پیوند ژنتیکی توسط آقای معاون!
همیشه شَق و رَق بود! انگار که سیخ کرده باشی تو ک... آهان! کلِ بدنش! آره همین بود. پیراهن اتو کشیده داخل شلوار پارچهای که قابلیت قاچ کردن دو سه تا هندوانه رو داشت. موهای همیشه کوتاهِ مشکیش رو یه ور میداد و همیشه میدرخشیدند! انگار که واکس کفش زده باشه بهشون. نمادِ جدیت و قاطعیت تو مدرسه بود. هرجا پا میذاشت انگار که پادگان باشه و اون هم تیمسار، همه سیخ میشدن! مثل موهای کله که بهشون تافت زده باشی. یه شلنگ هم دستش داشت که به عنوان اهرم تهدید و ارعابِ بچه ها ازش استفاده میکرد و یه جاهایی هم از تهدید و ارعاب به عمل میرسید و زهر چشم میگرفت. توی مدرسه امکان نداشت بخنده؛ حداقل جلو بچه ها! همیشه چهرهش جدی و قاطع بود. دستهاش رو پشت کمرش قلاب میکرد و قدم میزد؛ انگار که بخواد از یه لشکر سرباز سان ببینه. الان که ویژگی هاش رو چیدم کنار هم به این رسیدم که چقدر شبیه رضاخان بوده سیاست و ویژگی هاش. حتی بد دهن بودنش! البته بد دهن نه در حد زیاد و عجیب و غریب! نه! ولی به یه تیکه کلام شهره شده بود و همه با همین تیکه کلام میشناختنش. وقتایی که جایی شلوغ میشد، به سرعت سر میرسید و به در یا میزی میزد و اعلام حضور میکرد و یه اَبروش رو میداد بالا و اون یکی پایین و رو به شخص مورد نظر فریاد میزد که: هِی الاغ! مگه گاوی؟!
چند باری هم از پشت میکروفن این پیوند ژنتیکی حساس رو انجام داد! نامبرده عاشق علم ژنتیکِ حیوانات بود!
- ۹۷/۰۴/۱۳