رویای سیاه
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ب.ظ
همه جا تاریک بود. همه جا سیاه. هر از چند گاهی چراغ های کوچه - خیابان ها نفس نفس میزدند؛ نفس های بریده. صدای چکمه های نیروهای تاریکی، گوشِ عدالت و آزادی را در شهر کر کرده بود. صدای عربده های ظلم، زبانِ انسانیت را لال کرده بود. مردم به بردگیِ تاریکی تن داده بودند؛ این ذلت برایشان عادتِ شبانه شده بود. آنجا روز مرده بود و خورشید در خوابی عمیق فرو رفته بود. در سویی دیگر عده ای در تکاپوی آغاز نبردی مقدس؛ بر علیهِ تاریکی...
و از خواب بیدار شدم...
بر روی یادداشت های پسر تاریکی خوابم برده بود...
+ شاید یه جور تریلر واسه قسمتِ جدید. ذهنم آروم شه مینویسمش!
چرا دیگه ادامه پسر تاریکی نمینویسی؟