ابر منم؛ خواهم گریست...
پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ
یه وقتی هست آدم از همهچی و همهکَس میبُره! پوچِ پوچ، رها و سبک، مثل پَرِ کاه؛ پَرِ کاهی که روی یه جنگلْ آتیش داره پرواز میکنه. تا یه جایی میتونه پَرپَر بزنه؛ تا یه حدی میتونه دَووم بیاره؛ خودش خوب میدونه یهجایی خسته میشه، کم میاره، دیگه نمیتونه بالبال بزنه! اونجاست که خودش رو ول میکنه! رهای رها! دوست داره طعم رهایی رو بچشه! شده واسه چند لحظه، روی آتیش زندگی؛ من الان دقیقاً همونجام. یه پرِ کاه روی یه جنگل آتیش! دیگه نمیتونم دست و پا بزنم؛ خسته شدم و بُریدم. میخوام واسه چند لحظه هم که شده باز هم طعم رهایی رو بچشم. میدونین از این همه بدبختی و دست و پا زدن چجوری خلاص میشیم؟!
سخت نیست. یه شام درست حسابی از بیرون میخرم میبرم خونه، با خیال راحت میخورم، بعد سرِ فرصت همهٔ درزهای در و پنجرهها رو میبندم، شیر گاز رو باز میکنم، میگیرم میخوابم؛ نیمساعت بعد با صدای تاپ توپ تغ شترق شقرخ چخترق چجچچخخچخغتِ ذرتهایی که تو ماهیتابهای که روی گاز گذاشته بودم، روی روغنِ داغ عملیات انتحاریِ شور و بانمک انجام میدن، بیدار میشم؛ جنازههای بادکردهشون رو تو گور دستهجمعیِ ظرفِ بزرگِ پلاستیکیِ نارنجی تخلیه میکنم و میشینم پای فوتبال و بعدش هم فیلم؛ چُسِفیل زیاد دارم؛ به جفتشان میرسه. راستی چرا چُسِفیل؟! به شخصه با پاپکرن و پُفِفیل ارتباط برقرار نمیکنم؛ چُسِفیل از کودکی با روح و جانِ من عجین شده. هیچی دگه. صُبح نشده همهٔ دردسرها و بدبختیها و فلاکتها و رذالتها و شماتتها و هاهاهاها خلاص میشم. والاع! بیشوخی! هوا هم خیلی سرد شده! منم خیلی حساسم! درز در و پنجره رو هم واسه همین میبندم. تا پست تمام نشده اجازه بدید عنوان جایگزین رو هم اعلام کنم؛ "اینجا بدون چُسِفیل، هوا پس است؛ پس..."
+ دیالوگ صابر ابر در "اینجا بدون من" با تحریف
- ۹۷/۰۸/۰۳