Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

۳۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام

بحثِ این هفته درموردِ نقد و انتقاده! ولی اینبار نه از شخصِ دیگه ای! بلکه اینبار میخوایم منتقدِ خودمون باشیم. بخاطرِ همین ازتون درخواست میکنم در صورتِ تمایل پنج تا نقد نسبت به رفتار و اخلاق و ویژگی های خودتون مطرح کنید و از اونجایی که نقدِ سازنده اونیه که در کنارِ نقدِ بجا، راهکار هم میده، شما هم در صورتِ امکان، واسه نقد هایی که به خودتون دارید راهکار ارائه بدید تا اگر یه روزی تصمیم به تغییر و تکمیلِ رفتارتون گرفتید، راهکارهاتون رو عملی کنید تا اگه خدا خواست و خودتون هم مصمم بودید، کامل تر و بی نقص تر از گذشته زندگی کنید. 

اول از همه خودم:

1. بد اخلاقی های مقطعی :|

2. به شدت اهمیت دادن به اتفاقات و بحران های اطراف و بی تفاوت نبودنِ شدید

3. سادگی و خوب فرض کردنِ همه

4. رو دادن به بچه ها و خندیدنِ بیش از حد به اونا که موجب همون پر رویی میشه :|

5. به شدت بیخیال و ریلکس بودن

خب حالا راهکارهایی که خودم به خودم میدم:

1. یه وقتایی به شدت بد اخلاق و به قولی خرس اخلاق میشم و راهکاری که میتونم واسه این وقتا داشته باشم اینه که به سرعت یه مکانِ خلوت و دنج پیدا کرده که ترجیحأ تاریک هم باشه که چشمامو ببندم و موزیک گوش کنم و باز ترجیحأ از محسن چاوشی باشه!

2. اینکه بی تفاوت نباشی به اتفاقاتِ اطرافت بد نیست! ولی من شکلاتشو در آوردم دیگه! یعنی امکان نداره یکی یه چیزیش بشه و من نخوام خوبش کنم و حالشو تغییر بدم و این یه وقتایی باعثِ سو برداشت از طرفِ مقابل میشه. واسه این اخلاقمم خیلی تمرین کردم و تازگیا بهتر شدم و فهمیدم من مسئولِ خوب کردنِ حالِ بشریت نیستم. یه دایره ی محدودی از دوستان هستن که فقط به همونا خیلی اهمیت میدم دیگه.

3. واسه این اخلاق هم تازگیا ریز بین تر و سخت گیر تر شدم و مثلِ قدیم اجازه نمیدم از این اخلاقم سو استفاده شه.

4. بچه ها خیلی خوبن! ولی تا وقتی که جلوشون یه ذره ابهت داشته باشی. وگرنه اگه مثلِ من در حدِ خودشون بچه شی و باهاشون راه بیای، خیلی پر رو میشن و حالتو میگیرن :)) واسه این ویژگی هم تازگیا سعی میکنم خلقِ ابهت کنم. هرچند کم نتیجه میده و 5 دقیقه نگذشته ِکروکدیل وار از خنده دهانم باز میشه و باهاشون میخندم؛ ولی بهتر از گذشته شدم و میشم بازم!

5. این ویژگی رو خیلیا میگن بده، ولی خودم به بد بودنش معتقد نیستم! ولی به احترامِ پدر و مادرم تو لیست گذاشتمش تا روش کار کنم یکم! اینکه اگه کاری رو خواستم انجام بدم سریعتر و مصمم تر انجامش بدم و اینکه اون کارو با جدیت انجام میدم در ظاهر هم دیده بشه! تو باقیِ مسائل همچنان بیخیال و آروم ادامه خواهم داد البته!


:: خب دوستان! حالا نوبتِ شماس : )

منصفانه خودتونو نقد کنید و مطرحش کنید. شاید خیلی از ویژگی های به نسبت بدمون مشترک باشه و بتونیم از راهکار های هم استفاده کنیم. اگر هم خواستید میتونید تو وبلاگِ خودتون اینکارو کنید و دوستانتون رو هم به این بحثِ چالش طور دعوت کنید تا ویژگی ها و راهکارهای متنوع تر و گسترده تری داشته باشیم و از طرفی فرهنگِ نقدِ درست و نقدپذیری رو هم از خودمون شروع کنیم. اینطوری نقد و نقدپذیری بیشتر و بهتر واسمون جا میفته.

