سرنوشت قومی تغییر پیدا نمیکند، مگر توسط خودشان!
مطابق انتظار شخصیم مسابقه به دلیل نرسیدن به حد نصاب لغو شد. بنا به تجارب شخصیم میدانستم جماعت بیانی اهل عمل به وعده نیستن و در این زمینه، یعنی بد عهدی با اهل کوفه در رقابتن. ولی بخاطر پیشنهاد یک دوست که توان دادن پاسخ منفی به خواستهش رو نداشتم، برگزاری این مسابقه رو پذیرفتم. چون قصد و نیت اون دوست و گروهش خِیر و تشویق و ترغیب نویسندگی و افزایش سطح ادبی به واسطهی رقابت و جایزهش بود. ولی خب شد همان که تصورش رو میکردم و از ۱۸ نفری که اعلام آمادگی کردن فقط و فقط ۵ نفر تا زمان تعیین شده داستانهاشون رو فرستادن. چون بنده قائل بر شفافیت هستم بطور صریح و روشن اسامی رو اعلام میکنم:
افرادی که شرکت کردن:
۱. بهار
۲. نیلی
۳. فاطمه
۴. نسرین
۵. مستور
۵+۱. حورا ( با تاخیر شرکت کردن و از زمان تعیین شده گذشته بود، ولی باز هم قابل احترام بودن )
افرادی که ثبتنام کردن و قرار بود شرکت کنن:
۱. چارلی
۲. الهه ( elak73 ) + با اعلام قبلی انصراف دادن
۳. احمدرضا ( dankoob )
۴. ( Me ( possetivmind
۵. نیروانا ( lifeisperfect )
۶. هالی هیمنه
۷. پریسا سادات
۸. Miss writer
۹. سِد جواد
۱۰. ستودهی خشنود
۱۱. Big cat
۱۲. احسان ( skylight )
صمیمانه از دوستانی که شرکت کردن ممنونم که ارزش و احترام قائل شدن اول واسه حرف خودشون و بعد واسه نوشتن که واقعاً محترم و مقدسه و امیدوارم افرادی که اعلام کردن و شرکت نکردن بیشتر برای حرف و وعدهی خودشون احترام قائل شن و متوجه یه سری مسائل اخلاقی باشن. ۱۶ روز فرصت برای فکر کردن و نوشتن یک داستان کوتاه و یک خروار بهانه و توجیه که احتمالا زیر همین پست شاهدشان خواهیم بود که نخنما شدن.
فضای نقد وبلاگنویسی هم یه جوری شده نمیشه حرفی زد! یه کلمه نقد کنی موج میشن، مثل سونامی رو سرت خراب میشن که تو پفک خوردی گفتی ما اینجوری مینویسیم! تو اصلا مگه کی هستی؟! وبلاگ مگه واسه باباته؟! مال خودمه دوست دارم هرچی میخوام بنویسم توش! بدت میاد دنبال نکن و نخون! زور که نیست! نمیخوام درمورد زردنویسی و فلان و بهمان چیزی بگم که تکراری شده! تا یه حدی میشه نقد کرد؛ به یه جایی که رسید باید بیتفاوت بود و گذاشت اونقدر زرد بنویسن که قهوهای بشن! قضیهی وبلاگنویسی و آدمهاش هم شده مثل همون کشتی سوراخ شده که چند نفرم که با قایق نجات میان واسه کمک، میپرن تو قایقشون و همون قایقها رو هم با سنگ سوراخ میکنن. خیلیها رو دیدم که دارن واسه کمک به ارتقای سطح ادبی و نوشتاری وبلاگنویسی تلاش میکنن و با بیتفاوتی و بیمهری و عدم استقبال مواجه میشن. من خودم که عددی نیستم. نمونهش سخنسرا. یه عده جمع شدن که دغدغهشون خوبتر نوشتن و اصولی نوشتن بقیهس. ولی برید ببینید چقدر استقبال شده از طرحهای خوبشون. تا هم از زردنویسی حرف میزنیم ذهنها میره سمت روزانهنویسی که تو چرا گیر دادی به ما روزانهنویسها! ما دوست نداریم داستایوفیکی و رومن گاری و بوکوفسکی بشیم! بابا کسی نگفت رومن گاری شو! روزانهنویسی یا خاطرهنویسی خیلی ارزشمند و دوستداشتنیه! تو همون سبک و ساختار سعی کن درست و اصولی بنویسی! کسی نمیگه حتماً داستان بنویس! هرچی مینویسی درست بنویس! بیخیال. حرف زیاده و دل همه ماشاالله نازک! ختم کلام اینکه به رسم ادب و احترام رفقایی که رو حرفشون بودن و داستانها رو فرستادن که اسمشون رو هم نوشتم، مشخصات پستیشون رو بطور خصوصی زیر همین پست کامنت کنند تا یک جلد کتاب واسشون بفرستیم. درمورد اینکه کتاب رو خودشون معرفی کنن یا نه و زمان ارسال کتابها شخصاً اطلاع میدم. و درخواست میکنم ازشون که داستانهاشون رو توی وبلاگ خودشون منتشر کنن تا تو همین پست لینک شن. من شخصاً بجای اونایی که به هر دلیلی شرکت نکردن و باعث لغو مسابقه شدن ازشون معذرت میخوام.
پرنده باشیم؛ سقوطهامون رو پرواز کنیم!
- ۹۷/۰۷/۲۹