خدا همه ی ننه ها رو حفظ کنه. البته پدربزرگ ها رو هم حفظ کنه. عمه ها هم که جای خود دارند. و همینطور دایی ها و عمو ها و خاله ها و حتی باجناق ها و جاری ها هم. دختر همسایه ها رو هم بطور خاص حفظ کنه. کلا چه کاریه؟! خدا همه ر حفظ کنه! ولی این پست راجع به ننه یِ بنده س. یه ننه یِ کاملأ ننه! مطابق با استاندارد های یورو ننه ای! درسته قدش کوتاس، ولی طبعِ بلندی داره و قلبی بزرگ! البته اگه فاکتورِ پول و خرج کردن رو از بزرگی قلب و بلندی طبع خط بزنیم. نه که خسیس باشه ها! نه وجدانأ! هفت روزِ هفته بچه ها و نوه هاش خونه ش چتر میشن و نهار و خورد و خوراک همه ش با ننه ی بنده س هزینه ش! ولی بیشتر از اینکه بخواد همه هزینه هاش واسه خودش و بقیه باشه، ترجیح میده اکثر هزینه هاش واسه بعد از خدایی نکرده مرگش باشه. خیلی نگرانِ بعد از رفتنشه که امیدوارم حالا حالا اتفاق نیفته. ولی کلأ دوست نداره حتی همون موقع هم کسی سرش منت بذاره بابت یه سری مسائل و ناله کنه! ولی مسئله ی اصلیِ این پست، همین هم نیست! مسئله گوشه! البته اون گوشه نه، این گوشه! گوش! " گوش اندام حسی است که صدا را دریافت میکند. گوش انسان از سه قسمت خارجی، میانی و داخلی تشکیل شدهاست. اختلاف زمان جزئی که در رسیدن صدا به دو گوش وجود دارد، به تشخیص جهت صدا کمک میکند. امواج حرکتی صوت در گوش به امواج الکتریکی تبدیل و به مغز فرستاده میشوند. گوش انسان قادر است بین ۲۰ تا ۲۰۰۰۰ هرتز را درک کند. به این محدوده محدوده شنوایی انسان میگویند. " ننه ی بنده و چهارده تا نوه ی دیگه ش، یکی دوسالی میشه مشکل شنوایی پیدا کرده که خب از پیامدهای بالا رفتنِ سنه و طبیعیه. یه سری دوا درمان ها رو انجام داده ولی کافی نبوده! یعنی پزشکِ مربوطه گفته " حاج خانم جان! با این کارا مشکلت حل نمیشه! باید لطف کنی به علم و جامعه ی جهانیِ پزشکی و سمعک استفاده کنی! " که تو این موردِ خاص، ننه ی بنده بطور کلی علم و جامعه ی جهانیِ پزشکی ر قبول نداره و معتقده که اینا اشتباه میکنن و من؟! من نمیشنوم؟ [ ما: ننه تلفن کارِت داره ] کی گفته؟! [ ننه جان! تلفن ] اینا دروغ میگن! [ ننههههه! تلفن سرِ جدم!! ] اینا فقط پولِ من ر میخوان بگیرن! خدا خودش به زمینِ گرم بزنشان! [ ننههههه! به مرگِ دختر همسایه مان تلفن کارِت داره! ] تو چی میگی هی تله کابین تله کابین میکنی پسر؟! تله کابین از سر قبرم بیارم؟! رامسر که نیستیم پسر. بشین سر جات دگه! خلاصه که کلا قبول نداره که گاهی اوقات نمیشنوه کلأ! ولی مسئله ی اصلی اینم نیست حتی! مسئله ی اصلی اینه که زمان های خاصی میشنوه و زمان های خاص تری نمیشنوه! با چند تا مثال امیدوارم متوجه عمقِ قضیه بشید:
1. من پشتِ درِ خانه دارم سگ لرز میزنم از سرما و دکمه ی آیفون ر منهدم و درِ خانه ر با مشت و لگد و کله پوکانده کردم و نا امید از حضور ننه به خانه بازگشتم که مادر تماس گرفتن چرا نمیری خانه ننه؟! گفتم من رفتم! ولی نبود ننه! مادر هم گفت که خانه س! دروغ نگو ملعونِ کذاب! بدو برو که ننه تنهاس. [ خدا همه پدربزرگ های رفته ر بیامرزه ] آقا ما رفتیم و در ر زدیم و دیدیم ننه تو حیاطه و با لبخندی گشاده در ر باز کرد و خوش آمد گویی کرد. پرسیدم ننه کوجا بودی؟! ننه هم خیلی ریلکس و جذاب فرمود: آشپزخانه پسرم! تو کوجا بودی؟! من: :|
2. تو جمع دارن حرف میزنن. ننه و دختر هاش و عروسش و نوه ها. یه حلقه ی کوچولو که فاصله ی افراد توش دو متر هم نمیشه. منم اونور دارم فیلم میبینم واس خودم. یه بحثی پیش میاد زن داییم خطاب به ننه میگه: دخترِ میرزا جواد ملکی تبریزی هم ازدواج کرد. خبر داری؟! ننه هم برگشت یه سری تکان داد و نوچ نوچی کرد و آه و حسرت گفت: جوانِ بیچاره. تک فرزند هم بودا! تازه میخواستن زنش بدن طفلک رو. پدرش حاج کریمِ پشمک دوزانِ شیرازی چجوری غمِ از دست دادنِ جوان ر تحمل کنه حالا؟ خدا صبر بده. ولی دخترم! میرزا کوچک خان جنگلی چه ربطی به مرگِ این جوان داشت؟! ما جمیعأ به همراهِ سرکنسولگریِ پاناما در تهران: :|
3. ننه جان! یه چایی میذاری بخوریم تهِ شبی؟!
