Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

خب ابتدا سلامى عرض میکنیم ^-^

خب من اصولا ادم طنزى نیستم ، اما طنز نویسى رو دوست دارم اصولا خندوندن ادما یه نعمت بزرگیه که نصیب هر کسى نمیشه ( اهم اهم کلیشه اى میشویم ) بعد از پاره اى از مذاکرات ١+٢ به این نتیجه رسیدیم که اگه کسى کار من رو بخونه عکس العملش اینکه که نهایتا یک پلک بزنه ( اما خب باز اینجانب ، از رو نرفته و مینویسد بلکه سنگى شود بر پاى رقیبان ^_^ ) 

بدون فوت کلمه شروع میکنیم اصولا جذاب ترین خاطره ها براى ادماى هم سن من از مدرسه نشأت میگیره و این چنین بود که ما به مدرسه روى اوردیم

 اذیت کردن معلما جزو گفتى ترین خاطره هاست اقا ما یه روز توافق کردیم در جهت پکوندن دبیر بعد از وارد شدن ایشون با علامت یکى از بچه ها به طور هم زمان خودکارامون رو باز و بسته کنیم حالا عکس العمل معلم مشنگمان : من میدونم از عمد این کارو نمیکنید اما نکنید ( اخه ناموسا وجداناا تو به چى میگى عمدا ) حالا ماها از رو نرفته و به نقشه ى دو رو اورده و با دهان خود صدا تولید میکردیم و این چنین بود دبیر دست بر سران و جیغ کشان و با گفتن : عمدا نیست عادت بکن عمدى نیست ؟!!!! کلاس را ترک میکند .

خاطره ى دیگر ما بر میگرده به شب یلدا اقا ما بعد از تعداد زیادى فسفر سرزوندن مبنى بر پیچوندن دبیران گرام تصمیمى بس خفن گرفتیم که توى هر زنگ با اجراى مراسم به اصطلاح شب یلدا زنگ رو به فنا بدیم ، این مراسم مارو به حدى جو گیر کرد که حتى منگل ترین بچه هامون که حتى همون واکنش پلک رو که بالا ذکر کردم نداشتن ، شروع کردن به تخمه خوردن توجه کنید سر کلاس و این اواى دلنشین تخم بود که سخن معلم را تایید میکرد اصلا یه سینمایى بود برا خودش حیف ... فقط حیف !!چراغا روشن بود هعى ، یکى از بچه ها که یه نوع ناشناخته از نابغس گفت خانم میشه پنج دقیقه اخر بزارین بقیه خوراکى هاى سفره رو بخوریم و همین جور که بچه ها با صداى  تق ( تق استعاره از اواى دلنشین تخمه ) تایید میکردن معلم گفت : چرا که نه •_• و این چنین بود ما فهمیدیم معلممان علاوه بر خنگى منگل هم هست ( درجه ى دو خنگى :///// ) و این چنین بود ما پنج دقیقه و اخر همچون قوم مغول شمشیر هاى خود را از غلاف ازاد کرده و شیههکشان  به سمت خوراکى ها هجوم اوردیم ؛اصلا یه حس گاو بودن در درونمان زنده شده بود ( گاو استعاره از قوم مغول ) . [ اصلا استعاره یه حس خیلى باکلاس بودن رو تو وجودم زنده میکنه ها ها اى ام شاخ :) ]

اقا یه روز طالبى ( نظاممون ) ( که یکى از فانتزیام این بود که یه طالبى بخرم با یه پاپیون بدم بهش و بگم طالبى براى طالبى ) تصمیم گرفت که شوید پشت لب بچه ها و وسط ابروشون رو چک کنه که مبادا درو کرد باشن ، اقدامات بچه ها مبنى بر گول زدن طالبى جالب بود همه یکى یه ماژیک برداشته و پشت لب خود را سیاه کرده بر مبناى مویید مو ؛ در همین هنگام دست یکى از بچه ها خورد به لپ اون یکى میخواست پاکش کن ، گفت : نکن نکن طبیعى باش مو روییده بفهم مو روییده  ( قابل ذکر که من در این ماجرا ها هیچ گونه نقشى نداشته و فقط نظاره گر بودم :) ) .

