Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

الان یا الان؟!

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ

یحتمل این داستانِ پرسشِ "ثروت شما چقدره؟!" از بیل گیتس رو شنیدید که بیل در جواب میگه: "الان یا الان؟!" خب همیشه‌ دوست داشتم یه روزی به یه جایی برسم که این سوال رو از من هم بپرسن! با کمال افتخار باید اعلام کنم من الان اونجام! اونجا کجاست؟! جایی که اون سوال رو از من پرسیدن. به این شکل که:

+ چقدر پول داری؟!

بعد از این پرسش بیل گیتس درونم یه لگد به شکمم زد، ( برای لگد خوردن به شکم حتماً نباید حامله بود! این ر یادتان‌ باشه! یادتان هم نباشه طبیعتاً و از لحاظ فیزیولوژیک من نمیتونم حامله باشم! کلاً نمیتونم یعنی! میفهمید؟! بخوام هم نمیتونم! ) و از درون من رو آگاه کرد که پسر! این همون زمان موعودیه که یَگ عمر منتظرش بودی! منتظر چی هستی لعنتی؟! جواب بده! خب منم جواب دادم! خیلی ساده بود. درد هم نداشت:

- الان یا الان؟!

حقیقتش رو بخواید من تا همین‌جاش رو بلد بودم. بعد کلاً مسائل دیگه‌ش واسم مطرح نبود. مثل اینکه چقدر پول دارم یا قرض‌ و پول دستی‌هایی که از بقیه گرفتم چقدره و یا قسطِ این ماه کِی از حسابم کسر میشه و از همه مهم‌تر، بعد از اون سوال ممکنه سوال دیگه‌ای هم پرسیده بشه که:

+ الان! الان چقدر پول داری؟!

پیامک بانک رسید. موعد کسر خودکار قسط بود. گوشیم دستم بود. زیرچشمی یه نگاهی به پیام انداختم. جذاب نبود. ولی خودم رو نباختم! باید جواب میدادم. یه نفس عمیق کشیدم. بیل دوباره لگد زد. سینه ستبر کردم. صدام رو صاف کردم و گفتم:

- هیچی! 

سرم رو انداختم پایین که راهم رو بکشم و برم، دست انداخت روی شونه‌م، نگه‌م داشت، نگاه‌مون به هم گره خورد، کور! خیلی مصمم و با لحن خشک پرسید:

+ کجا میری؟! الان چقدر پول داری؟! الان!

خیلی سمج بود؛ گیر. چشم‌هام رو بسته‌م تا تشویش ذهنم‌ رو رام کنم. دوباره آماده بودم که با قاطعیت و بدون هیچ ترس و شرمی هیچی رو بکوبم تو دهنش که دوباره پیام اومد که:

قصد نداری ۲۰۰ تومن دستی‌ای که ۵ سال پیش بهت دادم رو پس بدی مُنحطِ کلاش؟!

خب اوضاع فرق کرد؛ کمی. ریختم‌ بهم. هنوز داشت نگاهم میکرد؛ زل. خودم‌ رو جمع و جور کردم. سرم‌ رو بالا گرفتم. بیل لگد زد؛ درد داشت! تحمل کردم. نگاهش کردم و نگاهم رو شوت کردم تو تخمِ چشمش وگفتم:

- خیلی هیچی!

بدون مکث و تامل راه افتادم که حرفی نباشه. قدمِ سوم‌ رو برنداشته بودم که چندتا پیام رسید:

* موعد پرداخت قسط خانه

* قسط ماشین

* قسط مغازه

* لامصب چرا پول مردم رو نمیدی؟! 

* ۵۰۰ تومن ما چی شد کلاه‌بردار؟!

* خجالت بکش! پول مردم خوردن نداره!

.

.

‌.

.

داشتم پیام‌ها رو میخوندم و همزمان یه بغض سنگینی مینشست توی گلوم که یه دست از پشت گذاشته شد روی شونه‌ام؛ ول‌کن نبود بی‌صاحاب! اعصابم‌ خورد شد. دستش رو کشیدم سمتِ جلو، خم شدم از روی دوشم پرتش کردم تو جوب. هنوز چشم‌هام از خشم بسته بود که بیل لگد زد. با آرنج زدم تو شکمش! چشم‌هام رو باز کردم. تو جوب رو نگاه کردم. داشت‌ از درد دور خودش میپیچید و کل هیکلش خونی و خیس شده بود. پلیس بود؛ یه برگه‌ جریمه هم تو دستش.


