Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

اول که سلام! چون سلامتی میاره و اینا!

در ادامه یه درخواست دارم ازتون.

طبیعیه که هر بلاگری دوست داره نظره خواننده هاشو درمورد وبلاگش بدونه. حالا به هرشکل و طریقی! 

منم از این قاعده مستثنا نیستم! بخاطر همین ازتون میخوام فضا و حال و هوای وبلاگم رو به یه چیزی تشبیه کنید. حالا هرچیزی! لزومی نداره خوب باشه. میتونه یه چیزه بد باشه و نشون دهنده ی انتقادتون یا نظرتون باشه.

حالا این چیز میتونه یه شئ یا حیوان یا مکان و یا هرچیز دیگه ای باشه. فقط اگه چیزی گفتین لطف کنین دلیلشو هم بگید.

سخت هم نگیرید. دو سه خط فوقش! 

با تشکرات و ممنونات و مک دونالد ;)

+ موقت احتمالا

  • Neo Ted

نمیدانم این چه تصورِ غلطی ست که عده ای زندان را فقط یک چهار دیواریِ تنگ و تاریک و نمور، با چند وعده غذای بی کیفیت و تنهایی و دوری از اجتماع فرض میکنند؛ به نظرم بدترین و مخوف ترین زندان جایی در نیم تنه ی بالایی بدن، آن بالای بالا، درون سرمان و اطرافِ مغز و منطقمان شکل میگیرد! یک قفس به وسعتِ بی نهایت که حتی اجازه نمیدهد گاهی اوقات به مسئله ای جز آن چیزی که در مغز و منطقِ خودمان است فکر کنیم! حتی فکر کنیم!!

این قفسِ بزرگ، شایستگیِ آن را دارد که حتی به یکی از دردناک ترین و مخوف ترین مجازات های بشر تبدیل شود! چون بدترین مجازات برای یک انسان، گرفتن قوه ی تفکر و تعقل، پیرامون موضوعاتی خارج از محدوده ی اعتقادات و تفکرات خودش است!
  • Neo Ted
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۶ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۵
  • Neo Ted

+ این پست میتونست تو بلاگفان منتشر شه! ولی قسمت نشد : )


گویند ابو البلاگ تدیانی اصل، در حال گذر از کوچه پس کوچه های بلاگستان سفلی بود که ناگه صدای فریادی توجهش را جلب کرد. لیسی به کندوی جیبی اش زد و پشت گوش چپش را خارانید و و قصد حرکت نمود که مجددا صدای ناله ای نالور(ناله ی شدید و سوز دار) حواسش را جلب خودش کرد. اینبار دیگر تاب نیاورد و الاغش را در پارکینگ طبقاتی مجتمعِ بلاگستانِ نور پارک کرد و قفل افسارش را بست و پس از بوسه ای عاشقانه بر پیشانی الاغش، در پی یافتن سرچشمه ی صدا کوشید! به قطع یقین مطمئن بود که صدای نالور مربوط به چاکیده شدن یا جریده شدن بلاگری مظلوم و بی سلاح، توسط موجودی خشن و ترسناک با دندان های تیز و چنگول هایی برنده است که حتی میتواند یکی عمو زاده های گریزلی ایه خود شیخ باشد که همین احتمال عرق شرم را بر جبین شیخ نشاند!

درحال جستجو کردن پی صدا بود که فریادی ننههههههه طور پانکراس شیخ را لرزاند و باعث کپ کردنش شد! سرِ خرسانه ی خود را که چرخاند، تکه چوب بزرگی را دید که بر سر درِ واحدی چسبانده شده که رویش نگاشته شده بود: جا طبیبیِ پرواز خاتونِ بی مخاطبیانی! شیخ ما که درود خدایان آپولو و زئوس بر صورت پشمالویش باد، اندک ترس و واهمه ای را که به واسطه ی فریاد های نالور به دلش افتاده بود را اینگونه خنثی نمود! رساله ی مقدسِ مکاشفات التدیانی، اتصالات الاسفنجانی را از جیب بغلش بیرون در آورد و دستی بر آن جلدش کشید و آن را بویید و بر چشمانش مالانید و صفحه ای را به تصادف گشود! یا خدایانِ یونانی! یا خدایگانِ هندو که اتفاقی بس معجزه گون افتاد و چنین بندی از کتاب انتخاب شده بود: یا ابوالبلاگ! ای شجاعِ بیشه ی خرسانه! ای بی باکِ عرصه ی دلیرانه! همانا تو همان خرس شجاع هستی که ترس و وحشت، از تو میهراسند و از هیبتت، مویه ها میکنند! پس خرسانه همانندِ جدِ کبیرت، شاه گریزلیِ اول، در را بگشای و به همه اثبات کن چقدر خرسی! برو که دعای خدایگان آپولو و زئوس و غیره( به جز اون داداش کوچیکه) محافظت هستند! 

آرامش خاطری بر دل شیخ ما مستولی گشت و ریلکس طور درِ جا طبیبی را گشود. 

پرواز خاتون را دید که مزاحم ناشناسِ کامنت گذارش را یابیده و بر روی تخت با سیم جرثقیل بسته و از سوراخ دماغش تا نافش را چاکانده و در حال پر کردن ریه هایش از بستنی میوه ای است و مزاحم ناشناس هم مویه کنان به تخم چشمان شیخ نگاه میکرد و مظلوم وار میگریست!

 به سه ثانیه نکشید که پس از دیدن صحنه ای در جا طبیبی، شیر عسلِ کفی بالا کنان و تشنج گونه بر زمین افتاد و پس از دقایقی که صدای وزقِ نرِ آمازونی را در می آورد، مدفوع زنبور خوردم! مدفوع زنبور خوردم بر لب، مرد!


  • Neo Ted


چرا؟! واسه چی؟ به چه جرمی؟ چه گناهی؟ 

هوم؟

  • Neo Ted

اول اینجا رو بخونید لطفا!

خب حالا BBC فارسی ساعت چند داره؟؟

;)


  • Neo Ted

یه کتاب فروشِ عاشق کتاب که با حوصله درمورد همه ی کتاب هایی که به نظر بدردت میخورن توضیح میده و واسش پول و حجم کتاب مطرح نیست، به تنهایی پتانسیلِ اینو داره که بابت شناختنش خدا رو شکر کنی!

یه نکته ی جالبی هم که داشته باشه این باشه که اونقدر رو کتاب هاش غیرت و تعصب داشته باشه و واسش ارزشمند باشن که وقتی از تخفیف درموردشون حرف بزنی، بهش بربخوره و بگه: تو کتاب فروشیِ من تخفیف توهین به کتاب هام محسوب میشه و امیدوارم درموردش دیگه چیزی نگی! من حتی بعضی از کتاب هامو بر خلاف میل باطنی و با اکراه میفروشم؛ چون اونقدری بهشون وابسته هستم و بهشون حس دارم که سخته واسم از دست دادنشون!

خلاصه که کلی حال کردم باهاش! دمش گرم حتی! خدا رو هم شکر میکنم بابت حضور چنین اشخاصی تو شهرم : )


  • Neo Ted

میدونم الآن یه عده میگن چرا به آزادی ملت تعرض میکنی یا چرا به حقوق بشر(!) یا حقوق شهروندی ملت احترام نمیذاری؟؟ یا مگه فضولی؟؟ دوست داره هرکاری دلش میخواد کنه با خودش! ولی خب حرف من در راستای سلامتی جسم هستش و به جان عفت که میخوام دنیا(دختر همسایه کوچه پایینیمون که در خونه شون سبزه) نباشه ولی عفت باشه، من قصد تعرض به آزادی کسیو ندارم!! فقط یه توصیه ی پزشکی میخوام کنم؛ اونم من باب شعار پیشگیری بهتر از درمان است!

خانم محترم! دوشیزه ی مکرمه و مجلله! گلی از گل های بو نشده ی بهشت!! الهه ی زیباییِ نیکو سرشت! آیا وکیلم شما را... عه ببخشید! اشتباه رخ داد! داشتم عرض میکردم! شما خانم محترمی که تو دمای زیر صفر درجه که انسان بنی بشری با چهار لایه لباس و ساندویچ طور میاد بیرون تا مغز استخونش تیر میکشه و تا یه هفته زیر پتو جمله ی من شکر خوردم رو تکرار میکنه که چرا کم لباس پوشیده، چجوری با ساپورت و گردن نپوشیده میای رژه میری تو خیابون؟!! به جون اقدس که میخوام عفت نباشه، ولی اقدس باشه، ما راضی به سرما خوردنت نیستیم!!! با یه شلوار ضخیم و شال و کلاه هم پرچمت بالاس!! همینجوریشم کویین بودنت رفته تو چش و چالِ مدل های مجلات آمریکایی! تو فقط لباس گرم بپوش نچای یوقت از دستت ندیم خدایی نکرده! صنعت مدلینگ دنیا به حضورت نیاز داره خب! گردنت هم نشون ندی به جون عذرا همه ی جامعه ی جهانی به این درک رسیدن که انسان موجودیس دو پا که گردن هم دارد طبیعتأ! چرا اینقدر خودتو زجر میدی خب خواهر من؟!! 

فمنیست ها بهشون بر نخوره حالا؟؟!!! واستین واستین!! طبیعتأ این قضیه ی توصیه ی پزشکی واسه بعضی از آقایون هم صدق میکنه! مثلأ اون آقا پسر عزیزی که رفته هزینه کرده چند میلیون و خورده ای برنامه غذایی و باشگاه و هورمون و آمپول و سیب زمینی و ... اوکی کرده که هیکلش بیاد رو فرم و سیکس پک هاش بره تو حلق صنف بدنسازان کارولینای شمالی و دور بازوها و دورهای دیگه ی بدنش بره تو هر جای هرکی، خب نوکرتم من! تو بدون تیشرت داداش کوچیکت هم پیش ما رونی کولمنی! چرا خودتو با اون تیشرت خفه میکنی خب؟!! اولأ که تنگه و فشار میاد بهت، دومأ هم کوتاهه، سومأ هم نازکه و سرما میخوری که داداچ! بدون تیشرت داداشت هم همه ی اجتماع بشری به این اجماع رسیدن که انسان در دروه ی جنینی از یه جایی به اسم بند ناف تغذیه میکرده که بعد تولد بندش رو میکنن تبدیل میشه به ناف! خب خیلی امر طبیعی ایه که تو ناف داری! به جون بلقیس من هم دارم! ولی خب دلیل نمیشه بیام بنرش کنم که همه ببینن! خلاصه که اشتباهی نپوچ داداچ! سرما میخوری سیکس پک هات اذیت میشن!

جا داره در پایان عرائضم از جامعه ی بشری اگر تعرضی، تجاوزی چیزی که شد به حقوق بشر و آزادی و اینا عذر بخوام و از خداوند جان و خرد کز او برتر اندیشه برنگذرد طلب مغفرت و شیکر خواری کنم! باشد که این گناه عظیم را بر من ببخشد و جمیعأ رستگار بشیم!

آمین!

  • Neo Ted
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۵
  • Neo Ted

به نظرم اگه قبلِ هر اظهار نظری درمورد هر موضوع و بحثی که درموردش، سلیقه و تفکرات مختلف وجود داره، یه «به نظرم» اضافه کنیم و بگیم، خیلی خوب میشه!


  • Neo Ted