چند کلمه حرف در بابِ نمک شو
سلام
حرف و حدیث در موردِ نمک شو زیاد بود. اینکه دلیلِ برگزاریِ این مسابقه چی بوده و من چه نیاتِ شومی در پسِ برگزاریِ این مسابقه در ذهنم میپروراندم! میخوام همین مسائل رو توضیح بدم و چند موردِ دیگر که لازمه بگم.
بحث و فضای انتخاباتی که تو بیان شکل گرفت، طبقِ معمول یه سری از دوستی ها رو تحت شعاع قرار داد و این خاصیتِ سیاسته! بحث و جدل های سیاسی بر سرِ اثباتِ حقانیتِ انتخابِ خودمون باعث شد اتفاقاتِ ناخوشایندِ زیادی بیفته و بنده هم از این ماجرا مستثنا نبودم. میگفتن بحثِ سیاسی نکن و عقایدت رو نگو! مخاطب هات ریزش میکنن. ولی من اگه بخوام به فکرِ ثبات و افزایشِ مخاطب هام باشم، بهتره برم همون شیر عسلم رو بخورم با ماهی. من حرفایی که لازم بدونم رو همیشه میزنم و واسه گفتنِ این حرف ها از هیچی ترس و لرز ندارم. سیاست هم همینطور. درسته تمیز و بهداشتی نیست، ولی بطورِ مستقیم با زندگیِ هممون در ارتباطه! پس نمیشه از کنارش به سادگی گذشت. حالا اینا به کنار؛ توی این بحث های سیاسی یه سری دلخوری ها بوجود اومد، یه سری بی احترامی ها، بی اخلاقی ها و باقیِ مسائلِ نادرست که اکثرمون در بحث ها آلوده بهشون شدیم و بنده هم نمیتونم با قطعیت بگم من خیلی اخلاقمدار و بهداشتی عمل کردم تو این بحث ها؛ ولی خب خدا میدونه در تمامِ بحث ها سعی ام بر رعایتِ اخلاق و ادب بوده؛ ولی متأسفانه برخی از توهین ها و بی ادبی ها و بی اخلاقی ها باعث میشد متناسب با کنشی که از طرفِ مقابل میگرفتم، واکنش نشون بدم و این درست نبود. انتخابات تمام شد و طیِ پستی تبریک گفتم به طرفدارانِ آقای روحانی و اعلام کردم که از این به بعد حسن جان رئیس جمهورِ همه ی ماست و احترامشون واجب ولی خا دلیل نمیشه دوباره نقدشون نکنیم. گذشت و گذشت تا ایده ی برگزاری نمک شو اومد تو ذهنم. با هدفِ اینکه بیایم دلخوری ها و کدورت های سیاسی و مذهبی و بلاگری رو کنار بذاریم و با عقایدِ هم کنار بیایم و دوست باشیم. واسه این کار رفتم و شخصأ از همه ی دوستانی که بحثی باهاشون داشتم و دلخوری ای بود دعوت کردم که بیان و تو این مسابقه شرکت کنن و ناراحتی ها رو کنار بذاریم. از دوستانی که حس میکردم طنز نویس هستن هم دعوت کردم، از دوستانی که به اصطلاح از بزرگانِ بیان هستن دعوت کردم؛ اینجا چند اتفاق افتاد. یه عده تهمت زدن که تو داری واسه جذبِ مخاطب و دنبال کننده تبلیغ میکنی که خا میسپریم به خدا که قاضیِ مطلقِ جهانِ آفرینشه، یه عده هم پست نوشتن که از عنوان تا پایانش بر علیه بنده بود و مستقیمأ به بنده توهین شد و تهمت های ناروا زده شد و باقیِ مسائل که خا من هم به نحوی پاسخِ این بی احترامی رو دادم! ولی نه به طورِ مستقیم و با تهمت و قضاوتِ بیجا؛ بلکه فقط یه واکنشِ کوچیک نشون دادم به اون حجم از بی ادبی. یه عده هم که گویا بزرگی و اخلاق و لبخند و محترم بودنشون فقط واسه پست ها و کامنت های عمومیشونه، حتی به انگشت های مبارک زحمت ندادن که پاسخِ دعوتِ خصوصیِ بنده رو بدن! دوستانِ بزرگ و گنده ی بیان! گندگی و عظمت رو ماموت هم داشت، فرقِ شما با اون گنده ی پشمالو، تو اخلاق و ادبه [ البته جسارت نمیکنم به ساحتِ محترمِ ماموت ها! اون ها اندازه خودشون ادب و اخلاق داشتند، حتی بیشتر از یه عده از ما ] که گویا فقط تو فضاهای عمومیِ بیان ازش استفاده میکنید. از اینا که بگذریم، یه عده هم خیلی مؤدبانه و دوستانه اومدن و عذرخواهی کردن بابتِ اینکه نمیتونن طنز بنویسن و من از همینجا ازشون تشکر میکنم. گذشت و گذشت تا ثبتِ نام شروع شد و همه با شور و هیجان اومدن ثبت نام کردن. گله داشتن که کنکور داریم و ما اطاعتِ امر کردیم و زمانش رو متناسب با وضعِ کنکوری ها تغییر دادیم که بهانه ای نباشه. سی نفر ثبت نام کردند و ما هم امیدوارانه به برگزاری مسابقه می اندیشیدیم. تا وقتی که زمانِ ارسالِ متن های مسابقه رسید و غر غر ها و بهانه ها شروع شد. هرکس به طریق و بهانه ای مسابقه و عهد و مخاطبینِ مسابقه رو نادیده گرفت و متن نفرستاد. من کاری ندارم کی چی شد که نشد متن بفرسته، چون حدودِ یک ماه بحثِ نمک شو بود و به جز یه هفته ی آخر، سه هفته ای فرصت بود که دوستان بهانه ها رو کنار بذارن و متن بنویسن و شرکت کنن، ولی خب اینکارو نکردن که باعث شد از 30 نفر، 6 نفر شرکت نکردن که باعثِ بهم خوردنِ برنامه ریزی های ما واسه مسابقه شد و همه دیدین که چه اتفاقی واسه گروهبندی ها افتاد. مرحله ی اول به هر ترتیب و کیفیتی بود تموم شد و 12 نفر به مرحله ی بعد صعود کردن و یک هفته فرصت واسه نوشتنِ یه متنِ چند خطی. که مجددأ بد عهدی ها شروع شد و هر شخص به دلیلی نفرستاد متنش رو و خدا رو شکر که بهانه و دلیل واسه توجیهِ بدقولی تو کشورِ ما مثلِ نفت زیاده! این شد که نصفِ شرکت کننده های نیمه.نهایی نفرستادن متن هاشون رو و این عمیقأ بنده رو به فکر وا داشت! تو همین شرایطی که دوستان زحمت نکشیدن واسه نوشتن متن هاشون، بودن عزیزانی که با وجودِ حضور در مسافرت و یا بیماری و یا مشغله ی شدیدِ کاری به مسابقه و مخاطبین احترام گذاشتن و متن هاشون رو به موقع فرستادن و جا داره مجددأ ازشون تشکر کنم.
نمک شو تموم شد و من فهمیدم نصفِ بیشترِ جماعتی که ناله و آه و فغانِ سوت و کور بودن و راکد شدن و افسردگیِ فضای بیان رو دارن، خودشون هیچ علاقه ای به ایجادِ شور و هیجان و شادی تو این فضا ندارن و فقط بلدن از این قضیه بنالن و شعار بدن و اینکه یادم باشه دیگه واسه این جماعتِ لب و دهان انرژی و وقت و اعصاب و ذوق و انگیزه نذارم که نمک شو برگزار کنم که این دست نمک نداره :)) البته این جملات خطاب به عده ای خاصه و ارادت دارم خدمتِ دوستانم. و در آخر یه توصیه ی تِدانه: بشینید سر جاتون و تو وبلاگِ خودتون واسه خودتون بنویسید و کاری به فضای داغان و غم زده ی بیان نداشته باشید! این فضا ظرفیت و ارزشِ این رو نداره که اعصاب خودتون رو خورد کنید و وقت بذارید واسه تغییرش! البته چند خط بالاتر گفتم دیگه از این دست حرکات از بنده نمی بینید، ولی دروغ گفتم! بازم از این کار ها خواهم کرد! چونکه من آدم نیستم که درس بگیرم، من خرسم ;)
+ لازمه بگم هیچ چیزی تو دنیا اندازه بدقولی بنده رو بهم نمیریزه! در حدی که بهترین دوستام رو بخاطرِ بدقولی گذاشتم کنار! پس حق بدید دلخور باشم!
باحال باشید دوستان! باحال!
- ۹۶/۰۵/۱۰