غلبهی زنان بر ایدئولوژی حاکم، سیخی دو و پونصد
دیشب بعد از افطاری، و بعد از دور همیای که در خانهی پسرخاله-دخترخاله داشتیم، در ماشین و راه برگشت به سمتِ خانه بودیم که خواهرمان هوسِ جیگر کرد. سرِ ماشین را به سمتِ جیگرکیِ تازه احداث شده در نزدیکیِ خانهمان کج کردم و به همراه مادر و خواهر و برادر، به آنجا رفتیم. پیاده شدم به قصد خرید پنج عدد سیخ مخلوط از برای رفع هوس خواهرمان. وارد جیگرکی که شدم فضای جالبی برایم شکل گرفته بود. یک خانم بادبزن بر دست در برابر منقل در حال باد زدن جیگر و چربی ها بود و با یک دست هم عرق هایش را پاک میکرد و چشمانش را بخاطر گرما و دود مچاله میکرد، یک خانم هم جلوتر، پشت میزی نشسته بود و با چاقوی تیزی سرگرم ریز ریز کردن جیگرها بود. مردی هم بر روی دیوار، درون برگهی مجوز کسب، به عنوان رئیس آن جیگرکی لبخند میزد. تصوراتم از جایگاه یک زن در جامعه را از مغزم کنار زدم، سعی کردم با واقعیت کنار بیایم و جلو رفتم، خندیدم و از خانم پرسیدم: مخلوط سیخی چند؟! او هم لبخندی زد و گفت: قابل نداره. دو و پونصد.
- ۹۷/۰۳/۰۷