  • ۹۷/۰۷/۲۳
  • Neo Ted

نظرات (۲۲)

پیامک نیومد "پوشک بچه تموم شده." ؟!
پاسخ:
اینم جزوش بود. بینِ اونایی که ننوشتم. و غیره‌ها!
هیچی!
چقدر تلخه به زبون آوردنش :| :)
پاسخ:
خدا قسمت گرگ بیابان نکنه!
  • آسـوکـآ آآ
  • فقط اونجایی که میگی بخوام هم نمیتونم :)))))
    پاسخ:
    اسیر شدیم!
    روحمون شاد شد :))) :|
    پاسخ:
    خدا رحمت‌تان کنه.
  • سراسر گنگ
  • فقط تیکه ای که عدم امکان حامله شدنتو گفتی ، قشنگ معلوم بود دختر میشدی قبل ۱۵ یه بچه ی ۱۵ ساله داشتی
    پاسخ:
    بیا وارد جزئیات نشیم.
  • مریــــ ـــــم
  • و احتمالا واسه همیناست که علاقه مندی برگردی به ۷۰هزار سال پیش!
    به دورانی که تنها دغدغت پیدا کردن برگ سالم و بلند باشه
    و خبری از اس ام اس و قسط نباشه


    پاسخ:
    حالا شاید من برگ سالم و کوتاه دوست داشته باشم.
  • مریــــ ـــــم
  • کوتاهم قشنگه!
    پاسخ:
    اصن شک نکن.
  • سربازکوچولو ...
  • بسی شاد شدیم
    پاسخ:
    شادی شما خرسندی ما!
    خوندمتون برای اولین بار در وبلاگ :) ((راه یافته از کانال))
    پاسخ:
    باعث افتخاره. خوش‌آمدید و این‌ها! :))) 
    :/
    ما هم از کانال اومدیم :/
    پاسخ:
    خا چکار کنم الان؟ :/
    خخخخ اعصاب نداریا
    پاسخ:
    حواست باشه خلاصه.
    هیچی :/ من کلا دیگه حرفی ندارم :/ واه واه واه :/
    پاسخ:
    :/ خدا شفا
    وصف حال منم بود اصلا:)
    منتظرم چند روز دیگه که حقوق ها رو واریز کردن مثل گوشت قربونی تقسیمش کنم بین کل اعضای خانواده :))
    پاسخ:
    اون ۵۰۰ تومن من ر هم کارت به کارت‌ کنید.
    دکترا قطعِ امید کردن :|
    پاسخ:
    منم از دکترا نخواستم.
    هر وقت خواستی یه تومن منو بدی پونصد کمتر واریز کن :)
    پاسخ:
    برو کذب نباف :| پول مردم خوردن نداره! خدا میزنه تو کمرت! به همین شب عزیز!
    کدوم شب عزیز؟ کدوم مردم؟ کدوم پول؟ :)
    پاسخ:
    وقتی شرخر فرستادم جلو خانه‌تان میفهمی!
    بگو پونصد منم بیاره😁😁😁
    پاسخ:
    بشین تا بیاره :| :))))
  • آفتابگردون ...
  • همش فک میکردم مردا خیلی دوس دارن ببینن حاملگی چه حسی داره نه؟ :)
    پاسخ:
    حس اینکه بهشت تو شکم آدمه :|
    من سنم کم بود یه دانشنامه راجع به بدن داشتم که یه سرفصلش بود تولید مثل در مردان بعد من تا یه سال فک میکردم یه روش پیدا شده که مردا هم حامله بشن:| هیشکیم بهم نگفت این منظورش یه چیز دیگست:-\ 
    پاسخ:
    برات دعا میکنیم.
    تراژدی وقتی غمناک تره که همون حقوق رو هم ندن.
    آدم می مونه و سر پایین و یک دنیا غرور له شده...
    پاسخ:
    هعی جهان...
    نه من نشنیدم داستانش ر |:
    ولی یحتمل داستان شما شنیدنی تر بود 😂😅

    پاسخ:
    اصن بدون شک.

     خیلی باحال بود  :))خیلی خوب می‌نویسید .قشنگ تمام صحنه هاش جلو چشم آدم میاد ، صحنه هایی که تو واقعیت نمی‌شه تجربشون کرد‌‌ . 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی