Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

تلخ ترین تناقض در کوچه پس کوچه های عدالت

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۲۳ ب.ظ

دیروز پس از مدت ها گذرِ عمر،خاله م و پسرش که طبیعتا میشه پسر خاله م اومدن خونه مون.دلیلِ این گذرِ عمر هم یکی نبودنِ شهرهامون هستش!حدودِ دو ساعتی با هم فاصله داریم!عمریه واسه خودش!

بعد از خوردن نهار و‌ صحبت های بعدش،ساعت شیش عصر بود که با پسر خاله ی عزیز،تصمیم به بیرون روی کردیم«!»

راستش من و‌ پسرخاله م از برادر به هم نزدیکتر نباشیم،از نسبت پسرخالگی خیلی بیشتر از حد متعارفش بهم نزدیکیم!یعنی امکان نداره با هم باشیم و بهمون خوش نگذره!شما یه فضای دو در دو متر،زمین خالی به ما بده،حالا دیوار چینی داشته باشه یا نه،فرقی نداره!ما تو همون فضای چهار متری،از خنده میلولیم بهم!

بعد نیم ساعت پیاده روی،رسیدیم بالاشهرمون!جدا از تناقضی که بین دمپایی های بند انگشتیِ پسر خاله م با تیپش و دمپایی هاش با اون فضای سانتی مانتال و کلاس سنگینِ بالاشهر وجود داشت«که شخصأ این تناقض رو به دماغٍ وزیر جنگ گینه ی استوایی فرو میکنم»،یه تناقض دیگه ای بد جور فرو رفت تو لوذالمعده م«!»

من پنج ساله مدام از کنار کوچه های راسته ی خیابون میگذشتم و به اسم کوچه هاش دقت نکرده بودم!

کوچه هایی که توشون خونه های میلیاردی با سبک های عجیب و غریبِ شرقی و غربی ساخته شده بود ‌و ماشین های چند صدمیلیونی و حتی چند میلیاردی،پارک شده بود،اسمشون عدالت بود«!»من کاری ندارم این دوستان مایه دار و مرفه از چه راهی و چجوری این پول های سرسام آور رو بدست آوردن؛اصلا نوش جونشون و ما هم حسود نیستیم،ولی با یه تناقض نمیتونستم کنار بیام!سخته ببینی توی این خیابون و کوچه های باکلاس و تمیز،چند تا بچه ی هفت هشت ساله با لباس های کثیف و پاره پوره،به دست و پای آدما بیفتن یا از ماشین های شاسی بلند آویزون بشن که ازشون یه دونه باطری یا فال و ... بخرن!

این یعنی تناقض!وقتی یه بچه پول خریدن یه نون رو به زور داشته باشه،ولی یکی دیگه فقط در ماه،یک میلیون تومن پول غذای سگش بشه«!»

دردناک ترین تناقضِ دیروز و تموم عمرم،همون کوچه های عدالت بودن که هرچیز خوب و زیبایی توشون دیده میشد،به جز عدالت!

من نمیگم حق اون کودک مرفه نیست که نوتلا و پاستیل بخوره،ولی میگم حق اون بچه هم نیست که واسه پول نون خوردنش،درحالی که هنوز شخصیتش شکل نگرفته،صدها بار تو طول روز خورد بشه!

خدا میدونه حقش نیست!

نیست...


  • ۹۵/۰۶/۱۵
  • Neo Ted

نظرات (۱۸)

اول؛)
پاسخ:
آورین :)
  • بهار مینویسد
  • چی بگم والا ..
    منم یه دخترعمو دارم همین قدر باهم خوبیم :)) حیف که یک ساعت و چهل پنج دقیقه از شهرشون تا شهرمون فاصله س ! :))
    من اینجور جاها نمیرم ، وقتی میرم اعصاب معصابم فنا میشه .. واسه خرید عید انقدر گریه کردم واسه اینا مامانم دیگه منو نمیبرد با خودش :|||
    پاسخ:
    خیلی خوبه داشتن چنین کسی : )

    واقعأ ناراحت کننده بود :(
    نمیدونم چی بگم واقعا؛(
    ولی خب نمیشه که همه یه جور باشن...
    پاسخ:
    من نگفتم همه یجور باشن،میگم نباید خیلیا یجور باشن :|
    نوع بیانتونو دوس داشتم ... 
    اینکه یکی تیلیاردی پول داره زیادی مهم نیس چرا . اون ک از گرسنگی تلف میشه مهمه . وباید هم چراش جواب داشته باشه و هم ی راه چاره ....
    پاسخ:
    ممنون ک خوندید : )
    میشه من یه آه غلیظ بکشم؟ :(


    :: خدا پسرخاله رو برای شما و شما رو برای اون حفظ کنه...
    پاسخ:
    بله :(
    خودمم کشیدم :(

    +خدا دختر خاله ی شما رو هم واسه شما حفظ کنه و برعکس : )
    هه جالبه عدالت:)
    پاسخ:
    خیلی :|

     این پست رو دوست دارم چون حرف حساب زده...

