Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

پیاز داغ

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ب.ظ

دو نفری دورِ میز نشسته بودند و آش‌ رشته میخوردند؛ تبِ گپ و گفتِ سر سفره هم مثل آش، بالا و داغ بود. نگار حرف میزد و با هر جمله، هیزم به آتشِ تنورِ بحث میریخت، سارا ولی انگار که سردش باشد و بخواهد خود را گرم کند، دست بر روی آتشِ بحث، سکوت کرده بود و هر از چندی رشته‌های آش را که سعی در گریختن از سرنوشت‌شان داشتند، هورت میکشید؛ ولی ارتباط چشمی‌اش با نگار را طوری حفظ کرده بود که به او میفهماند پیگیر بحث است و حرف‌های نگار برایش اهمیت دارد و گاهی هم سری‌ به نشانه‌ی تایید تکان میداد:

نگار: میدونی سارا! این خراب شده دیگه موندن نداره. هر روز خراب شده تر از روز قبلش میشه و هیچکس ککش نمیگزه! انگار که یه دسته کبک نشستن‌ پشتِ میز پست‌های مدیریتی و اجرائیِ این مملکت و هر لحظه که مردم به نابودی نزدیک‌تر میشن، یه تپه برف زیر میزهاشون آماده دارن که با کله برن توش!

- سارا در همان حال که سرش تا حدودی خم بود تا آش را از قاشق به دهانش منتقل کند، نگاهِ چشمانِ درشتِ قهوه‌ای رنگش را به چشمانِ ریز و سیاهِ نگار دوخته بود که از جدیّتش در بحث، چند شماره درشت‌تر شده بود.

+ مردم دارن از گرسنگی و بدبختی میمیرن، اونوقت هروقت که یه تکونی میخورن و حق طبیعی‌شون رو میخوان، یه جار و جنجال جدید با یه فیلمنامه‌ی دقیق و حساب‌شده راه میندازن و حواس مردم رو از خواسته‌ی اصلی منحرف میکنن.

- سارا آشِ سوار شده بر قاشق را فوت کرد و واسه گشت و گذار فرستادش در دهانش.

+ راستشو بخوای من دیگه امیدی به این خراب‌شده ندارم! اسمش روشه دیگه. خراب شده و قرار هم نیست آباد بشه. یکی دو سال دیگه مردم شلوغ میکنن، یه انقلاب دیگه راه میفته و یه دسته کبک دیگه میان تو کار که عاشقِ برف بازی‌ان! این مملکت نفرین شده و نحسی دامنش رو گرفته! فقط باید جون کَند و پول درآورد و یا مثل چی درس خوند و بورسیه گرفت و از این جهنم‌دره فرار کرد! 

- یک رشته‌ی دراز که از ترس میلغزید را با دقت هورت کشید، ولی دقتش کافی نبود و اطراف دهانش آشی شد؛ با دستمال کاغذی تمیزش کرد و سرش را با اکراه  به طرفین تکان داد.

+ ولی هرچقدر اینور خراب‌شده و کثیف و درگیر بدبختی و نفرینه، هرچقدر اینور جهنمه، اونور همه‌چی حساب‌شده و شیک و رویایی، مثل بهشته! هرچقدر مردم ما بی‌فرهنگ و بی‌کلاس و عقب‌مونده‌ان، اونوریا فرهیخته و لاکچری و مدرنند! از مسئولین‌شون نگم برات که چقدر به‌فکرند! چه با وجدانن! مسئولیت‌پذیرند! هرچقدر اینجا دزدی و اختلاس و کم‌کاری داریم، اونور وجدان کاری و مسئولیت‌پذیری و پاک‌دستی داریم! فقر و بی‌پولی هم که واسشون توهم و تخیله! فقط تو فیلم‌هاشون فقیر و بی‌پول دارن و تو واقعیت با کمترین ساعت کاری، بیشترین درآمد رو به دست میارن! تو پنج شیش سال کار، اونم یه کار عادی‌ها! نه حرفه‌ای! میشه یه خونه خرید. دزد و متجاوز هم که اوضاع جوریه خونه‌هاشون دیوار ندارن و درهاشون قفل! توی خلوت‌ترین ساعات شب هم‌ میتونی دختر‌بچه‌ت رو بفرستی تو خیابون؛ بدون ترس و واهمه.


نگار یک لحظه مکث کرد و حس کرد دهانش خشک شده؛ پارچ را گرفت و لیوان را سیراب کرد؛ نوشید و لیوان‌ را با شدت نسبتاً زیادی به میز کوبید و حواسش رفت پِیِ کم‌حرفی سارا و برای اینکه او را به حرف بیاورد گفت:

+آش خیلی دوست داری نه؟! خوشمزه شده حالا؟!