سوژه ى دیگه ى کلاس ما تلفنى بود که تو کلاسمون بود ( کاربرد  در جهت اعلام زمان اعدام یا ازادسازى یکى از زندانیان و ... )فقط کافى بود تلفن زنگ بخوره تا همه ى سى نفر با هم یک صدا بگن خانم تلفن زنگ میخوره ( به حدى تلفن ندیده ) و حتى ذکر میکردیم سلام برسونید و بعد از پایان مکالمه و ازاد شدن یکى از زندانیان یک صدا میگفیتم سلام رسوندین و در نهایت یکى از بچه ها با گفتن اورى بادى لیسن اند ریپیت سلام رسوند و تکرار ما و گفتن سلام رسوند و گفتن بععععع به مراسم پایان میدادیم و تاسف بود که در نگاه هاى دبیر موج میزد که با چه کسایى شدیم هشتاد میلیون نفر :/ ؛ در صورتى که زمان اعدام فرا رسیده باشد ذکر مصیبت سر داده و فاتحه اى ذکر میکنم . 

خاطره هاى دیگرى هم دارم مثلا بعد از فوت اقاى رفسنجانى یک نوار مشکى به تخت زده بودیم و هر درس و با گفتن خانم ما عزاداریم میپیچوندیم و ...

و در اخر با نشان دادن تصویرى  از از کلاسمون به این نمک شوى بى مزه اى که نوشتم پایان میدهم.



[ سر کلاس جغتایى دبیر اجتماعى :/ مشهور به لباس قهوه اى ، داراى تیکه کلام درسته ، که مارو پکوند با این تیکه کلامش ؛ با تشکر از بچه هاى پوکرمون که مارا در این امر یارى کردن ]


از گروه های سه نفره، فقط یک نفر بطور مستقیم به مرحله ی بعد صعود خواهد کرد و بهترین نفرِ دومِ این گروه ها هم با توجه به تعدادِ لایک ها صعود خواهد کرد.


  • Neo Ted

آورده‌اند که روزی جوانی به نام قربان‌علی، معروف به قربون، آهنگ زن‌گرفتن نمود و عنان از کف داده، نزد ننه کلثوم خویش همی‌رفت. وی را گفت: «ای ننه، درود خدایان بر تو باد! بیا و برایم زنی بستان خوش‌سیما و چشم و ابرو مشکی که دیگر مرا طاقت غربت نیست.»


ننه حینی که بادنجان‌ها را در ماهیتابۀ نسوز سرخ می‌کرد نگاهی اندر وی انداخت و بگفت: «کی به توئه خردماغِ سیاه‌سوختۀ گدا زن می‌دهد؟ هر وقت خانه و کار و بارت جور شد بیا پیش من از زن گرفتن بگو!»


قربون که انتظار همچین برخوردی را نداشت بغض کرد و در آن دم که می‌گفت: «می دونم شما منو از پرورشگاه آوردین»، خانه را ترک نمود و سوار بر خر باوفای خویش به بازار همی‌رفت. قربون بسیار ناراحت بود. قربون بی‌کس بود. قربون بدبخت. قربون تَهنا. در بازار می‌چرخید و دنیا برایش تیره و تار می‌نمود. حینی که در دل به وزیر اقتصاد فحش می‌داد و از بیکاری می‌نالید یک نفر زااااررررپ زد پس کله‌اش! برق از سر قربون پرید و با حالت «کی بود؟ اینجا کجاست؟ من کی‌ام؟» به دور و برش نگاه کرد. یار دیرین او، غضنفر، با خنده گفت: «تو را چه شده قربون؟ چرا تایتانیکت در آب‌بندان درازتپۀ سُفلی غرق شده؟»


قربون آهی کشید و قصه بر وی بازگفت. غضنفر دوباره هِرهِر خندید و گفت: «الاغ! این که غصه ندارد. خاموش باش و با من بیا تا از این مِحَن بازرَهی!»


و جستی زد و سوار بر خرِ بی‌نوا شد. خر عرعرکنان و هن‌هن‌کنان همانطور که زیرلبی به غضنفر فحش خارومادر میداد حرکت نمود. چندی نگذشت که غضنفر دستور ایست داد. قربون گفت: «ای غَضی، اینجا کجاست؟»


غضنفر همانطور که موبایل را از جیبش در می‌آورد گفت: «گفتم خاموش باش نکبت! عه!» و موبایل را از جیبش در آورد و به کسی زنگ زد. اندکی بعد یک ماشین شاسی‌بلندِ خارجی جلویشان ترمزکرد و دافی اسمی از پشت عینک دودی گفت: «های هانی! بپرین بالا»


غضنفر دست قربون را که مات و مبهوت مانده بود کشید و سوار شدند. داف اسمی دکمۀ ضبط را فشرد و حینی که آهنگ «ناری ناری» همه جا را پر کرده بود، به پارک معروف شهر رسیدند. پیاده که شدند غضنفر عینکی دودی به چشم قربون زد و گفت: «می‌خواهم تو را جایی برم که در آن هر نفس مفرح ذات است و هر سخن قند حیات! باشد که این دنیا و آن دنیا را باهم بخری.»


قربون که هنوز در ابهام بود زبان باز کرد: «چه سری در این کار است ای غضی؟» غضنفر اندرجواب برآمد که: «وقتی دل کسی برای بیکاری ما جوانان نمی‌سوزد همین است! بیکار و علاف می‌شویم و هیچ‌کس بهمان زن نمی‌دهد. پس نزد دافان رفته، هم از تنهایی در می‌آییم و هم بدبختی‌هایمان را فراموش می‌کنیم»


قربون چون این سخن بشنید، وقت بر وی خوش آمد و نعره‌زنان و جامه‌دران به سوی دافان شتافت. 



+ از گروه های سه نفره، فقط یک نفر بطور مستقیم به مرحله ی بعد صعود خواهد کرد و بهترین نفرِ دومِ این گروه ها هم با توجه به تعدادِ لایک ها صعود خواهد کرد.


  • Neo Ted

سلام

|. تشکر میکنم از همه ی دوستانی که شرکت کردن و متن هاشون رو فرستادن. خیلی ممنون که خوش قول بودید و متعهد.

||. از دوستانی هم که فقط قول دادن و حتی با توجه به تمدیدِ مهلتِ ارسالِ متن ها، روی بد قولیشون تأکید داشتن هم تشکر میکنم. امیدوارم اگه مشکلی دارن حل شه و اگه ندارن مشکلی براشون پیش نیاد. دلخوریم از دوستانی که بابتِ بدقولیشون عذرخواهی کردن کمتره و ممنونم ازشون که حداقل ادب رو رعایت کردن و احترام گذاشتن به مسابقه و شرکت کننده ها و مخاطبینش. ولی خب در کل درست نیست هیجان زده کاری کنی که از عهده ش بر نیای!

|||. طبیعتأ بخاطرِ عدمِ خوش قولیِ بعضی از دوستان تعداد شرکت کننده های بعضی از گروه ها کمتره و این هیچ تأثیری در روندِ اجرای مسابقه نخواهد داشت.

||||. مسابقه از امروز [ 24 تیر ] ساعتِ 12 ظهر شروع میشه و همه ی مطالب بطورِ همزمان منتشر میشن.

|||||. مطالب تا 48 ساعت بر روی وب خواهد بود و پس از اتمامِ زمان، رأی گیری متوقف خواهد شد.

||||||. مطالب رو دقیق بخونید و منصفانه به مطلبی رأی بدید که بیشتر باهاش خندیدید.

|||||||. میتونید به همه ی مطالب هم رأی بدید و این موردی نداره. یعنی اگه از همه ی مطالبِ یک گروه خوشتون اومد، میتونید به همه شون رأی بدید. منصفانه رأی بدید لطفأ.

||||||||. دوستانِ گروهِ یک مطابقِ قانونِ مسابقه فقط میتونن دنبال کننده هاشون رو دعوت به مشارکت تو رأی گیری کنن. بدونِ هیچ گونه راهنمایی و نشانه دهی و اینجور چیزا که مشخص کنه مطلبِ شخص کدومه! پس فقط میتونید دعوت به مشارکت در رأی گیری کنید و این بر هیجانِ مسابقه می افزایه!