ننه جان: چاه توالت باز گرفته؟! خدا لعنتش کنه! تازه خالیش کرده بود ک!
من که هیچ! ولی رئیس پلیسِ بمبئی: :|
4. ننه! غذا چی درست کردی؟!
ننه جان: آره پسرم! آره! هوا خیلی سرد شده. خدا زمستان ر بخیر کنه.
من و پارکبانِ پارکِ وزین و بادگیرِ سوئیسی: :|
5. دارم اخبار رو تو کانال خبری چک میکنم. تو هالم. ننه اونورِ خانه تو اتاق. یه خبر رو با خودم خوندم. در حالتِ زمزمه مثلأ: احتمال کاهشِ حقوقِ مستمری بگیران بازنشستگی در ... جمله م تمام نشده بود که ننه سینه خیز خودش ر رساند و درحالی که با دست بر سینه میکوفت میگفت: خدا خودش جوابتان.ر بده! خرجِ دوا دکترِ بچه هاتان کنید! معلوم نیست میخواین پولِ بازنشستگیِ ما قشرِ مظلوم ر خرج سفر کدام بچه تان کنید! ایشالاه پاتایا ترک برداره!
من که کلأ پوکیدم. ولی خا معاون ریاست جمهور تایلند: :| و البته جمعی از مردمِ داف پرورِ پاتایا: :||
6. داریم تو حیاط فوتبال میزنیم. وسطش خیلی آرام بحث و بد و بیراه هم داریم. ننه کلأ اونورِ خانه تو آشپزخانه س! یهو میاد دمِ درِ خانه که: پسرای گلم. من یه پیرزنم. سنم رفته بالا. استراحت و آرامش لازم دارم. انقدر سر و صدا نکنید! بیاید بشینید گل یا پوچ بازی کنید یه گوشه! این قرتی بازیا چیه؟! بعد پسرم! تو چرا انقدر بی ادب شدی؟! قبلنا مؤدب تر بودی. باید به پدرت بگم مثل اینکه. بی تربیت.
رئیس فدراسیون فوتبالِ مولداوی و عضو کنوانسیون فرهنگ و ادبِ مجلسِ پِرو: :|
7. یه گوشه تو هال داریم با لپ تاپ پی اس بازی میکنیم. صداش هم نرماله. در حدی که خودمان بشنویم. ننه از اونورِ حیاط: شما سرِ منو خوردین از بس سروصدا کردین! بسه دگه بچه ها! ای باباع! همون لحظه یکی از بچه ها زیر لب گفت: این ننه هم گیر داده ها! ننه از همونورِ حیاط: من گیر میدم؟! صبر کن بیام یه زنگ به پدرت بزنم. بی تربیت. احترام به بزرگتر کلأ از بین رفته تو نسل جدید.
8. ته شب بود. همه خوابیده بودن. ننه اونورِ خانه خوابیده بود. منم اینور داشتم فکر میکردم. راجع به آینده و زن و زندگی و کار و اینا. یهو ننه برگشت گفت: تو خجالت نمیکشی پسر؟! حیا و عفتِ تفکر نداری؟! تو وقتِ زنِته؟! اصن چجوری روت میشه درموردش فکر کنی؟! چرا سرِت پایین نیست مغز دریده! فردا باید با مادرت یه تماس داشته باشم. تو تازگیا خیلی سر و گوشِت میجنبه. ضمنأ! آرامتر فکر کن. خوابم از ما گرفتین شما جوونای قرتی.
من که تو فرش بودم. ولی برادران وارنر: :||
9. تو خیابون بودم. با رفیقم. ماشین از جلوش رد شد آب ریخت روش. برگشت یه چی پشتِ ماشین گفت. ننه زنگ زد گفت: اینم از دوستات. ببین پسرم! رفیقِ ناباب آخر عاقبت نداره! تهش همین جدولِ جلو خانه ی ماست! میفتی اونجا تزریقی میشی ایدز و سرطان میگیری میفتی میمیری! انسان باش! با دوستای خوب دمخور شو. خداحافظ.
[ ننه بعد از نوشتن و انتشارِ پست: چشمم روشن! چشمِ دخترم روشن! چشمِ همه روشن اصن! کارِت به جایی رسیده پشتِ سرِ من غیبت پست میکنی؟ نفرینت نمیکنم! دعا میکنم آدم شی بالاخره! برو دگه! ]