یه کویرِ خسته و تنها؛ترک خورده از جای خالیِ بوسه های معشوقه اش باران!خوب به یاد دارد آن روزهایی را که باران را غرقِ در آغوشش میکرد؛شاید دیگر خبری از بوسه های باران نباشد،ولی عطرِ بوسه هایش بدجوری رخنه کرده به عمقِ قلبِش!جوری که هیچ مهمانی جز کاکتوس را میزبانی نمیکند!نه که نخواهد،نمیتواند!راستش را بخواهید خیلی ها آمدند تا میهمانِ کویر شوند،ولی جز کاکتوس هیچکس نتوانست تنهایی و غمِ کویر را تاب بیاورد!کویر،تشنه ی نوازشِ عاشقانه ی باران است که ترک خورده و شکسته!ولی حال بجای میزبانی کردن از آغوشِ لطیفِ باران،میزبانِ خارهای کاکتوسی شده که عاشقانه درد و غمش را تحملش میکند و قربانیِ ترک هایی شده است که خود بانیِ آن نبوده است!
کاکتوس،عاشقِ کویر است ولی کویر، تشنه ی آغوش باران؛تقصیر کاکتوس چیست که خارهایش دلیلِ جا نگرفتن در قلبِ کویر شده اند؟
هیچکس،هیچ وقت کاکتوس را به آغوش نکشید و نخواهد کشید..
کاکتوس،از کویر تشنه تر است به آغوش عاشقانه و هیچکس،درکش نمیکند که خارهایش را خودش انتخاب نکرده...
- ۱۴ نظر
- ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۷