Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

هِوِیسِ وصف ناپذیر

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ق.ظ

هجده سالش که شد، زندانی اش کردند. هِوِیس را میگویم. دخترِ آقایِ مارتینِس، همسایه یمان. به حدی زیبا بود که هر بار که به بیرون از خانه می آمد، نه تنها محله، بلکه کلِ منطقه ای که در آن راه میرفت بهم میریخت. واقعأ بهم میریخت. به دنیا که آمده بود، بوی بهشتِ عدن میداد. پزشکان و پرستاران نمیتوانستند تحویلِ مادرش دهند. او با همه ی نوزادانِ یک روزه فرق داشت. او با تمامِ انسان ها فرق داشت. نمیدانم! شاید اصلأ انسان نبود! مگر میشود یک انسانِ عادی اینقدر زیبا باشد که گویی اصلأ انسان نباشد؟! دلیلِ نامگذاری اش هم از همین زیباییِ اعجاب انگیز نشأت گرفته: [ Heaven + Face ]؛ دختری که چهره ای بهشتی داشت. جوری که هیچ نویسنده ای جرئتِ استفاده از کلمات برای وصفِ چهره اش را نداشت. هر چه که مینوشتند توهینی بود به زیباییِ وصف ناپذیرش! به همین دلیل در همه ی روزنامه ها و کتاب ها و رسانه ها، به وصف زیبایی اش که میرسند، از ترکیبِ وصف ناپذیر استفاده میکردند و میکنند.

18 سالگی برای همه ی دختر ها عجیب و گنگ انگیز است، ولی هویس متفاوت بود. او 18 سالگی اش را در سلولِ انفرادی جشن که نه، عزا گرفت. صبحِ روزِ قبل از 18 سالگی اش، درحالی که پس از ماه ها حبسِ خانگی قصدِ بیرون رفتن داشت، از خانه بیرون نیامده دستگیر و روانه ی زندانش کردند. بی عدالتی، یکی از کثیف ترین قوانینِ مصوبِ دولت هاست؛ ولی دستگیریِ هویس و زندانی کردنش، عادلانه ترین تصمیمی بود که میشد گرفت؛ عادلانه ولی کثیف! بار ها خودم شاهدِ بیرون رفتنش بودم. میدیدم ماشین هایی که با هم تصادفِ زنجیره ای میکردند. فقط برای ثانیه ای بیشتر تماشا کردنِ هویس. دیدم آن دو مردی را که نتوانستند تمایلاتِ درونی شان را به بند بکشند و به قصدِ تعرض به هویس به سمتش حمله ور شدند؛ حقا که به بند کشیدنِ تمایلاتِ درونی در برابرِ زیباییِ لعنتیِ هویس، مثلِ کنترل کردنِ فردی تشنه در برابر خوردنِ یک لیوان کوکاکولای مِشکیِ یخ که لیوان از شرمِ خوشمزگیِ کوکاکلا عرق میریزید سخت و دشوار است. چرا دروغ بگویم؟! خودم هم خیلی دلم میخواست او را به آغوش بکشم و یک ساعت بطورِ ممتد گونه هایش را ببوسم، ولی همیشه خود را دور از او حفظ میکردم.

 او به زندان رفت، محکوم به زیباییِ غیر قابلِ تحمل. دو روز از محکومیتِ زندانش نمیگذشت که خبری سیاه تیترِ یکِ روزنامه ها و رسانه های خبری شد: هِویسِ وصف ناپذیر در سلولش خودکشی کرد. به دیوارِ سلولش که نگاه کردند، با خون نوشته شده بود: من خودکشی نکردم، شما لعنتی های نفرین شده مرا کشتید 

  • ۹۶/۰۳/۰۸
  • Neo Ted

نظرات (۳۴)

عجیب بود...!
:)
پاسخ:
خیلی!
:))
:|
بوی بهشت عدن دقیقا چه بوییه؟ : )))))
پاسخ:
فقط ما از بهشتِ عدن برگشته ها درک میکنیمش :))))))))
مگر میشود یک انسان عادی انقدر زیبا باشد؟ :| 
هوم : ))) میشود : ))) همین کامنت دهنده ی گرامی : )
پاسخ:
سِِرورِ بیان منهدم شد :)))))))))
واقعی بود؟
پاسخ:
نه خوشبختانه
ولی نمادین بود 
مصداق زیاد داره تو واقعیت.
خیلی زیبا بود...
خوشکلی و هزار دردسر : ))
پاسخ:
هععیییی
چی میکشم من :)))))))))
اوووف او که چیزی نیست ؛ )
پاسخ:
اوهوع :)))
قبلا یه اینطوری شنیده بودم در مورد یه دختر عرب ولی خودکشی نکرد فکر کنم:)
ولی من عقلم میرسه دست به این کارها نزنم ولی کم میرم بیرون:)))

پاسخ:
من از تخیلم نوشتم :))
فضا بازه و سقف لا موجود. راحت باش :))))
ولی کاش یه همچین چیزی تو واقعیت (قانونی) تو جامعه هم میداشتیم..
اونوقت شاید جلوی ناهنجاری هایی که اتفاق می افتاد رو میشد گرفت!
جمله رو :|
پاسخ:
:#
#حسادت_ممنوع
آخه با عمل زیبایی ام اتفاقی نمی افته وگرنه بهتون پیشنهاد می کردم :d
پاسخ:
:))))))
لازم نکرده اصن
یه سوال!
قبل این پست یه پست دیگه م گذاشته بودین که حذف کرده باشین؟!
پاسخ:
بلی

