میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر... عکسنوشت: آره رفیق.
باور کن اگه عاشورا الان بود همینطوری بودیم،ادمهایی که تو تصادف و جون دادن یه ادم اطراف میایستن و فیلم میگیرن، با امام حسین بهتر تا میکردن یعنی؟فکر نکنم!
ترسی که هوشیاری بیاره خوبه اما ترسی که ادمو به سمت ناامیدی ببره خب نه
واقع نگری یعنی مثبت و منفی رو با هم ببینی. نسل ما اشتباه داشته اما یه جاهایی بصیرت هایی نشون داده و کارهایی کرده که نسل های قبلی همه تو اون مرحله گتد زدن.
اشتباهاتمون کم نیست ولی سیر اصلاح خیلی خیلی زودتر از قبل شروع میشه و پیش میره.
اوضاع پیچیده زمان ما اجازه ی اشتباه بیشتر رو میده مهم فهمیدن و اصلاحه. اینجوری میگید واقع نگری ادم حس میکنه تو کربلا کم تماشاچی و ساکت شده با طلا بودن...
پاسخ:
ناامید نیستم. دارم خوب اطرافمو نگاه میکنم. فراتر از اطراف. منطقه و جهان.
اون روز اتفاقی یه صحنه از مختار رو دیدم،جایی که مسلم و چند نفر از شیعیان دیگه داشتن تصمیم میگرفتن بخاطر خون حانی قیام کنند یا خیر.
همه پاشدن فقط مسلم و حبیب بن مظاهر نشستن.
اونجا هم ترسیدم،خیلی ترسیدم،انتخاب هامون تصمیمامون شاید الان فی الذاته منطقی بیاد اما بعدا تاریخ مشخص میکنه نتیجه این انتخابامونو.
عاشورا و تاسوعا که میشه راستش خیلی عزاداری نمیکنم بیشتر فکر میکنم اگر امروز سال ۹۷ شمسی کربلا رخ میداد ما مطمئن بودیم جبهه ای که توش شمشیر میزنیم حقه؟
یا وسط میدون نماز خوندن حریف رو میدیدیم و بازم فکر میکردیم خارجی هستن و میجنگیدیم چون امیرالمومنین وقت،زیاد بن معاویه گفته بود اینا خارجین و حکم جنگ داده بود؟
میترسم از اینکه همین الانم ندونیم تو کدوم جبهه داریم شمشیر میزنیم!
واسه اینکه ما عباس نیستیم،ما زینب نیستیم،ما حتی حبیب بن مظاهر هم نیستیم که با پیامبر سر یه سفره غذا خورده باشیم.
حق امروز خیلی پوشیده تر از ۱۴۰۰ سال پیشه،خیلی!
شاید ربطی به تصویر نداشت ولی انگار هممون داریم از یه چیز میترسیم.
پاسخ:
اتفاقاً نظر شما بیانگر ترس حاکم بر تصویره! البته که این ترس منافاتی با عزاداریهامون نداره. فقط داره میگه اون لحظهای که داری گریه میکنی و سینه میزنی حواست هست با خودت چند چندی یا نه؟! میدونی کجایی و چیکار میکنی یا نه؟! یه تلنگره که بشینیم و به خیلی چیزا فکر کنیم.
یادمه تو وبِ یکی دیگه از بچهها گفته بودم وقتی حسِ یه پست و ارسالکنندهی پست رو با تمامِ مغز نداشتهام بفهمم و از فرط همذات پنداری دلم بخواد جیغ بکشم، نمیتونم نسبت به محتوای پست نظری بدم. ینی میتونم. ولی تهش میشه جملاتی که با "منم" شروع میشه. منم بدم میاد که مدام بگم منم منم. :)))
کامنتا رو که میخوندم با حس شما همذات پنداری میکردم تد. همین.