Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

۳۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

+ kobi دست طلا ر میشناسی؟!

- [ دیهانِ نامبرده نیمه کفی کرده و درحالی که سرش را میخاراند، به تفکری عمیق فرو میرود ] برایانت؟!

+ [ پوزخندی خفن طورانه و عاقل بر داغان طوری میزند ] نه خانم! برایانت داغانِ کیه؟! Kobi دگه! Kobi دست طلا! کبری وَلِغاز تپه نشانِ اصل! آدرسِ این محل ر دادن گفتن خانه ش اینجاس! 

- [ فک و دهان و مِری و حلق و مجاریِ تنفسی و باقیِ مجاری به جزء ادراری و آپاندیسش ریخت کفِ آسفالت ] نه والا خوااااهر! نشنیدم. چکاره هست حالا؟! شاید بتونم از رو کارش بشناسم.

+ بَست عه! تو کارِ شل و سفت کردنِ شلنگِ بختِ دختر پسراس! از خدا که پنهون نیست! ولی از شما پنهون! چه معنایی داره تو زندگی خصوصیِ ملت طهالت رِ فرو میکنی؟! خجالت بکش خانم! شرم کن. راهِ بازگشت بازه! توبه کن! توبه! [ در لایه های زیرینِ مغزش، حسرتِ دفن شده ی محضِ رضای خداوند، یک خواستگار را میخورد و به دنبالِ آدرسِ kobi دست طلا میگردد ]

- [ اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد فووووووت ] روزتان خوب خانم.

  • Neo Ted

 « ریشه ت کو با این سن و قد؟ » این سؤالِ یک کاج از یک سروِ کهن سال مبنی بر عدم اطلاع از لوکیشنِ ریشه نیست! این علامت سؤالی است که هر کودک و نوجوانِ داغانی، با دیدنِ قیافهٔ من، بر روی سرش ایجاد میشود. البته بر روی سرِ افرادِ بالغ و سالخورده و سالمیلکرده هم حتی این علامت‌ِ کذایی بوجود می‌آید، ولی خوب، ادب حکم میفرماد آن ها را با کودکان و نوجوانانِ داغان، در یک دسته‌بندی قرار ندهیم. هرچند که حتی این عدمِ تلفیقِ دسته‌بندی، چیزی از داغانیّتِ بزرگسالان و غیره کم نمیکند. اصولاً هرکسی با دیدنِ من چنین سوالی برایش بوجود بیاید، داغان است! حتی خودم. خودم هم وقتی در آینه چهره ام را میبینم از خودم میپرسم : « ریشه ت کو داغان؟ اونم با این سن و قد! » ولی خوب هر بار در حالی که از پهنای صورت اشک میریزم، مویه کنان و یقه دران، کادر را ترک میکنم. 

راستش را بخواهید، همیشه سعی کرده ام این را که میزانِ رشدِ ریش و سیبیلم، از کوسه ی آبادانی کمتر است را جزء دغدغه هایم ندانم و زور زده ام که به خودم تلقیین کنم این مسئله بی اهمیت و پشمک است، بیهوده بوده و یک چیزی در اعماقِ وجودم، نیمه شب ها ناله سر میدهد که من ریش میخواهم! من ریش میخواهم! چند باری سعی کردم به روشِ مادرانه که چند خیابان بعد یک مغازه ی ریش فروشی هست و برایت ریشِ قشنگ میخرم گولش بزنم، بی فایده بود و او همچون کودکی سرتق، اعماقِ وجودم را به سالنِ رقصِ سانبا [ اینکه چرا سانبا را نمیدانم ] تبدیل نموده و پای میکوبد که ای هواااار من ریش میخواهم! لاصمب من ریش میخواهم! یکی هم نیست به او بگوید خا بی صاحاب مگر من تستوسترون هستم که از من طلبِ ریش داری داغانِ ریش طلب! من تِد هستم. تکه ای داغانی؛ که عسل میخورد و ماهی، به تازگی هم که ماهی گران شده است، تنِ ماهی. 