|||||||||. نظرات بازه طبقِ قانون مجددأ؛ ولی لطفأ تخریب و تمسخر نکنید مطالب رو. درست و اخلاقی نیست و قطعأ حذف خواهند شد اینگونه نظرات. نقدِ درست و سازنده ولی خیلی هم خوبه. نقد کنید. سازنده.

||||||||||. امیدوارم این مدت لذت ببرید از مسابقه و پست های طنزِ دوستان و شاد و باحال باشید و بقیه رو هم دعوت کنید تا شریک شن تو این حال و هوای خوب و شاد. 

|||||||||||. کتاب های طنزِ جایزه هم خریداری شده و آماده س :) پیشاپیش مبارکه برنده هاش :))


  • Neo Ted


توش علاوه بر آشغال، تف و پوشکِ بچه هم میندازن حتی، شاید خیلی کار های دیگه هم کنن توش که از بیانشون معذورم؛ ولی بازم میخنده؛ نه تنها میخنده، قهقهه هم میزنه. بیاید از همین سطلِ آشغال یاد بگیریم شاد بودن و خندیدن و قهقهه زدن رو؛ حتی تو بدترین شرایط هم بخندیم؛ اجازه ندیم روزگار حس کنه ضعیف شدیم؛ نفهمه کم آوردیم؛ که اگه بفهمه زمینمون میزنه؛ جوری که دیگه نتونیم بلند شیم.


+ عکس از خودمان است

++ تا ساعتِ 00:00 فردا فرصت دارید متن هاتون رو واسه مسابقه بفرستید :)


  • ۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۳
  • Neo Ted

راستش نمیخوام در موردِ این دورِ همی بنویسم. سخی [ حسین ] و یاسون قولِ یه سفرنامه ی کامل رو دادن که حتمأ واستون لینکش خواهم کرد؛ ولی خب دلیل نمیشه چند تا عکس نذارم که با روح و روانتان بازی نشه :))) ولی خارج از شوخی اگه عکسی گرفتیم واسه این بود که ذره ای، فقط اگر شده ذره ای تو اون حال و هوا و شرایطِ فوق العاده شریکتون کنیم. به همین لیوانِ چای که تو حلقمه! درموردِ حس و حالِ خودم تو این چند روز تو کوتاه ترین حدِ ممکن باید بگم: اونقدر حالم خوب بود و لذت بردم و حال کردم که گوش هام گرفته! همینقدر جذاب و فوق العاده.

و اما تصاویر. خب تصاویر خودشون باهاتون حرف میزنن. این تصاویر فقط بخشِ خیلی ریزِ دورِ همیِ ما بود. بعد از دیدنِ این تصاویر برید اول از همه توبه کنید، بعد برید یه تجدید نظر تو دورِ همی هاتون کنید! یعنی اگه اسمِ جمع و جور شدن و نشستن و بحث و حرف زدنِ چند تا بلاگر تو کافی شاپ و پارک و این قبیل سوسول بازی ها رِ دورِ همی بذارید، من باهاتون برخوردِ نیمه جدی میکنم ناقوسأ :))) به ما سه نفر که برمیخوره شدیدأ. والاع! من زیاده گویی نمیکنم:















  • Neo Ted
همه چیز امن و امان است که ناگهان...
.
.
.
.
شپرتغ چخفقسط [ برخوردِ شدیدِ سر به سقف ]
.
.
.
.
دوباره همه چیز امن و امان و آرام میشود که ناگهان...
.
.
.
.
کوپلسعشسجچ [ برخورد شدید ترِ سر و دست و پا و کلیه ی چپ و کِشاله ی رانِ راست و ساییدگیِ سطحیِ تخمِ چشمِ چپ ]
.
.
.
.
.
و این چرخه ی درد آور ادامه دارد تا به مقصد برسیم. 
لازمه بگم پدر اصولأ به سرعت گیر و مفهوم و ماهیتِ کاهش سرعتش اعتقادی ندارد و کلأ به رسمیت نمیشناسه سرعت گیر ها رو تو جاده و خیابان ها!

