جنگ آخر زمان اثر ماریو بارگاس یوسا با ترجمهی عبدالله کوثری
- نفرت، مثل هوس، عقل را از کار میاندازد و آدم را بدل به موجودی سراپا غریزه میکند.
- ژاگونسوها داشتند نماد ظلم و ستم را نابود میکردند. آنها با تصوری مبهم، اما به قوت شهود، بهدرستی به این نتیجه رسیده بودند که قرنها سلطه مالکیت خصوصی این فکر را در کله استثمار شدهها فرو کرده بود که این نظام از آسمان نازل شده و مالکان هم موجوداتی برترند، برای خودشان نیمه خدایی هستند.
- بردگی اخلاقی و جسمی زنان به حد افراط کشیده است، چون اینها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. این طرفها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب میکند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوانصفت و شوهران مستشان میافتند و مردمی هم که شاهد این صحنهها هستند در کمال بیاعتنایی تماشا میکنند. این خوراکی برای تفکر است. رفقا ما باید کاری کنیم که انقلاب نهتنها به استثمار انسان از انسان، که به استثمار زن بهدست مردم هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات برابری جنسی را هم برقرار کند.
یوسا نویسندهای بود که قبل از تجربهی اثری ازش میدانستم قراره واسم یکی از محبوبترین نویسندهها بشه. و این فقط یه حس بود. ولی بهش باور داشتم.
"جنگ آخر زمان" رو میتونم یکی از چرکترین، سیاهترین، بیرحمترین، زنندهترین، شجاعانهترین آثاری نام ببرم که تا حالا تجربه کردم. داستانی که از از یه تقابل و نبرد ایدئولوژیک خبر میده. از تفکر خلق یه سرزمین موعود، یه مدینهی فاضله که قرار نیست زیر بلیط سیستم و حکومت جمهوری بره. تفکری که جمهوری رو شیطان و پیروانش رو فراماسون و سگ میدونه.
ولی چه سرزمین موعودی؟! چه مکان آرمانیای؟!پیش از اینکه بخواد یه سرزمین موعود باشه، یه پناهگاهه، یه مأوی برای تمام کسانی که به هر نحو و دلیلی از جامعه، از خانه و خانوادهشون طرد شدن. افرادی که هیچ امیدی به بخشش و بازگشت ندارن! آدمهایی که پِی یه روزنه برای رسیدن به باور و ایمانن. باوری که باورشون کنه و بهشون ایمان داشته باشه و ببخشدشون و زیر بال و پرشون رو بگیره. این سرزمین تحت رهبری یک مرشد شکل میگیره و افراد از سراسر کشور به سمتش سرازیر میشن. سرزمینی که به مرور دارای نظم و قانون و قاعده میشه که مهمترینش استقلال و تقابل با نظام جمهوریه.این کتاب داستان تقابل دو مدل تفکره که حاضر نیستن همدیگرو تحمل کنن! یکی بخاطر ظلم و ستم و زوری که سالهاست بهش تحمیل شده و دیگری بخاطر تفکری که مسبب گردنکشی و استقلال رای و محبوبیتِ منفوری که داره خِیل عظیمی رو به سمت خودش میکشه.این نبرد و تقابل خِیر و شر نیست؛ این جنگِ شَر و شَره. تو این داستان هیچ گروه و دستهای بیگناه نیست. مدعی قهرمانی زیاده، خیلیا قهرمان و منجی خطاب میشن، ولی هیچ قهرمان و منجیای وجود نداره! این جنگ فقط نابودی و مرگ و خون و تیکهتیکهشدن و اضمحلال در بر داره. نیستشدن یکی از طرفین. به هر قیمتی.
- ۴ نظر
- ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۱