون بگو، این روزا چی کار می‌کنی؟ D:
    پاسخ:
    احسان جان! دنبالِ کارم! کار جور کن بارام!
    آخی چقدر دلم برات سوخت:)))
    ما که قبل دانشگاه سعی میکنیم نرمال رفتار کنیم خدا کنه بعدش هم همینجوری باشیم.
    روشنفکرها رو ول کن اونها بعضی هاشون حتی نمیدونن روشن فکر رو با چه"ر" ای مینویسن:)))
    یاعلی
    پاسخ:
    :| دلت بارا خودت بسوزه داغان
    آورین!

    کلا مادرا در هررر شرایطی این نگرانی رو دارن بچشون از دست نره مخصوصا بنظرم وقتی بچه پسره ، نگرانیه بیشترم هست تازه!!!!
    پاسخ:
    شاید
  • الیــــ ــــوت
  • خا معلوم نیس چقدر روتوش کردی و هزار تا قر و فر تو عکس اومدی که بنده خدا اصلا نشناخته این گل پسرشه! البته اون مادره بیشتر از ما میدونه شایدم واقعا راست گفته :)

    +ما هم ترم اول از بس تو سنگفرش و کفش ملت بودیم بهمون میگفتن نامزد داری؟! :)) خاطرشو تعریف میکنم اگه حسش اومد :)
    بیو اینستا رو گذاشته بودم: عضو ارشد کنترل کیفیت سنگفرش پیاده رو های [نام شهر تحصیل] :)
    پاسخ:
    :)))) دگه بچه شو که تشخیص میده!
    + :())))) عالی

  • دچـــــ ــــــار
  • طبق معمولِ پست های طولانی گفتم بذار جمله اولش رو بخونم حالا :) بعد یهویی برام جالب شد.

    +مامانت بهت تلفین میکنه زشتی که روت نشه بری سراغ مدرنیته؟
    پاسخ:
    خوبه که جالب شده!
    + تلقیین میکنه ک نرم سراغِ یه چیزای دیگه :))
    زشتیت مستدام
    پاسخ:
    چاکریم
    چقدر انرژی خوبی داشت این پست ... 
    کاش همیشه همه این جور داغون بمونن ...
    راستش من فکر می کردم شما دخترید :))))) نمیدونم چرا ...تو این پست متوجه شدم :)
    پاسخ:
    کلأ دنبال کننده ی من نیستید حتمأ :))
     چقدر خوب و غیر مستقیم میخواست شما رو هدایت کنه))عالی بود اصن...اعتماد به نفس پسرا رو کلا باید پایین آورد تا تعادل برقرار شه😅
    پاسخ:
    اعتماد به سقفِ دخترا رو باید چکار کرد؟ :/
  • مَـهدی (میرزای قدیم)
  • اینجاس که میگن ما مو رو میبینیم و بزرگترا پیچش مو رو... به نظر من زیادم زشت نیستیا پشمالوی قشنگی../
    پاسخ:
    لطف داری :))
  • 1 بنده ی خدا
  • 😂انصافا انتظار نداشتم ازاونجور بچه ها باشید.😑شاید بخاطر محیط دانشگاه خودمونه ولی ما فقطططط یکی داریم به غلظت شما،نهایت دوتا.بقیه ام بدنیستنا ولی خب اینجوری ام نیستن
    مادرتون کم کم اطمینان براش حاصل میشه که شماهمون ادم قبلید.
    پاسخ:
    :)) 
    امیدوارم
    خب این تلقین رو اکثر مامانا به کار میبرن 
    البته مامان من بهم میگه :خیلی سوتی میدی بهتره حرف نزنی 
    این همان شات اپ شو خودمونه به زبان مادرانه :)
    بعضی اوقات که میخوام حرف بزنم یادم میاد و حرف نمیزنم 
    اعتماد به نفسم یهو میاد پایین :)


    پاسخ:
    مدل های مختلفی داره :))
    خوبه که خودت اینجور هستی. اتفاقا توی اینجور مسائل هر چی ساده تر و داهاتی تر بهتر. اما کاش خیلی از هم جنسای خودت هم واقف به این امر باشن و مانند تو رفتار کنن و چشماشون نهایتا در راستای خیره موندن به کفشای دیگران باقی بمونه.
    پاسخ:
    من وظیفه مو انجام میدم.
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • هرچند وقت یه بار یه پست با این موضوع میگذارید!!!
    مادر من، بعد دیدن اون برنامه ماه عسل که بچه هاشون عوض شده بود بعد از هشت سال فهمیدند، یه نگاهی به من کرد و گفت: تو هم شبیه ما نیستی ها!!!

    پاسخ:
    :)))
    ایشالا که همیشه این احساس من خیلی خوبم بقیه بدن و داشته باشی حداقل حال خودت از خودت خوب باشه
    جدی دارم میگما
    از یقین به خود همیشه پرهیز میکنم ولی ب ارامش روانی ادم هایی ک انقد از راه و خودشون مطمئنن غبطه میخورم 
    پاسخ:
    اولا نمیفهمم چرا برداشتت اینه که من گفتم من خوبم بقیه بد! من از حقیقتی گفتم که بارها بهم ضربه زده! این چیزی که میگی خوب واسه خیلیا بد و غیر قابل تحمله! 
    یقین هم ندارم به خودم! آرامشِ روانی هم از خدا و توکل به خودش میاد.
    ایشالاه میای دانشگاه با یه سری مسائل روبرو میشی میفهمی میتونی به خودت یقین پیدا کنی یا نه! 
    این کنایه و تیکه اندازی هات رو هم نمیفهمم :))
  • آقای سر به هوا
  • عکست میزاشتی ببینیم!
    مامان ها دروزخ نمیگن(ایکون خنده)
    پاسخ:
    یه داغان دیدن نداره :)))
    دررررررود بر شرفتون سناتور تد.
    پاسخ:
    تشکر.
    اقای خرس پشمالو، پست بامزه ای بود :))
    پاسخ:
    خوبه :))
    پورد :))))))
    پاسخ:
    ((:
    چرا همه پستات یه ربطی به موضوعات جدی پیدا می کنه؟ :|
    به نظر من پستت دلی بود ولی «البته که اجازه نمیدم این خصلت جلو پیشرفت و روابط اجتماعیِ درست و اصولیم رو بگیره» یا «همه ی اینا حد و اندازه داره» من باب موجه شدن خواننده بود و نه حرف دل
    اما متنِ قبلِ چند جمله یِ آخرِ پستِت جالب و در سبکی جدید بود :)
    پاسخ:
    هیچ چیز اتفاقی نیست :| ;))

    درست حدس زدی. خواستم سو تفاهم و برداشت نشه!

    جالبی از خودته!
    عاغا من خراااب شیوه‌های تربیتی مادرتون شدم!
    به شدت پایبند به اصل"پیشگیری بهتر از درمان است" هستن احتمالا.
    پاسخ:
    یاد بگیرید شما هم :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی