- ۲۳ نظر
- ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۰
دوستان عادت دارن رو هوا حرف بزنن و توهین کنن و تهمت و دروغ ببندند به بقیه و تخریب کنن! ولی ما مستند حرف میزنیم ; )
جهانگیری در مناظره: اگر سند دریافت پاداش را ارائه دهید تمام حرف های تان را قبول می کنم.
اسناد پاداش ۸۶۵ میلیون تومانی جهانگیری و هیئت مدیره سیمان تهران:
سندی دیگر از پاداشهای میلیونی
مهدی جهانگیری برادرمعاوناول رئیس جمهور و هیأتمدیره بانک گردشگری نفری۲۰۰میلیون به خودشان پاداش دادند:
آقای جهانگیری میگوید با نجومی بگیران برخورد کرده!
نمونه ای از برخورد جهانگیری با نجومی بگیران:
سند پاداش اسحاق جهانگیری از شرکت صدرا و عباس آخوندی!
اسحاق جهانگیری در سال ۸۹ به دلیل دریافت و پرداخت خلاف قانون به مبلغ ۶ میلیارد تومان! به انفصال از خدمت محکوم شد:
بر اساس این سند، سازمان مسکن و شهرسازی استان تهران در سال 1378 یعنی زمانی که آقای جهانگیری وزیر بوده است، زمینی را در ونک یکی از مناطق شمال تهران به آقای جهانگیری واگذار کرده است. قیمتی که برای بهای این زمین تعیین شده است 53 میلیون 488 هزار و 25 تومان تعیین شده است در حالیکه این عدد معادل فقط 15 درصد ارزش واقعی زمان خودش بوده است و 85 درصد تخفیف گرفته شده است. آقای جهانگیری اکنون در همین منزل زندگی می کند:
لیست وام های دریافتی توسط پدر داماد حسن روحانی
با صفر درصد بهره از دبی وسپرده گذاری با سود ۲۴ در ایران:
سند ملک نجومی حسن روحانی به مساحت ۷۹۰ متر در شهرک غرب تهران به صورت اقساط دوازده ماهه! و به مبلغ ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان:
جهانگیری مدعی شد قاچاق کالا از دولت قبل کمتر شده است و نگفت بر چه معیار و اساسی اینو میگه /کشف بزرگترین محموله قاچاق پس از انقلاب توسط نیروی انتظامی در دولت یازدهم:
جهانگیری: آقایان از گفتنِ سابقه ی خود نترسند!
امنیتی ترین کابینه ی ریاست جمهوری:
حسن روحانی رقیب هراسی میکنه و حرف از اعدام و دیوار و تند روی میزنه و به عقل و شعورِ ملت توهین میکنه :
درمورد خفقان و تعصب و خشکِ مقدس بودنِ رئیسی هم زیاد گفتن تو این مدت. پس بهتره یه مطالعه درمورد اکبر گنجی ملقب به اکبر پونز هم کنند که الآن از مدافعانِ سرسختِ روحانیه!
دوستان حرف از ستادِ رئیسی زدند! جایی که امثالِ نیکزاد هستند که باعث شد خیلیا که خوابِ خانه دار شدند رو هم نمیدیدن! صاحب خانه شن! ولی ستادِ روحانی جای امثال کرباسچی و صفدر حسینی و رستگار سرخه ای هستش که پرونده ی دزدی هاشون از بیت المال موجوده! ستادِ روحانی جایی هستش که به امام رضا توهین میشه. جایی هستش که به مدافعان حرم و شهدای مدافع توهین میشه!
در حالیکه روحانی و جهانگیری مدعی کوچک شدن سفره مردم در دولت قبل می شوند که سفره مردم در دولت روحانی کوچکتر شده است [ منبع ]:
این آمار واسه سال 94 هستش! الآن اوضاع به مراتب داغان تر شده:
اینم واسه 96:
جهانگیری حرف از حفظِ عزت و احترامِ ملت ایران در دولتِ یازدهم زد! گویا صف های طولانیِ سبد کالا و تلفاتِ داده شده تو این صف ها رو یادشون رفته:
پرداختهای چند صد میلیونی به برخی پزشکان خاص و مدیران دانشگاههای علومپزشکی پس از طرح تحول سلامت و چندین برابر شدن تعرفههای پزشکی:
دوستان حرف از فساد اقتصادی و بانکی زدند و اونو کوبیدند تو کله ی دولت قبل و پز دادند، درحالی که طبقِ اعلام بانک جهانی وضعیت فساد تو دولت یازدهم بدتر شده و 144 کشور تو سال 2015 وضعیت بهتری نسبت به ایران داشتند:
جهانگیری میگه رقباشون رفتن خونه فقرا عکس گرفتن و با آبروی مردم بازی کردن.
عکس وزیر روحانی در حال بازی با آبروی مردم:
جهانگیری:
به خانه فقرا نروید عکس بگیرید...
بلکه به کوه بروید و با پولدارها عکس بگیرید..
روحانی گفت رئیسی که سال 86-87 رئیس سازمان بازرسی بوده علیهِ تخلفات کاری نکرده! ولی آلزلیمر باعث میشه که یادش بره رئیسی سال 83 از سازمان بازرسی رفته! دروغ نگو حسن!!
جا داره اشاره کنم به رئیسی که با تمامِ تهمت ها و دروغ هایی که بهش زده شد، اخلاق رو رعایت کرد و مخزن الاسرار باقی ماند!
رئیسی نمی تونه و نباید تیکه پرانی به قوه قضاییه رو جواب بده، چون این نهاد مستقل صاحاب داره.
رئیسی نمی تونه بگه برادر خانم مرحوم طبسی چه زمانی اختلاس کرد و برد، چون قرار نیست آستان در مدیریت قبلی اش زیر سؤال بره
رئیسی نمی تونست بگه که پرونده جهانگیری در زمان سازمان بازرسی ایشون چه هست که آنوقت افشای سر می شد.
رئیسی البته می توانست بگوید که چرا از برخی مردان پاک دست و کارآمد دولت قبلی استفاده می کند.
برگ برنده رئیسی، افزایش یارانه نیست، که به اذعان خود او همین دولت این راه را طی می کند.
برگ برنده رئیسی برنامه خاص هم لزوما نیست، هرچند حاصل سالها تجربه نخبگان انقلابی باشد.
اما در این مناظره برگ برنده رئیسی، توان تحقیرکنندگی جهانگیری و روحانی بود.
و البته در کل برگ برنده رئیسی، شناخت مسیر و عزم مبارزه با فساد سازمان یافته اقتصادی است.
حرف از امکان نداشتنِ افزایش یارانه های دهک های پایین زدند و گفتند امکان نداره مگر به سه شرط که یکیش افزایش قیمتِ حامل های انرژی مثل آب و برق و گاز و ... بود. رئیسی گفت قیمتِ حامل های انرژی تو این دولت افزایش چشمگیری داشته، ولی یه قرون هم به یارانه ها اضافه نشده! حالا این پول ها کجاس؟! حقوق نجومی و رانت و اختلاس میشه باهاشون کرد و عیبی نداره، ولی بخواد برسه به دستِ مردمِ فقیر عیب داره؟!
دوستان حرف از لوله زدند و بدونِ سند و مدرکِ خاصی برچسب زدند به قالیباف، گویا سخنرانیشون تو سال 78 زمانی که تو شورای عالیِ امنیت بودند رو یادشون رفته تا گاز انبر و لوله رو بفهمن یعنی چی!
ولی چند کلام در ارتباط با دروغ هایی که نسبت داده شد:
حوادث مربوط به کوی دانشگاه در سال 78 بوده و قالیباف اون سال فرمانده نیروی انتظامی نبوده! مسئله ی مربوط به سال 84 و لوله هم باید بگم تو اون سال قالیباف بخاطرِ شرکت در انتخابات نیروی انتظامی رو ترک کرده بود و نقشی نداشت! اصلأ تو سالِ 84 چه اتفاقی واسه دانشجو ها افتاد؟! چرا نگفتن؟! چقدر دروغ؟! چقدر تخریب؟! چقدر رقیب هراسی؟!
و
روحانی می گوید من مردانگی کردم سال 84 اسنادی که علیه قالیباف بود را نگذاشتم منتشر شود!
حسن جان! خیلی بیخود مردانگی کردی! اگه فسادی بوده و شما باعث شدی افشا و بررسی نشه که خودت هم تو اون فساد شریکی و باید محاکمه شی! اگه هم نبوده و رو هوا گفتی که قالیباف رو تخریب کنی که واقعأ واست متأسفم! تو لباسِ دین و پیغمبر دروغ و تهمت و افترا رو تعالی بخشیدی!
صاحب «دکترای کپی» به «دکتر مجتهد قاضی مدرس» میگه مقداری هم حقوق خواندید!! به زودی کاپی بودنِ بخشی از رساله ی ایشان رو که کم هم نیست رو بطورِ مستند اثبات میکنم تا بفهمن بی سواد و مقداری حقوق خوانده کیه! فعلأ این خبر و مایه ی آبروریزیِ بین المللی رو داشته باشید:
+ ما حرفامون رو با سند و مدرک و امضا و مهر زدیم! راستش بلد نیستیم عربده بزنیم و دروغ بگیم و تخریب کنیم! آقای جهانگیری هم یادش باشه با عربده و دهان باز کردن دروغ ها و تهمت هایی که زدند ثابت نمیشه! با داد زدن حقوق نجومی و رانت و اختلاس و ملک های نجومی حل نمیشن! اگه مرد بودی مستند و صادقانه حرفات رو میزدی! هوچی گری و لات بازی واسه چاله میدونه! بیا برو انصرافت رو بده وقتِ ملت رو هم نگیر!
آن لحظه ای که خدا عشق را آفرید، میدانست تنهایی، معنای واقعیِ عشق است. تنهایی در عشق به معنای افسردگیِ روح و تنهاییِ جسمانی نیست! تنهاییِ عاشقانه یعنی یک دونفری که به هیچ وجه یکدیگر را از هم جدا ندانند؛ به معنای واقعیِ کلمه یعنی یکی شدن. تنها شدنی که عاشقانه است. دو نفری که یک نفر شوند. عاشقانه ای که حس نکنی شخصی در کنارِ تو نفس میکشد؛ او باید جزئی از تو باشد... درونِ تو باشد... خودِ تو شود... و این شدن کارِ هر دونفری نیست! دونفره های عاشق میطلبد. عاشقانه هایی میطلبد که بوی خدا دهند؛ نه خودخواهی و غرورهای شیطانی. تنهاییِ عاشقانه بوی خدا میدهد...
و خدا عاشق ترین تنهای هستی ست که عاشقانه هایِ تنها را خلق میکند و خود، تنهای تنهاست...
من اگه جا حسن و اسحاق بودم، با این وضع و اوضاعی که تو این یه هفته بوجود اومده، یه چیزی بهونه میکردم نمیرفتم. مثلا:
+ حسن یا اسحاق :آقا اجازه؟! ما مادرمون مریض بود، نتونستیم بیایم!
یا
اجازه آقا؟! ما سرما خورده بودیم، گواهی میاریم.
+ این روزها کامنت های ما پست میشوند :)) در این حد مهم :))
خطاب به مجمع الفرشتگانِ باریده شده بر زمین [ بای پول آر ]: دوستانی که تحملِ مخالف و مخالفت برابرِ تخریب و دروغ و شانتاژ های چرت و پرت ندارین، لطفأ پست های تخریبی و دروغینتون رو رمز دار منتشر کنین! اگه هم شات گرفتید کامل شات بگیرید! اگه واکنشِ بنده رو نشون میدید، کنشِ خودتون که باعثِ اون واکنش شد رو هم نشون بدید :))
دروغ و تخریب و شایعه کافیه! اندازه یه بچه اخلاق داشته باشید لطفأ! انتظار هم نداشته باشید امثالِ بنده در برابر دروغ و تخریب هاتون سوت و کف بزنیم و بخندیم! سیاستِ لبخند در برابر ناحق، واسه ما نیست ;)
نمیدانم. شاید بهترین زمان برای تولدِ این کلمات همین لحظه باشد. دقیقأ همین حالا، ساعتِ دو و سی و نُه دقیقه ی بامداد. وقتی که تقریبأ نیمی از فیلمِ " No Country for old men " را دیده ام و از شدتِ لذت، نیمه کاره رهایش کردم؛ آخر حیفم آمد این لذت به همین زودی تمام شود؛ نیمی از آن را کنسرو کردم برای فردا شب؛ همیشه برای فردا شب هایتان یک لذتِ نیمه کاره داشته باشید! قطعأ یک لذتِ نیمه کاره، بهتر از بی لذتیِ کامل است! بگذریم! داشتم میگفتم. شاید بهترین زمان برای تولدِ این کلمات همین لحظه ها باشد. درست زمانی که دست از سرِ یخچالِ بی نوا برداشتم و بیخیالِ گاز زدن به سوسیسِ خامِ پوشیده شده در لباسِ قرمز رنگش شدم! این یخچال های لعنتی خیلی جذاب هستند؛ شک ندارم اگر یکی از هم کلاسی های دخترِ دانشگاهم، همانقدر که یخچالمان جذاب است، جذابیت داشت، رسمأ میگرفتمش! ولی چه سود که تقریبأ محال است که اینطور شود! یخچال، یکجور کاریزمای خاصی دارد که در عینِ سادگی، خواستنی میشود. آنقدر کاریزماتیک است که حتی وقتی هم که پر از خالی ست، نمیتوانی در آغوشش نکشی! ولی دختر های دانشگاه چی؟! آن ها هیچ وقت خودشان نیستند! در خوشبینانه ترین حالت، خودی را بازی میکنند که دوست دارند بقیه بپسندنشان، اَه! چقدر سخت بود تلفظِ ذهنیِ بپسندنشان! ولی اگر بر فرضِ محال که محال نیست، دختری در دانشگاه به اندازه ی یخچالمان جذاب هم باشد، باز هم بی فایده و خاصیت است، چون نمیشود در آغوشش کشید! آن هم وقتی که پر از خالی ست! دخترانِ دانشگاهمان، همیشه خالی اند! خالی از پر هایی که ضعفش را زار میزنند! بگذریم! بهترین لحظات برای تولدِ این کلمات همین لحظه هاست؛ چون در رختِ خوابم دراز کشیده و دیگر هیچ چیزی نمیخواهم! جز نوشتن. همین را هم نمیخواستم، یکهو شد؛ دقیقأ مثلِ نطفه ی ناخوانده ای که بسته شد و شد عزیز کرده ی مادرش! تا همینجا صغری کبری چیدم که برسم به "تو"! توئی که نه میدانم کجایی و نه میدانی کجا هستم. نه میدانی چه شکلی ام و نه میدانم چه شکلی هستی. راستش چرا دروغ؟! هیچی از هم نمیدانیم؛ نه من، و نه تو! فقط یک چیز را میدانم و آن این است که روزی این جهل به اتمام میرسد. آن روز هم من میدانم تو کجایی، و هم تو میدانی من کجا. تو خوب میدانی من چه شکلی ام و من، حتی میتوانم صورتت را با چشمِ بسته و لبی خندان، نقاشی کنم؛ با همان لبخندی که هنوز نمیدانم چه شکلی ست و آن موقع میفهمم! الآن فقط میدانم در آن لحظه خواهی خندید؛ میپرسی چرا؟! خب معلوم است! چون من روبرویت نشستم. همیشه در قصه ها و فیلم ها، نقشِ معشوقه ها را میدهند به زیباترین بازیگر ها و این تصور بر ذهنِ همه نقش بسته است که معشوقه ها زیباترین هستند، ولی خب. من به این اصل اعتقادی ندارم. گاهی اوقات معشوقه ها میتوانند زیباترین نباشند، ولی جذاب ترین چرا! تو میتوانی مانندِ یخچالمان خیلی زیبا نباشی، ولی عجیب جذاب باشی. ولی خب ترجیحِ من یک توئه زیبا و جذاب است. چون من تو را با هر چهره ای زیبا تصور میکنم، چون قبل از صورتت، عاشقِ تفکرت شده ام؛چیزی که من و تو را به هم گره میزند. حسِ خوبی ندارم! همیشه وقتی حرف از فکر و منطق به میان بیاید حالم بد میشود؛ مخصوصأ وسطِ حرفم با تو! و این تقصیرِ تو نیست. اصلأ تقصیر نیست؛ ولی همیشه جهانی را تخیل میکنم که در آن دیوانه وار احساسی و عاشقانه زندگی کنی و زخمی نشوی! آن دنیا، قطعأ بهشت خواهد شد. دنیایی که بی دلیل بلند بلند کنارت بخندم و کسی انگِ مست و معتاد بودن به من نزند! ولی بی دلیل چرا؟! خب تو کنارم بودی! بگذریم! بهترین وقت برای نوشتنِ این متن، همین لحظه هاست. دقیقأ همین تهِ شب که تاریکی را در حضورِ ماه در آغوش میکشم. همین لحظه ها که با غروبِ ماه، زوزه ی ستاره ها به گوش میرسد. صدایشان را میشنوی! این را هم ضمیمه کن به دانسته هایم از خودت! نمیدانم کِی و کجا، راستش را که بخواهی، انتظارت را هم نمیکشم، درست مثلِ سیگاری که نمیکشم، چون جفتشان برای سلامتی ام مضر است. چون میدانم من اهلِ انتظار کشیدن نیستم، معتادت که شوم، مصرفت که نکنم، خواهم مُرد! این یک ریسکِ بزرگ است و من، اهلِ ریسک نیستم! پس معتقد میشوم به یک اصل و آن این است که تو روزی اتفاق خواهی افتاد! زود یا دیر فرقی ندارد، تو اتفاق میفتی؛ همان اتفاقِ خوبی که افتادنش را اعلامیه کرده بودم در کلِ شهر. تو اتفاقِ خوبِ زندگیِ منی که هنوز نیفتادی! داشتم میگفتم! نمیدانم کِی و کجا، ترجیحِ من روستایمان، همین ساعت، زیرِ میهمانیِ ماه و ستاره ها، در کنارِ رقصِ عاشقانه ی هیزم ها در میانِ آتش است. درست همان لحظه که دستم لا به لایِ جالیزِ خوشبوی موهایت لیز میخورد و درحالی که گرمِ حرف زدن هستی، دو انگشتِ بعدِ شستِ دستِ راستم را بر روی لب هایت میگذارم و میگویم: هیسسسسسس! حرف نزن! و تو یک لحظه دلخور شوی و خودت را جمع کنی و من ادامه دهم: دهنتُ بیار نزدیکِ گوشم! فقط نفس بکش.
+ از اون نوشته هایی بود که یکی مثلش رو نوشتن معلوم نیست کِی بیاد سراغم! چون این خودش اومد سراغم ;)
اون دوستانی که اینجا، اونجا، یه جا و همه جا داشتند رئیسی رو بابتِ وعده ی ایجادِ شغلِ میلیونی و افزایش یارانه ی سه دهکِ پایین جامعه، و قالیباف رو بابتِ وعده ی دادنِ کارانه به بیکار ها و ایجادِ شغلِ میلیونی، به عوام فریبی و پوپولیست متهم میکردند با خبر شدند که جنابِ آقای ربیعی وزیرِ تعاون، کار و رفاهِ اجتماعی علاوه بر دادنِ وعده ی ایجاد 1 میلیون شغل در سال، وعده ی اختصاصِ کارانه به فارغ التحصیلانِ بیکارِ ثبتِ نام شده تو سامانه ی مورد نظر داد؟! با خبر شدن؟! بیان بگن کی عوام فریبه؟! بگن داستان چیه؟! واسه بقیه باشه میشه عوام فریبی، واسه شما باشه میشه گل و بلبل و تدبیر و امید؟! [ لینک: 1 و 2 ]
در حالِ حاضر با پدیده هایی روبرو هستیم که صاف تو چشمِ بقیه زل میزنن بقیه رو عوام فریب و پوپولیست مینامند، بعد خودشون میرن همون وعده ها رو میدن و سایتِ کارانه ی قالیباف رو فیلتر میکنند و همون طرح رو کپی میکنند و به نامِ خودشون سایتش رو راه اندازی میکنند! دوستِ عزیز! واسه بقیه بو جوراب میداد؟!
اونایی که اینجا با بنده بحث میکردن و تو خیلی جاها میگفتن رئیسی و قالیباف دارن چرت میگن و این کار غیرممکنه و عوام فریبی و واسه گول زدنِ ملته بیان توجیه کنن!
یه سری باید گوسفند میبوند، اشتباهی انسان شدند. البته به نظرم خیلی ضرر کردند که انسان شدند؛ چون گوسفند بودند واسشون خیلی راحت تر بود.
ما آدم ها به دنیا میایم، گوسفند ها هم به دنیا میان.
پدر و مادرِ ما دغدغه ی خوراک و پوشاک و رفاه و سلامتیمون رو دارند تو دورانِ نوزادی، ولی والدینِ یه گوسفند که فقط مادر محسوب میشه در اصل و تا یه مدتی باهاشه، تنها دغدغه ش شیر دادن به بچه شه! اونم هر چند وقت یه بار میاد خودش میخوره و میره.
ما وقتی یه خورده بزرگ میشیم باید بریم مدرسه و باسواد شیم، طبیعتأ یه گوسفند چنین دغدغه ای نداره!
ما با توجه به مدرسه و رشته ی تحصیلیمون تو دانشگاه حدود بیست سال از عمرمون رو صرفِ تحصیلی میکنیم که نتیجه و سود و منفعتش قطعی نیست، ولی یه گوسفند تو این بیست سال اگه زنده باشه میتونه بخوره و بخوابه و حالِ دنیاشو کنه!
ما بعدِ تحصیل اگه پسر باشیم باید چشم هامون چهارتا شه پا شیم بریم خدمتِ مقدسِ سربازی ممممممممررررد بار بیایم و بعد اگه خیلیییی خوب و خوش شانس باشیم و بندِ پ تو زندگیمون جاری باشه میتونیم شاغل شیم و دستمون بره تو جیبِ خودمون تا حدودی، اونم خب اما و اگر داره، ولی یه گوسفند از اساس نیازی خدمتِ سربازی نداره، کلأ چیزی به اسمِ سربازی نمیدونه چیه!! اون داغان سربازی نمیره در هر صورت! و منطقأ جیبی نداره که بخواد دست و پاش بره توش! اصلأ پول و اسکناس و حساب بانکی و قرض و وام و کوفت و زهرِ خر تو دنیای یه گوسفند تعریف نشده!
بعد اینا باید به فکرِ تشکیلِ زندگی و ازدواج باشیم یا باشن واسمون حتی! باید هزارتا موضوع رو مواظب باشیم و دقت کنیم تا فردِ مناسبِ زندگیمون رو پیدا کنیم! وامِ ازدواج و مسکن و ماشین و مسئولیت و تعهد و عشق و بچه و هزارتا مسئله ی دیگر، ولی گوسفند چی! در آنِ واحد تو گله از دور یه گوسفندِ ناز و شاخ تو گله رو پیدا میکنه و در همون آن چند متری قدم برمیداره و میره بدونِ صیغه ی محرمیت و عقد و عروسی و پاتختی و مهریه و ماه عسل و مسکن و عشق، با گوسفندِ جفت میشه و not found 404. نیازی به تعهد و مسئولیت و عشق و عاطفه و مسکن و ماشین و ... هم نداره! خیلی شیک و مجلسی!
ما تهش پیر میشیم و با توجه به بچه های امروزی، پرت میشیم تو خونه سالمندان و تو اتاق میمیریم و بوی گندمون همه رو خفه میکنه اگه چال نشیم و این میشه تهِ خط، ولی یه گوسفند! تهِ خطش میشه اینکه سرش رو میبرن، گوشت و پوست و کله پاچه ش سود و منفعت میشه واسه بشریت! این لعنتی بود و نبودش خیر و منفعته :/ چه واسه خودش، چه واسه بقیه!
ما چی؟! فرقِ ما با یه گوسفند تو چیه؟! واقعأ بعضیا حقش نیست به گوسفند ها حسادت کنند؟!
اوردالی چیست؟!
نامِ رشته کوهی در فیلیپین؟
نوعی غذای سرد که با نوشابه ی بدونِ گاز در یکی از روستاهای شمالِ ایسلند مِیل میشود؟!
نامِ دستگاهی که در صنایعِ پتروشیمیِ پارسِ جنوبی استفاده میشود؟؟
از انواعِ سوسک سانانِ بهداشتی و تمیز؟!
پروژه ای که حسنِ روحانی به تازگی افتتاح نموده؟!
پاسخِ همه ی این سؤالات یه چیزه! و اون: نح!
ولی اگه میخواید بدونید اوردالی چیه با بنده همراه باشید.