در بینِ ما خرس ها نداشتنِ ریش بسانِ این میماند که والِ کوهان داری،کوهان نداشته باشد. خوب این مسخره است. همانقدری که یک والِ کوهان ندار را در دریا و اقیانوس مسخره میکنند، منِ بی ریش را هم در جینگل مسخره میکنند! این مزخرفاتی هم که مهم ریشه است، نه ریش هم به دردِ همان فیلم های شما انسان ها میخورد نه منِ خرس که مهم ترین ویژگی ام باید پشمالو بودنم باشد. اینجا به رفقایم بگویم مهم ریش نیست، مهم ریشه است، از من تستِ عسلِ الکلی میگیرند! چند خط پیش گفتم که بار ها و بار ها بابتِ همین نداشتنِ ویژگیِ ریشالو بودنم، مورد تمسخر واقع شدم. چند بار توسطِ خودم و بارها توسطِ باقیِ خرس ها. آخرین باری که توسطِ خودم مسخره شدم هفته ی گذشته بود؛ زمانی که تازه اندک ریش هایم را به امیدِ رشدِ بیشترشان زده بودم و از حمام بازگشته بودم. در برابرِ آینه که ایستادم پوزخندی تلخ زدم و گفتم: چطوری مارمولکِ خیس!؟ در حالتِ عادی ما نر ها بعد از زدنِ ریش هایمان شبیهِ مارمولک میشویم، ولی شما فرض کن خرسی را که در همان حالتِ عادی شبیه مارمولک باشد و ریش های نداشته را هم بزند و حمام هم برود! من دیگر در این زمینه حرفی ندارم. [ اشکِ گوشه ی چشمش را با گوشه ی دستمال کاغذی پاک میکند ]

از خود مسخرگی که بگذریم میرسیم به تمسخر های دیگران که به مراتب رو مخ تر هستند. میگویند بی ریش بودند خیلی هم خوب است و باعثِ پایین نشان داده شدنِ سن و سال میشود؛ اول اینکه من اگر بخواهم کهن سال و پیر و فرتوت و پای در لبِ گور طور دیده شوم باید با چه کسی قرارِ کافی شاپی بگذارم؟! [ کافی شاپ خیلی کلاس داره آقا! خیلیا ] والاع به قرآن. دوم هم اینکه چند وقت پیش، وقتی داشتم کندوی عسلِ جانانم را میبلعیدم، روباهی پلشت صفت مرا دید؛ دمی تکان داد و با انگشتِ ریزش از لای دندان های لمینت شده ی داغانش پرِ مرغی بیرون کشید و وییییسززییززص [ صدایی که بعد از ور رفتن با دندان ها در می آورند ] از خود متصاعد نمود و گفت: بابات کجاس توله خرس؟! از مجازاتش به نوزده روشِ سامورایی و اعدام با فشار برق و تزریقِ سمِ طهالِ سگ که بگذریم، چه کسی پاسخگویِ آسیبِ شدیدِ روحیِ من میشود؟! آن تئوری پردازهای داغان مغز که تئوریِ جوان تر شدن و بیبی فیس بودن بر اثر نداشتنِ ریش را میدادند کجا هستند؟! نه جانِ من! آن ها دستی بر ریش های بلندشان می کشند و به ریشِ نداشته ی من قار قار قار میخندند! البته با این فرض که مخاطبِ حرف های من همه مذکر و نر باشند! مؤنث و ماده ها که ریش ندارند! آن ها فقط ریشه دارند! تا دلتان بخواهد همینجور ریشه است که از فِیس و قیافه شان میپاچد به سر و صورتِ مادر شوعر و خواهر شوعر و دختر دایی و دختر خاله و مهسا میمونه و شهناز عنگله و نیوشا پلنگه و باقیِ دوستان، آشنایان، وابستگانِ حقیقی، حقوقی و ذوالحقوق، روحِ همگی شاد و یادشان یاد باد، فاتحه مع الصلواتِ و الاخلاص! دوستان وسایل ایاب و ذهاب دمِ درِ مَچِد فراهم است. فقط آرام بِچِپید توشان که نپوکید. ایاب ذهاب برای همه هست. به همه میرسد! کامبیز خجالت بکش با اون سیبیلت! گاز نگیر جعفر را! نهار هم قیمه داریم.

[ ریش و ریشه و ساقه و فتوسنتز و سبزینه را پرت میکند به دیوار و دوان دوان درحالی که پیرهن ها دریده و گردن ها شکانده و گاز ها گرفته به طرفِ ایاب و ذهاب میجهد! ]

  • Neo Ted