میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر... عکسنوشت: آره رفیق.
تو مسیر شمال نزدیکای جنگل یه مزارعی وجود داره که گلای زرد رنگ داره ( نمیدونم اسمشون چیه) یعنی نشده از اونجا رد بشیمو یه یه ساعتی رو به عکس گرفتن اختصاص ندیم ^_^ کلا جاده ها ی شمال قشنگن حالا از هر مسیری که می خواد باشه : )))
پاسخ:
کلأ شمال و شمالی ها و همه ی مشتقاتش قشنگن :))))))
فقط شما مزرعه کلزا نداریناااا مام داریم اینورا،طبیعتمونم خیلی باحاله،شرجی هم نیس خواستم پز بدم،بعله:)))) ما فقط دریا نداریم که اونم با سدمون جبران میشه ولی خب شمال جای خود دارد
هعی! همین دیروز داشتم عکسها و فیلمهای مسافرتها رو میدیدم که توشون پر بود از اینا. البته مه داشتن اغلب! ولی هوای شمال هم مهگرفتهش قشنگه و هم آفتابی :)
ما هم کوههای بی آب و علفی داریم که خب در نوع خودشون زیبا هستن:) دی:
و البته اینجا هم به صورت مقطعی(!) از این صحنهها پیدا میشه:) ولی خب اون مزارع اونجوری تیکه تیکه با رنگای تیره و روشن خیلی دلبرن:)))
این ورا یه جوری شده که حتی جاهایی که قبلا اینقدر آب داشته که همیشه خاکش خیس بوده، الان خشک خشکه... آدم وقتی میره تو دامان طبیعت، به جایی که بهش خوش بگذره، افسردگی میگیره:|