ترجیحِ مشمئز کننده
سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۴۴ ب.ظ
تو ماشین، صندلی عقب نشسته بودم و ماشین با سرعتِ زیادی در حالِ حرکت بود. دیدم بادِ شدیدی میوَزه؛ سرم رو بردم بیرون که حال کنم با وزشِ باد؛ داشتم عشق و حال میکردم با خودم و باد هم میزد به سر و صورت و موهام و لب و لوچه م، دهانم باز و بسته میشد از شدتِ وزشِ باد و زبونم هر از چند گاهی میزد بیرون؛ از شدتِ عشق و صفای مذکور، به یه حالتِ خلسه طوری که رسیدم، یهو این تصویر اومد تو ذهنم. ترجیح دادم سرم رو کنم تو ماشین، بِچِپَم گوشه صندلی و از منظره لذت ببرم فقط.
ای بابا مگه تصویر قحطه