:: اگه تو وبتون شرکت کردید لطف کنید لینکش رو هم بفرستید تا بذارمش همینجا تا همه استفاده کنیم : )

:: لزومی نداره حتمأ پنج تا نقد باشه. بیشتر هم اگه خواستید میتونید.

پس بسم الله

  • Neo Ted

همه چیز از اون روز شروع شد که برای اولین بار در عنفوان کودکی، بخشِ پایانیِ ماهیچه ی رانِ پام درد گیریفت و از شدتِ تعجب به نزدِ مادر شتافتم تا ازش دلیلِ این درد رو بپرسم:

بنده: مامان! اینجای پام [اشاره به همونجای پا] درد میکنه.

مادر: کجاش؟!

بنده: اینجاش [اشاره ی مجدد به همونجا]

در این لحظه مادرِ ما لحظه ای در بحرِ مکاشفت فرو رفت و پس از لحظه ای تفکر بگفت:

چیزی نیست پسرم! ماشاءالله هزار ماشاءالله چشمِ حسود بترکه استخونات داره کِش میاد و قدت داره بلند میشه! بیا من بوست کنم قربونت برم!

بعد من درحالی که با دُمم کندوی عسل میشکافتم [ در راستای ضرب المثل با دم گردو شکاندن از شدت ذوق و شوق ] از گوشه ی سمتِ چپِ کادر خارج شدم و برفتم پِیِ کارم.

چند وقتی گذشت دوباره باز همونجای پام درد گیریفت! دوباره رفتم پیشِ مادر:

بنده: مامان! اینجای پام [ همونجای سابق ] درد میکنه!

مادر: گفته بودم بهت که! قدت داره بلند میشه! اصن واستا من اسپند بیارم دود کنم واست قربونِ قد و بالات برم من!

مجددأ چند وقتی گذشت و اینبار یه بخشِ دیگه از پام درد گیریفت و طبقِ معمول به نزد مادر رفتم:

بنده: مامان ایندفعه اینجای پام [ یه جایی به غیر از اونجای سابق] درد میکنه!


مادر: [ پس از اندکی تأمل ] عِی باباع! تو چقدر قدت بلند میشه پسر؟! بیا برو اون اسپند دود کن رو بیار! دیروز خانمِ اهع اهع یجورِ خاصی نگاهت میکرد! چِش نزنتت بیفتی بمیری!

این قضیه هر چند وقت یه بار تکرار میشد:

+ مامان! زانوی پام درد میکنه!

- قدت داره بلند میشه!

#

+ مامان! ساقِ پام کبود شده!

- چیزی نیست! داری قد میکشی باز!

#

+ مادر! قوزکِ پام تیر میکشه!

- قدت پسرم! قدت داره بلند میشه!

#

+ مامان :| تاندونِ پام به فنا رفت!

- عه؟! تو باز داری قد میکشی که! نگران نباش!

#

+ مان :|| پایِ چپم قطع شد!

- قدت! 

#

+ سرم درد میکنه!

- قد!

#

+ تخمِ چشمم میخاره!

- قد!

#

+ لوزالمعده م ورم کرده :||

- قد :||

#

+ جزایرِ لانگرهانسم :||

- قدددد :|||

#

+ مِری :||

- مجددأ قد :|||

#

+ دندانِ عقل :||

- قدددددد :||||

#

+ مهره ی هشتمِ ستونِ فقرات از سمتِ بالا :|||

- بازم قدت :||

#

+ قسمتِ شمالیِ روده ی کوچیکم :||

- فقط قد :||

#

+ من دارم میمیرم مامان :||

- چیزی نیست پسرم! عوارضِ بلند شدنِ قده! فوووووووت! اللهم صل علی محمد و آل محمد!


:||||||||

:))))))


مادر است دیگر...

گاهی اوقات این مدلی دوست داشتنی میشود.


* متن با اندکی! فقط یه کوچولو اغراق نوشته شده :)))) به همین کیبورد :)))



  • Neo Ted

بخند..