    ولی دوست من توی این مملکت حرف حساب یا حرف حق خریداری نداره...

    همه این تناقضات برای من هم سواله...که چرا یکی اونطوری و یکی اینطوری؟!...

    تفاوت ها رو نمیگما...

    فاصله های زیاد رو میگم...

    آخه برادر من مملکتی که آقا ها و آقازاده هاش مافیای پول و قدرتند از بقیه چه انتظاری داری...

    طرف لباس روحانیت تنشه بچه هاش با پول های این مملکت یه قل دو قل بازی میکنن...

    باید هم سهم این بچه ها فال فروشی باشه...

    طرف داغ مهر نماز روی پیشونیشه...

    یقه آخوندیش داره خفش میکنه ...تسبیح تو دستشه...

    پول های این مردم رو اختلاس میکنه یا حقوق چندصد میلیونی میگیره یا وام های میلیاردی...

    حالا صدای من و شما به کجا میرسه...هان!

    پاسخ:
    اونا بویی از اسلام نبردن :| فقط لباس و ظاهرشو دارن

    +ممنون 
  • پریســآتیـــس (:
  • چه حرف خوبی زدے واقعا
    حرف حسآب ـه ...

    طفلی اونهایی ڪه بچگی ـشون تباه میشه ، میسوزه تو این نابرابری !
    نمیدونم چی بگم واقعا ..
    پاسخ:
    حرفی نیست :(
    ...


    من دخترخاله ندارم ولی :)))))
    پاسخ:
    یعنی محض دلخوشی و جلوگیری از تخریب شخصیتی تِد،راه نداشت بگید دارم؟
    :•|
  • •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
  • چقـــــد خوب نوشته بودی :)

    مخصوصا اونجا که گفتی همون کوچه های عدالت بودن که هرچیز خوب و زیبایی توشون دیده میشد،به جز عدالت!

    پاسخ:
    قابل نداشت : )
    واقعأ تلخ بود :(
    دنیا خیلی کثیف تر از اون چیزیه که فکر میکردیم!!!والبته نامردتر!!!
    و ته نامردی تو اینه که میبینی اون بالایی ها که همه کارن میشینن و نگاه میکنن!!!
    و عین خیالشونم نیست!!!ولی یک ماه مونده به انتخابات میرن دنبال آدمای
    فقیر بیچاره که باهاشون عکس بندازن و رای جمع کنن!!! حالا من به اون آدمایی که از روی هر چی میرن و به اینا رای میدن کاری ندارم-_-
    بحث اینجا جالب میشه این آقایون با پول منو شما و این بچه های طفل معصوم میرن واسه خودشون دفتردستک راه میندازن و همه چیو فراموش میکنن!!! 
    و آقا زاده ها دخترخانوماشونم که  میرن تو پیچ بچه پولدارا با پورشه و مازاراتیاشون عکس میندازن میگن کادوی ددی همین الان یهویی:| 
    یعنی اگه دست من بود که میرفتم سر همشونو با اره میزدم میدادم کوسه بخوره:| 
    پاسخ:
    من فقط میتونم بگم متاسفم :(
    ممنون ک خوندید.
    هعی ... چی بگم
    پول آدم رو می کشونه با خودش ته دره های پوچی اگه ظرفیت ش رو از دست بدی
    پاسخ:
    دقیقأ
    چقدر بده شخصیت ادمه خورد بشه:((
    متاسفانه بی عدالتی تنها چیزیه که جدیدا تو کشور بیشتر از هرچیزی دیده میشه:((
    نمیشه همه یه جور باشند به هرحال کسی که تلاش میکنه حقشه بیشتر داشته باشه:(( ولی خب مسلما تلاش یه کارگر بیشتر از رئیسشه:/
    و باز هم آه و افسوس:(
    پاسخ:
    خیلی بده :(
    امیدوارم درست بشه همه چیز
    دیدن این چیزا منو خیلی غمگین میکنه .. تو تهرانم که فراوونه ... روز نیست من این تضاد رو آشکار نبینم :((
    پاسخ:
    خیلی ناراحت کننده س :(
    این پست خیلی دردناک بود جدا :(((((((
    پاسخ:
    :(
    تد جان، من که دیگه شخصاً کرخ شدم از بس حرص خوردم/خوردیم و آخرش هم فایده‌ای نکرد؛ روزگار بدی رو می‌گذرونیم، خیلی بد...
    پاسخ:
    ولی نمیشه ک ساکت موند :(
    :(
    پاسخ:
    :(
  • دخترِ انار :)
  • همون حدیثی که اون ور گذاشتم از حضرت امیر و یک هعییی زیادی عمیق
    پاسخ:
    هیییع :(