- قاشق را درون ظرف گذاشت و لبخندزنان گفت: 

آره خوشمزه که شده؛ فقط پیاز داغش زیاد شده! تو چرا نمیخوری؟! آشت از دهن افتاد که نگار جان.




  • ۹۷/۰۵/۰۱
  • Neo Ted

نظرات (۳۷)

به نگار بگید بره سریال ۱۳... رو ببینه که فایده نداره :)
پاسخ:
ببینمش میگم 
همه می خوان برن اون ور، اون وریا هم دارن میان اینور. مثل قر کمر می مونه معلوم نیست کی قرار بشکنه :)
از پیاز داغ خوشم اومد.
پاسخ:
منم از پیازداغ خوشم میاد :))
اگه یه چیزِ بی‌ربط بگم عصبانی می‌شوید یا نمی‌شوید؟! هر دو مورد یا هیچ‌کدام؟!
پاسخ:
حالا که پرسیدین بگین
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • سارا رو دوست داشتم:-)))
    پاسخ:
    از خدا که پنهان نیست، منم از سارا خوشم آمد :))
  • คຖē Şhērlฯ
  • بایدمثه چی درس خوند!....مثه چی....
    پاسخ:
    ارزش نداره باباع
    تا حالا ندیده بودم کسی اینقدر عاشق پیاز داغ باشه!!
    پاسخ:
    عه
    بعد از آش رشته آب خنک میچسبه:))هرچند معده تشنج میکنه
    پاسخ:
    تشنج دوست داری؟ :|
    نه، یادم اومد دیدم!!
    پاسخ:
    :|
    ∣: 
    بعضی از کسانی که میخوان رئیس جمهور بشن خیلی عاشق پیاز داغن، خیلی!!
    پاسخ:
    :))) بله بله
    ولی خا چرا نگار؟! نمی شد یه اسم دگه بذارید؟ /:
    پاسخ:
    نه :)) یه سری اسامی محدود تو ذهنم پرسه میزنن
    انصاف نبود آقا، یه حس بدی نسبت به خودم پیدا کردم!! ∣=
    پاسخ:
    :))))
    سخت نگیرید 
    داغانید دگه، چه کنیم؟! خا باشه ((:
    پاسخ:
    بزرگ میشید یادتان میره :))
    از اون استیکر راه راهای مو فَشِنِ چپ چپ نگاه کن!! ∣: ((:
    پاسخ:
    :)))) خا خا
    نه ولی میسازم باهاش:/
    پاسخ:
    پیرشین به پای هم :|
  • Åηℯ  ṧ♄εґłƴ
  • بله ارزش نداره که ادم این مرحله اززندگیشو(جوونیشو)فقط صرف درس خوندن کنه اما تنهاراهی هس که ازمن برمیاد تاخلاص شم از این جامعه !... درست که خوب باشه برات دعوت نامه میفرستن...(این یکی ازخوبیاشه)..نمیدونم بازم.اگه شمانظربهتری دارید بگید.
    پاسخ:
    یه انتخابِ شخصیه. ولی هرجای این جهان هم که بری، یه چیزایی هست که اذیتت کنه! که خیلی از این چیزا بین همه جای جهان مشترکن.
  • Åηℯ  ṧ♄εґłƴ
  • درسته ولی فکرمیکنم مشکلات اونجاکمترازاینجاباشه
    پاسخ:
    آره ممکنه. خیلی چیزای اونجا شاید بهتر از اینجا باشه، ولی مسئله اینه چیزایی که اینجا داری ارزش موندن دارن یا نه! ارزش جنگیدن دارن یا نه!
  • Åηℯ  ṧ♄εґłƴ
  • بنظرم بایددوری و سختی ازخانواده رو باید تحمل کرد ویه روزی هم به برگشت فکرکرد
    پاسخ:
    همه‌ش برمیگرده به خود شما و ارزش‌هاتون
  • Åηℯ  ṧ♄εґłƴ
  • ممنون ازراهنماییتون
    پاسخ:
    موفق باشید
    پیر هم میشیم،تا چشمتان در آد:))
    پاسخ:
    خوبه خوبه :))
    خواستم بگم زن‌داییم بیاد وبتون رو ببینه گوشه‌ی پایین سمتِ چپ چادر می‌زنه :|

    + اینسپشن دیدید؟!
    پاسخ:
    متوجه نشدم

    + نصفه :)) خیلی دگه پیچیده بود رهاش کردم. ولی فیلم قوی‌ایه.
    ایشون به شدت به رنگِ نارنجی و زردِ مایل به نارنجی علاقه داره.