عه من چن روز دیگه تولد هیجده سالگیمه.استرس گرفتم اصن!
نیس از این وصف‌ناپذیرام!نندازنم زندان یه موقه؟

پیام اخلاقی رو گرفتما(الکی میگه)کامنت هم محض خالی نبودن عریضه:)
پاسخ:
:)))))))
برید تو حصرِ خانگی به نظرم
:# الان این یعنی چه؟!؟!؟!
پاسخ:
یه خرسِ خشمگین :)))))
و اونوخ چرا خشمگین؟ 
پاسخ:
همیجوری! عسل نخوردم چون
زیبایی خدادادی بحثش جداست منظور من یه چیز دیگه ست که میدونم متوجه منظورم به درستی میشید!
پاسخ:
متوجهم
چه داستان عجیبی بود. از این نوشته هایی که طرف میگه فلان ولی منظورش خیلی فراتر از فلانه خوشم میاد. 
این تصمیم ها عادلانه است؟ عدل یعنی چی؟ عدل به سود کی؟ 
و یاد سولماز افتادم تو کتاب آتش بدون دود. دختری که شوهرش نمیدادن تا بین باقی مردها جنگی درنگیره...

انقدر هم پست حذف نکنید. خدا رو خوش نمیاد :/
پاسخ:
قابل نداشت :)) عجیبی از خودتانه :))

من جواب بدهم آیا؟ :))

چی جالب 

میبینم خیلی استقبال میکنین :))))
اوووپس می گن خوشگلی درد سر داره ها خخخخخ


پاسخ:
بدبختی داره اصن
چقدر عجیب بود!
بنظرم خیلی از آدما واقعا هستن که بخاطر اشتباهات دیگران آسیب میبینن و این اصلا خوب نیست . . و همیشه آدمای بی تقصیر مجازات میشن . . !
پاسخ:
بله! خیلی!
خیلی تلخه
واقعی بود؟:/
پاسخ:
نح
فرا واقعی بود
  • گلبول سفید
  • فکر نکن من خودکشی میکنما، اتفاقاً همچنان در سلولم مقاومت میکنم!😎
    پاسخ:
    راه نداره خودکشی کنی؟؟؟ یه جهان از دستت خلاص شن
    یه جور خاصی بود..عجیب یه جوری نمیدونم چجوری:|
    پاسخ:
    خا خا
    فک کنم این هویس همزاد منه :دی 
    اصن از همه لحاظ عین همیم :دی 
    فقط میترسم دو سال دیگه منو هم بندازن زندان ... 
    پاسخ:
    :#
    راحت باش
    میگم چرا هی میخوان دستگیرم کنن -_-
    ولی من رحمم بالاست کلا بیرون نمیرم از خونه :دی
    پاسخ:
    :##
    ماشاءالله سیندرلاهای بیان رخ نشون دادن ^_^
    پاسخ:
    همه زیبای خفته ان
  • گلبول سفید
  • دیگه من مسئول تأثیرات زیبایی وصف ناپذیرم بر مردم «یه جهان» نیستم کع! اونا برن خودشونو درست کنن! :)))
    پاسخ:
    :#
    من دیگه حرفی ندارم :)))
    ما که با هر درد و رنجی بود بحران هجده سالگی رو رد کردیم، درسته سخت بود ولی خب اسلام خودکشی رو منع کرده منم که معتقد :))

    هییییییم.. خوبه لابه لای این داستان های تخیلی اینقد خوب ناعدالتی ها رو نشون میدن.
    پاسخ:
    خدا شما رو برای اسلام حفظ کنه حج خانم


    بله بله
    دل مام هویس خواست :))))) 

    پاسخ:
    عخخخخی
    18 سالگی خیلی حس خوبی داره :)

    بوی بهشت عدن :؟؟؟؟
    پاسخ:
    نوشِ جان :))

    بلی. عدن.
    نه جدا؟همچین کیسی وجود داشته بعد شما سعی نکردید که مخشو بزنید؟ای اف برتو!
    پاسخ:
    :))))))
    تقوا پیشه کردم 
  • حسین مداحی
  • خانم محبوب شب گلهای خانه مان پژمرده شدن
    مستر مداحی [ این به اون محبوب گفتنتان در : ) ]
    بلد نیستِن ازشان مراقبت کنن!
    به جز گنگ‌انگیز که به نظر میاد یه جوریه!! بقیه داستان بیست بیست بیست بود! :)
    خیلی خوب بود
    آفرین سناتور
    ^__^
    پاسخ:
    یه ترکیبِ نسبتأ تازه س که هر کسی استفاده نمیکنه.

    مخلصیم : ))
    هویس استعاره از زندانی های سیاسیِ درون زندان ها بود که پادشاه ها از ترس زیباییِ افکارشون و‌جمع شدن مردم دور اونها، مجبور میشن اونا رو زندانی کنن؟!
    کاش اینجوری باشه ... 

    پاسخ:
    محدودیتی برای برداشت نیست!
    وخه یره؛ وخه!
    تفسیرِ «اَلیاسون» در بیان، مثل تفسیر «المیزان» در اسلامِ :)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی