Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

انقراضِ گُل‌گُلی و اندکی عرض

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

امید به زندگی، به خصوص زندگیِ تأهلی در من وقتی با رکود مواجه شد که فهمیدم نسل دخترهایی که چادر سفیدِ گل‌گلی ( با گل‌های ریز قرمز ) میپوشیدن، یه کاسه آش‌رشته یا شُله‌زرد میذاشتن تو سینی، راه می‌افتادن می‌اومدن دم درِ همسایه، وقتی درِ خانه‌ی همسایه باز میشد و میدیدن که پسر همسایه‌س، سرشون رو مینداختن پایین و با صدای آرام و نجیب میگفتن: بفرمایید؛

 منقرض شده! 

لهنتی‌ها من میخواستم با یکی از شماها ازدواج کنم! چرا منقرض شدین؟! یا اگه نشدین کجایید من نمیبینم‌تان! 


+ عرائض بی‌ربط به پست:

۱. وقتی وقت میذارم، ساعت‌ها، یک داستان رو با ذوق و شوق مینویسم و بازخورد و واکنشی نمیبینم، به هزار مسئله فکر میکنم! که یکیش اینه ول کنم بذارم برم. چون من اینجا هستم که بنویسم؛ و دغدغه‌ی اصلیِ نوشتنِ من، داستانه! در واقع هستم که داستان بنویسم. و در غیر این صورت بودنم فایده‌ی خاصی نداره. این نقد به خودِ منه! چون من فضای این‌جا رو سو نمیدم! من جزئی از این فضام! اگه تو این پازل جا نشم، صفحه‌ی پازل رو تغییر خواهم داد.

۲. برای ارسال داستان‌ها و شرکت در مسابقه تا دوازده شب تاریخ ۲۸ مهر، یعنی فردا شب فرصت دارید. خب طبق پیش‌بینی خودم اوضاع ارسال داستان‌ها و عمل به وعده‌ی بیانی‌ها فاجعه‌س. ولی خب دوست دارم امیدوار باشم که تا فردا دوستان به وعده‌هاشون عمل میکنن. 

۳. پرنده باشیم؛ سقوط‌هامون رو پرواز کنیم!

  • ۹۷/۰۷/۲۷
  • Neo Ted

نظرات (۴۲)

موردِ یک
چی شده؟!
پاسخ:
چی چی شده؟ :| توضیح دادم دگه :)) سوالتان کامل نیست فکر کنم.
اگه ساندارکه که خب بگید بیارم اون ملاقه رو!
پاسخ:
مسئله وسیع‌تره. نوشتم که داستان! نگفتم فلان داستان.
با من چرا دعوا می‌کنید :/ :|
پاسخ:
دعوا؟!
بله
د ع و ا
پاسخ:
ب ر ب ب 
یعنی اگ یه دختره با اش رشته و چادر سفید گل گلی بیاد دم خونتون و بعد تو درو باز کنی و بعدش اونم شرمگین بگه بفرمایین تو هم فردا میری می گیریش؟ جلل الخالق ادرستونو بده بگم دخترداییم آش بیاره بچم داره میترشه:|

پاسخ:
دخترداییت همسایه ما نیست داغان :|| 
بگم نمی‌دونم یعنی چی خیلی بده؟!
پاسخ:
همون برو بابا عه خودمان.
خب میاد همسایه میشه داغان تر
پاسخ:
من خیلی خوبم یا دخترداییت خیلی اوضاعش داغانه؟! :||
نه بابا تو کجات خوبه:) دخترداییه منم منو میبینه سلام نمیکنه بشدت مرغه یه مرغ با نوک عملی! الان داشتم خوش میگزروندم:| دچار بی حوصلگی مفرط شدم
پاسخ:
میدانم. من خوب نیستم. عالی‌ام! :/
بهش بگو جواب من منفیه‌. رو سر این قبر گریه نکنه. توش مُرده نیست! :/ دگه هم به‌ من‌ زنگ‌ نزنه! حوصله ندارم.
  • یه بنده خدا
  • تمدید نمیکنید استاد؟
    پاسخ:
    نه سرباز. مقطوعه. خرید خودمه جان دختر همسایه‌مان.
    اوا خاک عالم زدی دختر مردمو به نامت شدی امید زندگیش حالا میگی نه؟ خجالتم خوبه به ولله:||
    پاسخ:
    همینه که هست. زیادم پاپیچم بشه از جفتتان شکایت مُکُنَم.
  • یه بنده خدا
  • اگر تمدید میرکدی شاید دست به قلم میبردم و با حضورم شخصیت جشنواره ات را بالا میکشیدم.
    خخ
    پاسخ:
    حالا که اینطور شد شرکت هم میکردی قبولت نمیکردیم :)))))))))
  • یه بنده خدا
  • میدونی من چقد معروفم؟