    + خیلی خوبه خیلی خیلی زیاد. اصلاً آدم دلش می‌خواد سرش رو بکوبه به دیوار. من بینش چند دقیقه می‌رفتم تنفس :| قشنگ تموم میشه حتماً ببینید به زودی :)
    پاسخ:
    رنگ دوست داشتنی و جذابیه خا :)) حق دارن. ولی اینجا باید اجاره خانه بدن :|

    + فکر نکنم :)) قرار بود ببینمش که همون چند سال پیش میدیدیم دگه. کلا سلیقه‌م به اینجور فیلم های خیلی پیچیده‌ نمیخوره.
    اوهوم :) از فامیل‌های ما هم اجاره می‌خواید بگیرید؟! :|

    + دونده هزارتو رو هم دیدید حتماً. من این سبک رو خیلی بیشتر دوست دارم.
    پاسخ:
    از فامیل های خودمان هم میگیرم!

    + بازیگر شماره یک آماده ر هم ببینید! Ready player one
    :))) بسیار جوابِ خوبی بود :|

    + باشد. اول این بعدش احتمالاً هری پاتر :| بس که گفتید هر کس ندیده فلانه و اینا :|
    پاسخ:
    میدانم

    + یقیناً هرکس هری پاتر ر ندیده فلان و بهمان و حتی بیساره!
    :|
    به اندازه‌ی کلِ زندگیم توی این تابستون فیلم دیدم. اربابِ حلقه‌ها رو هم دیدم ولی نه کامل.
    پاسخ:
    زندگی ینی همین! شما یک ماه و خورده‌ای سن دارید!

    آری
    Now you see me رو دیدید؟!
    پاسخ:
    خوشمان نمی‌آید :))
    من ندیدم هنوز. چطوریه؟!
    پاسخ:
    چطوریه که باید ببینید. ولی من خوشم نیامد.
    خب اگه خوب نیست نمی‌خوام ببینم. حداقل بگید چرا خوشتون نیومد.
    پاسخ:
    یه مدل فیلم‌ها هست که خوشم نمیاد :)) البته کاملا شخصیه. شاید خیلی هم خوب باشن. ولی قابل توضیح نیست که چرا! حال نمیکنم باهاشان :)) 
    بله بله :))
    دونده هزارتو جزوِ کدوم دسته بوده؟! :|
    پاسخ:
    اونو حال کردم باهاش.
    خوب است :))
    من یک و سه رو خیلی دوست داشتم. دومیش به خوبیِ اون دوتا نبود زامبی‌محور بود :|
    اول سه رو دیدم بعد یک بعد دو :|

    خب ما بریم. تا درودی دیگر خداحافظ :| راستی واسه پیشنهادِ اون فیلم هم ممنون :)
    پاسخ:
    منم خیلی شده اول آخری ر ببینم بعد بقیه ر :))

    نوش جان
    سلام از داستان سواری خوبی گرفتید و خداروشکر انگار داستان نویس خوبی رو یافتم منتهی چند نکته ی ریز و در صورت تمایلت بقیش بعدا
    نگار در حرف هاش وقتی تداعی معنی براش پیش میاد لازمه اش حداقل یه سر تکون دادن ساراست و بقیه ی رفتارهایی که حاکی از توجه باشه . یکجا رعایت شد بقیش نه .
    شیوه ی حکایتگری از آش خوردن سارا هرچند نکات جالبی داشت اما اینقدر به تزریق این نکات توجه کرده بودی که از این غافل شدی که سارا با این نوع غذا خوردنش اصلا شباهت به کسی نداره که برای گرم شدن دستشو گرفته روی آتش بحث
    در آخر هم یه جا نگار میگه :
    هرچقدر اینجا دزدی و اختلاس و...
    نگار با طرز دیدش نشون داده که نمیتونه اینقدر آدم منطقی باشه که ذهنش خود به خود لف و نشر مشوش به کار ببره و از طرفی اینجور آدم ها باید برای اینجور کارها فکر کنند و چون وسط صحبتشه پس فکر نمیتونه کنه اینجا اگه لف و نشر نبود و حتی یه جاهایی کلمات بیربط به کار برده میشد خیلی نگار بهتر میساخت

    بقیش هم بمونه برا بعد اگه خواستی
    موفق باشی

    هرچقدر اینجا دزدی و اختلاس و کم‌کاری داریم، اونور وجدان کاری و مسئولیت‌پذیری و پاک‌دستی داریم

    از: words-gray.blog.ir
    رچقدر اینجا دزدی و اختلاس و کم‌کاری داریم، اونور وجدان کاری و مسئولیت‌پذیری و پاک‌دستی داریم! فقر و بی‌پولی هم که واسشون توهم و تخیله!

    از: words-gray.blog.ir
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم. لطف داری. یکی از چیزایی که باعث خوشحالیمه همینه که خودم رو ابتدا یه داستان‌نویس میدونم :)) البته با تمام عیب هایی که دارم.