بیخیالِ اخمِ کثیفِ دنیا...

  • Neo Ted

+ مگه داریم این همه عاشقو مجنون؟! 

.

- آره داداش! داریم!

.

+ مگه داریم؟! 

.

- آره دیگه محسن :| داریم

.

+ مگه داریم؟!

.

- محسن :|| کَری مگر؟! گفتم داریم دیگه!

+ کاری به روز و شب و هفته و هر سال نداریم! هر دقیقه بیقراریم!

.

- اینجور شخصیتایی هستیم ما بلاگرا

.

+ مگه داریم این همه عزیزتر از جون؟! 

.

- داریم :|| 

.

+ مگه داریم؟

.

- :||| [اره برقی را نوازش میکند]

.

 + مگه داریم؟!

.

- محسن جان؟! میشه بیای اون پشت؟!


[محسن خود به خود و بطورِ کاملأ اتفاقی و 11 سپتامبر طور به 18 تیکه ی مساوی و 5 تیکه ی غیرِ مساوی تقسیم میشود و دهانش توسطِ نارجک که آن هم تصادفی در دهان داشت پوکید]

.

محسن درحالی که 23 تیکه ای در گونی قرار گرفته بود [از قضا اینم کاملأ تصادفی] تکانی به گونی داد و نوایی همی رسید:

+ حاله هیچ چی رو به جز حاله همین حال نداریم آره خوب و سر حالیم!!

.

- :||| [ درحالی که به نقطه ای مجهول المکان زل زده، با کندوی عسل خودش را خفه میکند ]

.


* این شوخی با آهنگایی که دوستشون دارم رو خیلی دوست میدارم :)) امیدوارم شما نیز خوشتان بیاید :)) آهنگ پیشنهادی هم قبول میکنیم :))

* اتاق فکر و آواتِد به شب رسانی شد ;))

* موزیکِ مربوطه:


دریافت
  • Neo Ted

سال هاست یک دوستت دارم بندِ گلویم گیر کرده است

لعنتیِ دوست داشتنی، حتی اختلال ایجاد کرده در دم و بازدمم

بیا و با آمدنت، سر و سامان بده به آمد و شدِ نفس هایم...


+ دوستان اون کپسولِ اکسیژن رو دست به دست برسونید به من. قربون دستتون :))

  • Neo Ted

 

+ میو میو!

- از اولین میو میوت! فهمیده بودم زود! کالباس های قبلِ تو! سوء تفاهم بود :| :)))

 

* شادمهر وقتی یه گربه میبینه و یادِ کالباسی که دیشبش خورده میفته :)) 

 

 

 

  • Neo Ted

+ دوئلِ دو نسل

- اسلحه؟!

+ چشم هاشون

- نتیجه؟!

+ نگاهِ پیرمرد


  • Neo Ted
تولدِ نفس های نو، همیشه خوشحال کننده و حال خوب کن بوده! به خصوص اگه صاحبِ اون نفس های نو، فرزندِ میرزا باشه : )
مهراد جان! خوش اومدی پسر ;) یه دست تکون بده عمو تِد ببینه :))
  • Neo Ted

یه جورِ خاصی به دلم میشینه این نوحه...

یه جورِ خیلی خاص!

+ تسلیت

+ این بار از زبونِ چادرش بشنویم...

دریافت

  • ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۸
  • Neo Ted

سلام

موضوعِ بحث که تو عنوان هست! یکم مفصل ترش میشه این:

آیا با دوستی دختر و پسر با نیت و انگیزه ی شناختِ بیشتر و ازدواج موافق هستید یا نح؟! جوابتون هرکدوم بود با دلیل بگید لطفأ! چون بی دلیل ارزشش از جام اتحادیه انگلیس هم کمتره :)))

ولی نظرِ خودم:

بنده مخالف هستم و دلایلم:

1. زمان و دوره ی این دوستی که خب با انگیزه ی ازدواج شکل گرفته، هرچه قدر بیشتر باشه، وابستگی ها و یا حتی دلبستگی های بینِ دو طرف بیشتر میشه و به تبعِ همین بستگی ها، جدایی و دوریِ دو طرف سخت تر میشه! حالا شما فرض کن بعدِ چند ماه و یا چند سال، یکی از طرفین به این نتیجه برسه که طرفِ مقابل کِیسِ مناسبی واسه ازدواج و زندگی نیست! تکلیفِ طرفِ مقابل چی میشه که به طرف وابسته و یا دلبسته شده؟! این ضربه ی روحی رو میتونه تحمل کنه؟! و یا اگر تحمل کنه، این ضربه تو روند و کیفیت زندگی و آینده ش اثر منفی نمیذاره؟! 