    اعتبارات میچسبه به سقف ها
    پاسخ:
    نه من نمیشناسمت‌. شما؟!
    دوره زمانه بد دوره ای گشته ایشالله خدا نصیب شاخ اینستا کنه تورِ
    مِرغ من خودم قاضیم شکایتت را به کجا خواهی برد؟
    پاسخ:
    به نزد خدا
  • یه بنده خدا
  • من داستایوفسمی هستم
    پاسخ:
    موردی نداره‌. یه وقت واسه ملاقات واست خالی میکنم.
    پس قیامت خیابان هفتم کوچه ی سیزدهم 
    پاسخ:
    پیش جبرئیل منتظرم.
  • یه بنده خدا
  • واقعا دیگه با بدل ها خوب رفتار نمیکنن

    یه زمانی ما ارج و قرب داشتیم!
    پاسخ:
    برو تو اتاقت.
    @ یه بنده خدا

     همین الان روح داستایفسکی تو قبرش لرزید از خشم مرده بترس:|
  • یه بنده خدا
  • Oo
    ان شاءالله که پیداشون میشه ((:
    فکر کنم پشت همون چادر گل گلی قایم شدن و رفتن آش بپزن براتون اونم با یه وجب روغن روش (((((:

    پاسخ:
    :))) یحتمل
  • میــ๛ آنـہ
  • چراهنوزم هستن اون دخترا
    ولی الان حکم زیرخاکی رو دارن!
    پاسخ:
    ای باباع!
  • میــ๛ آنـہ
  • زیرخاکی ها رو هم همینطوری نمیشه پیداکرد
    باید سرنخ داشته باشین
    پاسخ:
    برم بیل و کلنگ‌ ر بیارم.
  • آسـوکـآ آآ
  • داغان نسل این دخترها همزمان با نسل پسرهایی که میگفتن:"ببین فلانی، من خاطرت رو خیلی میخوام، کسی چپ نیگات کنه خونش حلاله" منقرض شده!
    اینقدرشرایط داستان نویسیت سخت گیرانه بود(البته کاملا منطقی و درست) که من به شخصه ترسیدم نظرم رو اعلام کنم و شرکت کنم.

    و راجع به خودت باید بگم که تو از بهترین نویسنده های در حال حاضر بیانی و اصلا نگران نباش که کم خونده میشی و اینا. ناامید نباش و به خاطر هر چند نفری که مطمئنی میخوننت بنویس.
    تو داغان اعظمی و بی تو بیان صفا نداره و این حرفها:-D
    پاسخ:
    جدی؟! اونا هم منقرض شدن رفت؟!

    ربطی نداره. اگه سخت بود اعلام آمادگی نمیکردن. اگه هم کردن موظفن شرکت کنن.

    ممنونم. ولی من آدم اینجور ماندن‌ها نیستم.
    من فک کنم باید انصراف بدم :(((((
    شرمنده ام
    هر تنبیهی هم باشه میپذیرم :((((
    پاسخ:
    خا
    ۱-نوشته هاتون که خوبن :| خصوصا اونایی که جدین بعد یهو تهش میشه واپاشی کل حدسیات ادم :) و یهو میشه طنز :)
    ۲-دوس داشتم خیلی شرکت کنمممم داستانم تا نصفه نگاشتمممم اما کامل نشـــد :| دیگه
    تو ا ن صفحه ام اعلام نکردم چون دوبه شک بودم و ایــــنا :)حالا دفعات بعد :|
    ۳-بله بله !
    پاسخ:
    ۱. من گفتم بدن؟! خودم میدانم که خوبن. بحث سر یه چیز دیگه‌س.
    ۲. خا خا
    ۳. :))))
  • سراسر گنگ
  • سرم خلوت بشه حتما از خجالت داستانات در میام و داغان که هستی ، داغان ترت می کنم
    پاسخ:
    بابا بیزی :/
    خیلی هم خوب. 

    پاسخ:
    بدون شک
    این جریان همون.. ظاهرا دختر یک کاسه حلیم آورده بود....و بار کج از صراط مستقیم آورده بود و ایناست فکر کنم،حالا اربعیین و 28 صفر منتظر باشید شاید فرجی شد:))

    دوستانی که تو مسابقه شرکت کردن فقط تا >28< ام وقت دارنا،تاکید میشه:/خلاصه مبارکه:)
    پاسخ:
    برم دم در کمین کنم.

    :)))) تشکر
  • بهارنارنج :)
  • درمنم رکود کرده نمیدونم چرا،شایدم چون پسر همسایه نذاریم براش نذری ببرم😂


    راجع به داستان باه،کسی که داستان مینویسه انتظار بازخورد داره،داستانم نباشه یه پست ساده اصلا،ولی این روزا هنه سرشون شلوغه،خود من که به ستاره نخونده حس بدی داشتم و باید میخوندم حتی اگه نظر نمیدادمذتا ستاره ها برن حالا انقدر ستاره روشن داره که گاهی یدونشونم نمیرسم باز کنم
    پاسخ:
    خوب نگشتی. محله هم قبوله. و منطقه.

    حرف‌های تکراری. از وقتی یادمه این توجیهات هست.
  • اسمارتیز :)
  • نه واقعا نذری بردن با چادر سفید با گل‌های ریز قرمز منقضی شده :) 
    پاسخ:
    خیلی بده.
    کیفیتِ بازخورد خیلی مهم‌تر از کمیتِ بازخورده‌. همیشه هم تعداد خواننده‌هایی که کامنتِ با کیفیت می‌ذارن کمه. یه چیزِ کاملا عادیه‌‌ایه.
    شما نسبت به بیان و وبلاگای داستان نویس، بیشترین خواننده‌ رو برای داستاناتون دارید. می‌خوام بگم جمعیت خواننده‌هاتون متناسب با جمعیت کلِ داستان‌خونای بیانه. دیگه اینکه داستان‌خونای بیان کمن...حرفی نَیارُم.
    پاسخ:
    مسئله همینه که کلاً هرچی مربوط به داستانه توجهی بهش نمیشه. ولی مطالب حاشیه‌ای و بدون بار ادبی مرکز توجهن. 
    حرف زیاده‌. ولی گفتن‌شان خیلی‌ها ر ناراحت میکنه‌. یه روزی میگم‌شان و میرم‌.
  • بهارنارنج :)
  • توجیه؟:))داغان مگه مشق و تکلیف که بخوام توجیه بیارم؟:|
    پاسخ:
    داری میاری دگه. مثل اون توجیهِ خانم/آقا اجازه! مادرمان مریض بود بردیمش بیمارستان نتونستیم بیایم کلاسِ مدرسه‌. تکراری! :))
    اون مدل دخترا منقرض نشدن، لامصب روزی که عقد میکنی چند تاشون از مخفی گاهاشون میان بیرون و آه رو در نهادت نهادینه میکنن!
    پاسخ:
    محتمله‌.
  • حامد سپهر
  • شما یکی از خوبها و خاصهای بیان هستی و این تعریف نیست نظر ندادن دلیل بر نخوندن نیست پس بنویس
    پاسخ:
    ممونم ازت‌. مسئله‌ی کوچیک بحثِ منه. مسئله‌ی مهم و اصلی خود داستان‌نویسی تو این فضاست که واقعاً مظلوم واقع شده‌ و من عمیقاً بابت این مسئله ناراحتم که فضای اینجا داستان و داستان‌نویسی رو با بی‌توجهی و کم‌توجهی پس میزنه و مطالب حاشیه‌ای رو با آغوش باز میپذیره. 
    اون روزی که پست مسابقه رو گذاشته بودید از یکی از کامنتا متوجه شدم مهلتش تا روز تولدتونه.
    منم همون روز چندتا کتاب از کتابخونه امانت گرفته بودم که مهلت اونا هم تا همین روز بود. الآن که اون نوشته‌ی قرمز رنگ درشت رو بالای پرتالم دیدم که میگه کتابا رو بردار بیار یادم اومد امروز بیست‌وهشتمه و گفتم بیام تبریک بگم!
    ان‌شاءالله سال جاری، سال بهتری برای دغدغه‌هاتون، از جمله همین داستان‌نویسی باشه. البته بعد از سلامتی و شادی و اینا :))
    پاسخ:
    چه کتابایی بود حالا؟! :))

    خیلی ممنونم. همچنین برای شما.
    بگید و نرید.
    پاسخ:
    فکر نکنم بشه.
  • ستوده‌ی خشنود
  • مبارکه رسما واس خودت آستین بالا زدی...
    اگه از اینا پیدا کردی واسه ما هم پیدا کن...
    پاسخ:
    اسمت ر تیک میزنم.
    افکار و احساسات، کمی ایمان داشته باش از میچ البوم، درمان شوپنهاور از اروین یالوم، بلندی‌های بادگیرِ امیلی برونته، ۴۵۱ فارنهایت😶
    این آخری رو واسه رمزگشایی اون چالش گرفته بودم و هنوزم نخوندمش :|
    پاسخ:
    :)))))
    از وسعت و شدت تاثیرگذاری چالش راضی‌ام.
    ولی اگه با خوندن کتاب چیزی حاصل نشد میام از خودتون می‌پرسم جوابش رو 
    پاسخ:
    نه واقعاً ربطی به محتوای کتاب نداره :)))
    خوندینش مگه؟😅
    صفحه‌ی دومش نوشته: ۴۵۰ فارنهایت: دمایی که در آن صفحات کتاب آتش می‌گیرند و می‌سوزند...
    حالا شاید یه ربطی داشته باشه‌ها! انگیزه‌ی خوندن این کتاب رو از من نگیرین :دی
    پاسخ:
    :))))))
    بخوانید پس. 
  • آقای سر به هوا ...
  • خداروشکر که من یکیشو پیدا کردم و دارم به متاهلی فکر میکنم :دی
    پاسخ:
    ناقوساً؟!
  • آقای سر به هوا ...
  • آره متاسفانه تحت فشار خانواده دارم یه حرکت هایی میزنم :))
    پاسخ:
    وقتش هم رسیده دگه دکترجان :| :)) تاسفش دگه برا چیه؟! :/
  • آقای سر به هوا ...
  • اوضاع اقتصادی نا به سامان :دی
    پاسخ:
    :| 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی