میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر... عکسنوشت: آره رفیق.
ما هم از این دورِ همی ها بلدیم؛ فقط در حجم و ابعادِ به شدت خفن و باحال تر! در حدی که دوستان اومدن شمال، داریم رسمأ و عرفأ مرزهای دورِ همیّت رو به فنا داده و جابجا میکنیم. جای شما هم پر! چون جا خالی نداریم دگه :)))
بله پر واضح بود همون جواب جواب شما هم هست :دی ببینم تو این دو روز بچه های مردمو کلا متحول صد درصدی به خانوادهشون تحویل میدید یا میذارید وقتی رفتن بشناسنشون :))
اگه برا بار اول باشه قطعا خیلی جذابه، آخه اینجانب هم تجربه دیدار با دوست وبلاگی رو دارم. (کلا از اون آدمام که برا هر حرف یه حرفی دارما ). :)) من فقط نیشم باز بود.
دلم دورهمی وبلاگی خواست.
چند روز پیش که پست آقا یاسون رو خوندم، حدس میزدم همو ببینید. :)