    در رابطه با نظرت باید بگم یه‌جوری گفتی که متوجه نشدم منظورتو بطور کامل :| شایدم من متوجه نشدم.
    ولی یه توضیح همینطوری میدم.
    چیزی که‌ توصیف کردم، مشاهدات من در رابطه با این قبیل بحث های دو نفره بود. ینی نگار و سارا های زیادی دیدم که به این شکل بحث میکنند. نگار آدمیه که مثل خیلیا دلش پره. تا حدودی خودش و حرفاش رو کنترل میکنه و منطقی حرف میزنه. ولی از یه جایی به بعد درگیر حواشی میشه و زیاده روی میکنه. سارا هم آدمیه که گوشش از این حرفا پره و صرفاً میخواد حین خوردن آش نگار رو همراهی کنه. شخصاً حس میکنم به هدفم رسیدم.

    خوشحال میشم اگه نظر دیگه‌ام هم هست بخوانم. 
    در اینکه داستان متوسط رو به بالا بود که شکی نیست اما برای عالی بودن باید به نکات ریزتری هم دقت کنید 
    اون نکاتی که گفتم من باب مثال بود سعی کردم روشن بگم
    افرین دقیقا همینه منم میگم سارا سرده و بیتفاوت و نحوه ی اش خوردنشم همینو میگه و این با تعابیر اول داستان که میگفت تب گفتگو بالاست منافات داره 
    پاسخ:
    تب گفتگو رو نگار بالا برده بود دگه. منظورم رو این بود که این بحث هم شبیه امثال این بحث‌های سر سفره جریان داره. یه نفر حرف میزنه و یکی گوش میده و همراهی میکنه. 

    این بخش رو بخوان:

    نگار حرف میزد و با هر جمله، هیزم به آتشِ تنورِ بحث میریخت، سارا ولی انگار که سردش باشد و بخواهد خود را گرم کند، دست بر روی آتشِ بحث، سکوت کرده بود و هر از چندی رشته‌های آش را که سعی در گریختن از سرنوشت‌شان داشتند، هورت میکشید؛ ولی ارتباط چشمی‌اش با نگار را طوری حفظ کرده بود که به او میفهماند پیگیر بحث است و حرف‌های نگار برایش اهمیت دارد و گاهی هم سری‌ به نشانه‌ی تایید تکان میداد
     = کجایی یالغوز پیر
     + خدمت مقدس سربازی حیوون :/ جات خالی خیلی اونجا نبودتو حس میکنم ، که باهم جر بخوریم D:

     + میان دوره اومدم ، سعی کن آدم باشی و با خاطره خوب دوباره برم D:
    پاسخ:
    ای کپک کچل :))) به زبان فارسی سخت داری جر میخوری ینی؟ :))) 

    + خیالت تخت :)) حدالامکان کوفت زهرمارت میکنم
    گفتوگو دو طرفست و بالا بودن تبش هم دو طرفه . به هرحال نکته هایی بود که به ذهنم رسید شما میتونید قبول نداشته باشید
    پاسخ:
    بله بله. نظر شما محترمه کاملا. منم نظر خودم رو گفتم صرفاً. بحث همینجوری خوبه دگه. 
    + ای کپک کچل :))) به زبان فارسی سخت داری جر میخوری ینی؟ :))) 
    = آدم که نیستی لامصب :/ ولی خب چه میشه کرد دست باید جلو رفیق رو باشه ، آره به زبان فارسی سخت دارم جر میخورم :)) جات خالی وافعا ، حالا بری خدمت خودت میفهمی چی به چیه ، هر چی بگم شکر اضافییه که دارم میخورم.
    = در وصفش یه جمله گهربار میتونم بگم توش بمون : یه مدت شایعه شده بود رو دیوارای پادگان ع.ش یه خروس کشیده بودن که تخم گذاشته !
    + خیالت تخت :)) حدالامکان کوفت زهرمارت میکنم
    = یه بار بهت عین آدم گفتم آدم باش ، ببینم میتونی آدم باشی یا نه !
    پاسخ:
    :)))))))
    به یه دیهنت سرویس اکتفا میکنم و اجازه میدم بری استراحت کنی و خودت ر برای‌ گسستن های بعدی گرم کنی :)))
  • آسـوکـآ آآ
  • اینا جفتشون داغانن که تو این هوای گرم آش می خورن :|
    (وی نمیخواهد راجع به موضوع پست نظر بدهد )
    پاسخ:
    آش‌خور نیستی 
    سارای شکمو:)))
    حرفو بچسب نه آشو:))
    پاسخ:
    از آش نمیشه گذشت لامصب ر :)))
    خب بالاخره من آمدم و با کلی مطلب نخونده از وبت مواجه شدم😅😔
    و اینکه قالب جدید و جذابیتش! :))
    یهو چشمم خورد به متن و اون شخصیت که اسمش نگاره و هم اسم عشق جان منه*_*
    پاسخ:
    و چقدر شگفت‌انگیز :))
    شدیداً!
    :|

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی