او از حامیان محیط زیست بود
دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ب.ظ
نیمههای شب،
جنگل در تاریکی غرق میشد،
سرما سوار بر تَرکِ باد جولان میداد،
زوزهکِشان میسوزاند و تا ریشهی درختان پیش میرفت،
درختان شاخه بر دوش یکدیگر انداخته و سعی در گرمکردن خویش داشتند،
گوشهای از جنگل ولی،
صدای نالهای شعله میکشید،
شعلهای تنها و بیکَس که زیر شلاقهای باد،
میلِ به خاکستر شدنش بوی اجبار و تاریکی میداد،
به نفسنفس افتاده بود و با هر سوزش باد، سُرفهای خشدار میزد،
و با هر سُرفه از دهانش، تاریکی بود که به بیرون میجهید و در فضا معلق میشُد،
جنگلی بیتفاوت،
درختی کوتاه قامت و جوان،
در چند قدمی آتش از تنهایی میلرزید،
قدش کوتاه بود و درختان جنگل طردش کرده بودند،
شاخههایشان به روی شانههای نحیفش نمیرسید، میرسید، ولی با کمی توجه،
صدای نالههای آتش به گوش درخت رسید،
تنهاییاش را دید،
تنهاییاش را دید،
جنگلی را دید که دست بر روی شانههای هم آسوده خوابیده بود،
درخت میلرزید،
آتش سُرفه میزد،
درخت تنها بود،
شعله نفسزنان دستی گرم به سمتش دراز کرده بود،
درخت دو دِل شده بود،
به جنگل نگریست، تنهاییاش را بخاطر آورد،
مصمم شد،
به شاخههای سردش تکانی داد،
به سمتِ شعله شاخه دراز کرد،
شعله از شوق جانی تازه گرفت، شعله کشید،
درخت با انگیزهای بیشتر به او نزدیک میشد،
نزدیک و نزدیکتر، گرم و گرمتر،
همهچیز برای همآغوشی درخت و شعله آماده بود،
که مردی سراسیمه با مثانهای مالامال از اوره از ماشینش پیاده شد و مکانی جذابتر از شعلهی کمجان آتش برای کارش نیافت.
- ۹۷/۰۶/۱۲