لعنت به این بندِ ناف!
بازیچه ی دستِ پسرکی بازیگوش بودم که متولد شدم.شاید هم متولد شدم تا اسبابِ سرگرمی و تفریحش شوم؛اسبابِ پایانِ بهانه تراشی های کودکانه اش.
مهم نیست چرا و چگونه متولد شدم؛راستش دروغ چرا؟مهم است،البته مهم بود؛مهم بود با چه دلیل و منطقی و برای چه بوجود آمدم،ولی الآن که در دستِ پسرک،به سمتِ تپه ی بادگیرِ شهر حرکت میکنم،همین لحظه و ثانیه برایم مهم است.چیزی که در تصور و خیالم شکل دادم و باید به آن برسم.هدفی که برایش متولد شدم،فراهم کردنِ اسبابِ سرگرمیِ یک کودکِ بازیگوش و شاد بود،ولی بود!البته شادی و خوشحالیِ یک کودک،به خودیِ خود،اصلا کم نیست و شاید آرزوی خیلی هاست؛ولی من متولد نشدم که بازیچه شوم،آمده ام که برسم؛به هدف و رویایم؛پرواز تا به عمقِ آسمانِ فیروزه ای.
به بالای بلندیِ بادگیر رسیدیم.باورش برایم سخت است،ولی این باورِ سخت،تعبیری شیرین و شدنی به همراه دارد؛این رویا و آرزو،در این نقطه از شهر،در این بلندیِ بادگیر،قابل لمس شده است برایم؛حسش میکنم.
بر بالای دست پسرک،انتظار باد را میکشم،تا بیاید و تعبیری شود بر رویایِ من؛پرواز .
عطر و رایحه ی رویا،به مشامم میرسد،این خودِ باد است که حاملِ رایحه ی پرواز است.می آید و میشینم بر روی بال هایش؛کمی که از سطحِ سنگی و تاریکِ زمین،فاصله میگیرم،نور را لمس میکنم که پیامِ آزادی و رهایی از قفس به من میدهد.غرش های باد،نشان از زمانِ پرواز با بال های خودم را میدهد.وقتِ موج سواری بر رویِ امواجِ ژرفِ باد با بال های خودم رسیده است.
آخ که چه لذتی دارد فاصله گرفتن از این زمینِ سیاه و یخ زده؛چه حال و حسِ دوست داشتنی ای دارد پرواز تا به خدا؛پرواز تا به بینهایت.
چه دلی میبرد از من،بوسه هایِ عطراگینِ باد بر روی گونه های کاغذی ام.امضای دوست داشتنی ای میشود این بوسه بر گونه ام؛امضای عشق پایِ گونه هایِ سفیدِ من.
.
.
.
.
چندی نمیگذرد که متوقف میشوم!
ولی چرا ایستادم؟
وای خدای من!چرا متوقف شدم؟
من باید به پرواز تا خدا ادامه دهم؛توقف و سکون؟نه خدای من!!
نگاهی به وجودم می اندازم.
قلبم میشکند.
بندِ نافم را چرا نبریده ام؟زنجیر شده است به این دنیای دوست نداشتنی.من این زنجیر را نمیخواهم.این تعبیرِ رویای من نبود...
سقوط را نمیخواهم..
صعود رویای من بود...
لعنت به این بندِ ناف،که از اذل با این دنیا بسته شد و گره خورد و منِ فراموشکار،هربار قربانیِ بندِ نافی شدم،که هنوز از این دنیا،قطع نشده.
- ۹۵/۰۶/۳۰