تو هم مثلِ بقیه بودی لَنَتی
میدونی چیه داغان؟! اشتباهِ من این بود که تو رو مثلِ بقیه نمیدونستم! فکر میکردم با بقیه فرق داری! تصورم از تو یه دخترِ خاص بود که یه چیزایی تو مغز و قلبش داره که بقیه دخترا ندارن! ولی خب! من گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو [ منتظرِ چی هستی واقعأ؟! اینقدر داغانی؟؟! ] جه [ خیط شدی حالا؟! گوجه بخور حالاع ] خوردم خانم! من گوجه خوردم جماعت!! توعه لَنَتی نه تنها خاص نبودی، بلکه به مراتب نسبت به بقیه داغان تر بودی! برو دگه نبینمت! رنگت رِ نبینم! منم میرم تو همین جنگل پشتی عه خودم رو با عسل خفه میکنم، بعد هم پرت میکنم خودم رو تو رودخانه تا ماهی های پیرانا بخورن منو تا دلت خونَک بشه! حالا اینکه چجوری بعدِ خفه شدنم خودم رو میندازم تو رودخانه به خودم مربوطه! تو رو سَنَنَه؟!
+ چند وقت بود بعد از خوندنِ پست های برخی از بزرگوارانِِ وب نویس، مبنی بر شکستِ عشقی و عاطفی و اینا، با خودم فکر کردم اگه من شکست عشقی بخورم چه پستی مینویسم؟! بعد اینا اومد تو ذهنم! حالا که ما خدا رو شکر هنوز شکستِ عشقی نخوردیم! از بس باحال و خفن و لاکچری و باهوش و ایناییم! البته این هم که تا حالا عشقی نبوده که بخواد شکستش هم باشه، تو این جریانِ عدمِ شکست بی تأثیر نبوده ها! ولی خب جیزی از ارزش های بنده کم؟! نمیشه داداش! خلاصه که اگه شکستِ عشقی مِشقی چیزی خوردین خدایی نکرده، این متن هست! ینی پلاستیکش کنده نشده هنوز! فقط یه آقا دکتر هفت بار باهاش شکست عشقی خورده و تا مرزِ خودکشی رفته و جرئت نداشته و برگشته! به همین سقفِ ترک خورده ی روی سرم!
- ۹۶/۰۴/۰۹