سیر نباشیم!
یه سری از رفقا تو زندگی هامون، حکمِ سیر سر سفره رو دارن! یعنی بی صاحاب نه میشه ازشون گذشت، نه میشه با دلِ خوش و باحال باهاشون بود؛ مثلِ سیر! شما فرض کن قیمه دارین، سر سفره بعد سیر و یا حتی پیاز هم هست [هیچی سیر نمیشه بازم بی صاحابُ]، بعد ماست هم هست؛ میگیری تو ذهنت با خودت هفت هشت تا پنجاه و شیش تا میکنی که اگه سیر یا پیاز بخوری، به شدت حال میکنی و لذت میبری از خوردن غذات، ولی باید بعدش بخاطر خوردن پنج تا دونه سیر که پولش شاید پونصد تومن هم نشه که نمیشه، اول باید پاشی بری مسواک بزنی به شدت، که خب اینجا مسواک اثری نداره روی رفعِ بوی سیر، باید پاشی بری مغازه که خب با توجه به موقعیت مکانیِ خونتون امکان داره خیلی دور باشه و مجبوری بری یه آدامسِ دو و پونصد الی سه تومنی بخری بخوری که اون کمتر از پونصد تومنِ رو خنثی سازی! اینجاس که اکثرِ مواقع داغان وار نگاهتو به سمتِ ماست کج میکنی و همچو نوش دارو پس از مرگِ سهراب، مشغولِ ماست خوری میشی! ولی چه فایده که تو قبلأ در حسرت و عدمِ وصالِ سیر از درون پوکیدی و داغان شدی و مُردی!
خلاصه که سعی کنیم سیر نباشیم تو رفاقت هامون که طرفِ مقابلمون رو تو این وضعیت بغرنج قرار بدیم که نه بتونه بخاطر خوبی ها و باحالی هامون ازمون بگذره و نه بخاطر ضایع بازی ها و بی معرفت بازی هامون تحملمون کنه که خب مثلِ سیر همیشه نمیشه انتخاب و تحملش کرد و گاهی مجبور به ترک کردنش و انتخاب نکردنش بشیم! خمیر دندون و مسواک و آدامس هم که گرون بی صاحاب :))) به فکرِ جیبِ رفقاتون هم باشید دیگه ;)))
- ۹۵/۱۱/۲۷