تابستآن:
کتاب:
یک. ناتور دشت:
قصد داشتم یه پستِ مستقل واسش بنویسم؛ ولی دقیقأ همون موقع که نیتِ چنین کاری تو مغزم زاده شد، یک هو موجِ عظیمی از بلاگرانِ سلینجر دوست و کالفیلد نواز، بطور دسته جمعی بسانِ نهنگ های اقیانوسِ هند، تصمیم به پست گذاشتن در مورد این کتاب گرفتن و علنأ شورش در اومد دیگه و من چیزی نمیگم جز اینکه: هولدن کالفیلد [ شخصیت اصلی رمان ]، فقط یه شخصیتِ داستانی نیست، یه سبکِ زندگیه! که همونقدر که میتونه جذاب باشه، میتونه نابودگر هم باشه! و البته دوتا توصیه:
1. بعد از 18 سالگی بخونید ترجیحأ
2. اگه چشم و گوشتون بسته س و خیلی خوب و مثبت و مؤدب هستید، نخونید این رمان رو! کالفیلد آدمی نیست که خودش رو سانسور کنه! مثلِ اکثرِ ما آدم ها. اون خودشه و خودش یه آمریکاییِ اصیل با سبکِ زندگی و فرهنگِ آمریکاییه که زیاد با فرهنگ و سبکِ زندگیِ ما خوانایی نداره. و جا داره دوباره بگم: هولدن خیلی خودشه! خیلی!
دو. مردِ صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد:
قبل از خوندنش به این فکر میکردم که چرا اسمش اینقدر طولانی و مسخره س! ولی بعد از خوندنش متوجه شدم خیلی بجا و درست انتخاب شده؛ چون دقیقأ کلِ اتفاقاتِ این رمان از جایی شروع میشه که آلن کارلسن، قبل از شروع جشنِ صد سالگیش تو خانه ی سالمندان، متوجه میشه هنوز وقت داره واسه ماجراجویی و تصمیم میگیره از پنجره ی اتاقش فرار کنه و کلی اتفاقِ جدید و مهیج رو رقم بزنه. این رمان نکاتِ خیلی جالبی داشت که به ذکرِ دو مورد بسنده میکنم:
1. رمان به دو بخش تقسیم میشه؛ چند فصل از رمان که در زمانِ حال اتفاق می افته و چند فصل هم در گذشته ی آلن، از کودکیش شروع میشه و در پایان به زمانِ حال گره میخوره! خیلی جالبه این اتفاق.
2. بخشِ نسبتأ زیادی از رمان تو یکی از فصل هاش، توی ایرانِ قبل از انقلاب رقم میخوره که باز هم خیلی جالبه! اینکه یه نویسنده ی مطرحِ سوئدی تو یکی از رمان های معروفش که تو 35 کشور ترجمه و بیش از 8 میلیون نسخه ازش فروخته شده و حتی فیلم هم ازش ساخته شده، بخشی از رمانش رو به ایران اختصاص میده!
این رمان رو همه میتونن بخونن و لذت ببرن ازش و گاهی باهاش بخندن واقعأ!
سه. مردی به نامِ اوه:
رمانی که تازه شروع به خوندنش کردم و همین اول کار از شخصیت اُوِه خوشم اومد. اثری که اشپیگل در موردش گفته: کسی که از این رمان خوشش نیاد، بهتره هیچ کتابی نخونه و رتبه یکِ نیویورک تایمز و پرفروش ترین کتاب سالِ سوئد و از خوب های سایتِ آمازون بوده، چیزی نیست که بشه به سادگی ازش گذشت!
چهار. جزء از کل:
کتابِ بعدی ای که قصدِ خوندنش رو دارم و تازه رسیده به دستم و هنوز شروع نکرده، هیجان دارم واسه خوندنش! هر وقت خوندم مینویسم ازش.
فیلم:
یک. ددپول [ Deadpool ]:
ساختار شکن ترین شخصیتِ مارول که خودش رو قهرمان نمیدونه، ولی کارهای فوقالعاده ای انجام میده. شاید شوخ ترین ابر انسانِ فیلم های تخیلیِ هالیوود!
دو. ستیغ اره ای [ Hacksaw ridge ]:
یه فیلمِ فوق العاده از یه کارگردانِ فوق العاده! مل گیبسون چیزی نمیسازه که بشه ندیدش! پیام و محتوای فیلم عالیه!