+

واقعأ چرا متن های مسابقه رو نمیفرستید دوستانی که شرکت کردید؟! فردا فرصتِ آخره ها! بفرستید دگه. زشته واقعأ ها! البته اگه تا فردا نفرستید.
ممنون از دوستانی که فرستادن البته.
+
به زودی ابعادِ جدیدی از دورِ همیمون رِ رونمایی خواهیم کرد که یقینأ کف خواهید نمود!
+
با توجه به خوش قولی و مسئولیت پذیری و تعهد و اینای بعضی دوستانِ جان، مهلتِ ارسالِ مطالب با 23 تیر تمدید شد :#

  • Neo Ted


ما هم از این دورِ همی ها بلدیم؛ فقط در حجم و ابعادِ به شدت خفن و باحال تر! در حدی که دوستان اومدن شمال، داریم رسمأ و عرفأ مرزهای دورِ همیّت رو به فنا داده و جابجا میکنیم. جای شما هم پر! چون جا خالی نداریم دگه :)))

ما که باحالیم، شما هم باشید پس :)

  • Neo Ted

هیچ وقت خاطره ی اولین روخوانی و تلفظم از کلمه ی گوزن تو ابتدایی رو یادم نمیره! اون تلفظ مسیرِ زندگیم رو تغییر داد. البته شرط میبندم همین الآن هم یه سری تون اشتباه تلفظش کردید. برید توبه کنید داغان ها! توبه! GAVAZN تلفظشه نه G**ZAN! شرم بر شماها باد! نفرینِ خدایان آب و برق و گازِ یونان بر شما باد! البته اولین تلفظم از خلوت هم تو تغییرِ جهتِ زندگیم بی تأثیر نبودا. ولی تأثیرِ گوزن به مراتب عمیق تر و زخمی کننده تر بود! 

  • Neo Ted


قوانین مطالعه شود لطفأ :)
  • Neo Ted


دوستان! عزیزان! بیاید دست به دستِ هم دهیم، قلب و عروق و سیستم گوارشی و اعماء و احشاء هامون رو یکی کنیم، دعا کنیم این کنکوری ها کنکور رو خوب بدن وجدانأ! ناقوسأ شخصأ دگه حال و حوصله ی خواندنِ اوپس ناله هاشون رو ندارم! والا به قرآن! بیاید جونِ هرکی دوست دارید دعا کنید اینا برن! فقط برررررررن! به مرگِ همین زنبورهای کندوی عسلم که میخوام دنیا [ دختر همسایه مون نه ها! اون کره ی نسبتأ خاکیِ ] نباشه، ولی زنبورهام باشن، اگه اینا بخوان قبول نشن و باز بیان اوپس ناله کنن، شخصأ عملیاتِ انتحاری رو برای ساختمانِ سازمان سنجش انجام خواهم داد! بعد یکی یکی میفتم دنبالِ اوپس ناله کن ها، کنسروشون میکنم، وعده های غذاییِ یکی دو ماهم رو اوکی میکنم! خلاصه که دعا کنید! دعا کنید بعدِ جلسه کنکور شکل و حالِ تصاویرِ زیر رو نداشته باشن:



فردا پس فردا حالتون اینجور نباشه صلوات!



حال و روز بعدِ جلسه ی یک کنکوری، وقتی گند زده و نمیخواد باور کنه گند زده، ولی چیزی از ارزش و حجم و ابعادِ گندی که زده کم نکرده و اون در هر حال گند زده و باید با گندی که زده کنار بیاد! فردا پس فردا اینجور مجهول الفاز و حال هم نباشید صلواتِ دوم رو گوش خراش بفرستید!


                      


اونایی که تهران کنکور میدن، حسینی بای نصیبتون نشه شماها دگه صلواتِ سوم رو طوری بفرستید زمین بلرزه!

ما خرس ها یه ضرب المثل داریم که میگه: ماهیِ بزرگ صیدِ خرسی میشه که آروم تره! پس شماها هم آروم باشید، شک نکنید صیدِ بزرگی نصیبتون میشه.



+ مهلتِ ثبتِ نام تو مسابقه ی نمک شو فردا ساعتِ 00:00 تموم میشه و ما گروه بندی ها رو انجام میدیم و رو وبلاگ قرار میدیم. اگه قصدِ شرکت دارید روزِ آخره! شروعِ مسابقه هم 22 عه تیر خواهد بود.

  • Neo Ted