یه اصلِ اساسی و مهم تو قانون داریم که میگه اصل بر برائتِ متهم هستش! حالا شاید بپرسید یعنی چی؟! عرضم به حضورتون این اصل داره میگه مثلأ اگه من از مترسک شکایت کنم و اون رو متهم به کِش رفتنِ کندوی عسل و خوراندنش به کلاغ هاش کنم، باید با دلایل و اسناد و مدارکی این ادعا رو ثابت کنم! بطورِ واضح بخوام بگم یعنی اینکه همه ی انسان های جامعه ی ما بیگناه هستند، مگر خلافش ثابت شه! حالا کاری با این ندارم که الآن عملأ خلافش جا افتاده تو عرف و جامعه! همه ی ما گناهکاریم مگر خلافش ثابت شه! حالا اوردالی ربطش چی بود به این مسئله؟! خب الآن میگم! خانم ناخون هاتُ نجو! الآن میگم! تو ایرانِ باستان [ از زمانِ عیلام حتی ] بر خلافِ قانونِ حالِ حاضرِ ما، اصل بر برائت نبود! یعنی همه مجرم و گناهکار بودند مگر اینکه از یه راه اثباتش کنند! واسه اثباتِ بی گناهی باید ادله ی اثبات دعوی بیاری! یعنی ثابت کنی بی گناهی! حالا مجددأ ربطش به اوردالی چیه؟! خانم موهاتو نکش! میگم دگه! عجبا! ملت صبر ندارن! با یه مثالِ ملموس اوردالی رو میگم یعنی چی! فرض کنید من و مترسک [ همیجور الکی قفل کردم رو مترسک ] در ایرانِ باستان می زی ایم! من مجددأ میرم ازش شکایت میکنم که جنابِ ساتراپ [ یه جور قاضی تو ایرانِ باستان ] این مترسکِ داغان گیر داده به کندوهای عسلِ من! همه ش کِش میره کندوها رو میره میده به کلاغ هاش میلمبانند! خب ابتدا اون ساتراپ فکش میفته پایین و سکته میکنه که یه خرس داره باهاش حرف میزنه و پس از اتمامِ کفِ دهانش حالش جا میاد و یه حکم صادر میکنه! حکم چیه؟! مترسک طبقِ قانونِ ایرانِ باستان رسمأ دزد و کِشو [ به شخصی که کِش میرود ] محسوب میشه و باید ثابت کنه که آقا این خرسِ کذاب داره دِروغ میگه! باور نکنید و ناله ها و مویه ها نماید و کلاغ ها بپراند که خب تو ایرانِ باستان این سوسول بازی ها جواب نمیده! نوچ! ساتراپ حکمِ اوردالی میده! یعنی چی؟! کفش پرتاپ نکن خانم :/ دارم میگم دگه! روش های مختلفی داره اوردالی! چندتاش رو روی مترسک [ طِفل ] امتحان میکنیم! در ایرانِ باستان به شدت به خدا اعتقاد داشتند! به طرزِ تخیلی ای به عدالتِ خدا باور داشتند و در حقیقت شورش رو در آورده بودند! حالا میگم چرا! خب با مترسک چیکار میکردند به وسیله ی اوردالی؟! میتونست این باشه که مترسک رو پرت کنیم تو آتیش و معتقد باشیم که اگه بیگناه باشه خدا نجاتش میده و زنده برمیگرده بیرون [ مترسک درحالی که عربده میکشد جزغاله شده و خاکستر میشود ]. میتونست این باشه که مترسک رو از روی یه پرتگاهِ بلند پرت کنیم پایین و معتقد باشیم اگه بیگناه باشه زنده میمونه! [ مترسک اینبار عربده نمیکشد اتفاقأ! خیلی بی صدا پورد {!} میشود ]. و حتی میتونست این باشه که بندازیمش تو دریایِ مواج و عمیق به این شرط که شنا بلد نباشه و معتقد باشیم اگه بیگناه باشه قطعأ زنده برمیگرده! اون برمیگرده! [ درحالی که سعی میکند پاهای خویش را از حلقومِ کوسه بیرون کِشد، به ملکوتِ بالا میپیوندد ].
هیچی دیگه! همین! یه فاتحه واسه مترسک بخونید بی زحمت و خداتون رو شکر کنید تو ایران باستان نیستید و طرف حسابتون من نیستم!