سه. کونگ - جزیره ی جمجمه [ Kung - skull island ]:
یه فیلمِ باحالِ دیگه واسه طرفدارای فیلم های تخیلی و فانتری!
چهار. فرا ماشینی [ Ex - Machina ]:
فیلمِ علمی - تخیلی ای که من رو از آینده ی بشریت ترسوند و به فکر فرو برد. ببینید حتمأ!
پنج. دنیای ژوراسیک [ Jurassic World ]:
اصولأ عاشقِ چنین فیلم های خفن و تخیلی ای هستم! اگه شما هم هستید، از دست ندید!
شیش. هیولایی صدا میزند [ A Monster Calls ]:
بیشتر از اینکه فانتزی باشه، مفهومی و معنا گرایانه بود واسه من.
هفت. کنستانتین [ Constantine ]:
مذهبی ترین فیلمِ هالیوودی ای که تو عمرم دیدم! این فیلم خیلی عجیب و سنگین بود واسم! و عجیبه که تا همین تابستان دیدنش رو عقب مینداختم و از دستم در رفته بود! فیلم واسه دوازده سیزده سال پیشه! ولی عجیب فوق العاده س!
فیلم های دیگه ای هم بودن که ارزش معرفی کردن نداشتن! و اینکه من این فیلم ها رو یا دوبله و سانسور دیدم، یا زبان اصل و سانسور! پس شدیدا توصیه میکنم سمتِ نسخه های سانسور نشده نرید که من حوصله کشیدنِ بارِ گناهانِ شما ر ندارم! واسه خودم هم ندارم حتی! کمرم خم شده! پس به تقوا و اخلاق نزدیک تره که برید اشتراکِ فیلیمو بخرید و همه رو اخلاقی و خدایی ببینید :))) والاع!
هشت. گات:
سریالی که این روز ها به شدت سر و صدا کرده و شده نقل زبون خیلیا، یعنی بازی تاج و تخت رو هم از طریقِ همون اپلیکیشنِ فیلیمو دیدم! البته فصلِ هفتش رو و چند نکته به نظرم جالب اومد. اول اینکه طبقِ گزارشاتِ داده شده از طریق دوستانِ خوره ی فیلم و سریال، این سریال اصولأ تو نسخه ی اصلی، بی ادب و غیر اخلاقیه و جدای از قوی بودن فیلمنامه و بازیگران و کارگردانی و جلوه های ویژه ش، این بحثِ غیر اخلاقی بودن بخشی از قسمت هاش واقعأ غیر اخلاقی و تو ذوق زنه که میشد از نسخه ی سانسور شده ش عمقِ فاجعه رو فهمید که چقدر سانسور خور داره! ولی نکته ای که تو نسخه ی سانسور شده به چشمم اومد دو چیز بود، اول اون بخشی که یکی از ملکه ها، اون دختر مو کوتاهه که اسمشو یادم نیست، برمیگرده با اشاره ی دست به سمتِ شکمش به برادرش میفهمونه که من حامله ام و اینا، بعد داداشش برمیگرده میگه پدرِ این بچه کیه؟! خواهره یه پوزخند میزنه میگه خودت! بعد داداشِ میگه ولی مردم این رو نمیپسندن! که اینجا اون دیالوگ معروف رو میگه که پدر چی میگفت؟! یه شیر هیچ وقت خودش رو نگران عقاید یک گوسفند نمیکنه!! یعنی با یه دیالوگِ محشر کلِ قضیه ی رابطه ی جنسی و باردار شدن از برادرش رو پوکوند!
نکته ی دوم ولی این بود که یه حرامزاده میتونه پادشاهِ بخشی از کره ی زمین باشه و کسی اعتراضی نداشته باشه! هرچند که نیش و کنایه هایی بهش میزنن. ولی واقعأ نکته ی مهم و قابل تأملیه! اینکه یه فردِ حرامزاده که هیچ گناه و تقصیری تو نوعِ تولد و بوجود اومدنش نداره، بتونه اونقدر قوی بشه که پادشاه بشه! جالب بود واقعأ.
امیدوارم مفید بوده باشه و باحال!
- ۱۷ نظر
- ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۰۶