2. حالا از بحثِ آسیب های روحی بگذریم که خب همه میدونن چقدر اهمیت داره، میرسیم به آسیب های فیزیکی که نود و هشت درصد و نه دهم درصد متوجهِ دخترا میشه! دخترِ پاک و با خانواده ای که قبلِ رابطه حتی اجازه نداده کسی نزدیکش بشه، به هوای اینکه طرف مقابل قراره یه روزی بیاد خواستگاری و مردِ زندگیش بشه، تن به کاری میده که خب باعث میشه دیگه اون سیبِ سبز و دست نخورده ی سابق نباشه و بدل به یه سیبِ گاز خورده بشه که دیگه اگه نگیم هیچکس، کمتر کسی سمتش میره! این اتفاق زمانی میفته که هر دو طرف انگیزه شون از رابطه ازدواج بوده و به مرور یکی از طرفین و یا جفتشون تو موارد کمتر، سرد میشه و دیگه ازدواج منتفی میشه! حالا اون رگ زنی و خط اندازی رو دست و خودکشی هایی که تو بعضی از موارد میشه رو چیزی نگم بهتره! چون همه میدونن اکثرأ! این آسیب های فیزیکی رو کی پاسخگوئه؟!

3. اصلأ گیریم دو طرف راضی و اوکی و عاشقِ هم هستن و منتظر فرصت مناسب واسه خواستگاری و اینا! اگه گل پسرِ قصه پا شه بره به خانواده ش در میون بذاره این رابطه و دوستی رو و بگه ما نیتمون ازدواج بوده و واسه شناختِ بیشتر و اینا با هم بودیم، اگه میشه پا شید بریم خواستگاری! اگه خانواده مخالفت کنن و بگن ما خوشمون نمیاد از این نوع روابط قبلِ ازدواج و یا اصلأ موردی ندارن با این قضیه، از دختر خانم خوششون نیاد و یا از خانواده ش و مخالفت کنن چی میشه؟! من کاری با درست یا غلط بودنِِ این مخالفت ندارم و موضوعم این نیست! فقط میگم اگه مخالفت بشه، پسر میتونه خانواده ش رو بذاره کنار؟! چنین ازدواجی که با این مخالفت و اونم از سمتِ خانواده پیش بیاد، آینده ش چجوری میشه؟؟! اگه مخالفت ها نتیجه بگیره و قضیه منتفی شه، پسر و دختر چه آسیب های روحی و فیزیکی ای میبینن؟! که باز هم به نظرم دختر آسیبِ بیشتری میبینه!

4. عدم تعهد و مسئولیت پذیری و یا تحریک های جنسی و اختلالاتش که تو این روابط بوجود میاد هم ضمیمه کنید به دلایلِ بالا 


+ این قضیه نسبی هستش و شاملِ کل نمیشه! ولی اکثریت چرا! پس نیاید بگید فلانی با فلانی دوست بود ازدواج کرد الان همه چی آرومه اونا چقدر خوشبختن :)) ملاکِ من اکثریت هستن!


همونطور که دیدید، هیچ حرفی از دین و مذهب و احکام نزدم تا حرفی توش نباشه! همه که مسلمون و مقید نیستن! شاید یکی مثلِ من آتئیست باشه اصن ;) حالا اگه کسی ذره ای معتقد باشه کلی احکامِ شرعی و غیره و ذالک داریم تو این بحث که منع کردن جوونا رو از این روابط! 

نکته ی دیگه هم اینکه همه ی دلایلی که آوردم واسه دوستی هایی بود که به انگیزه ی ازدواج شکل میگیره و همه میدونیم تعداد این روابط شاید پنج درصد هم نباشه! من که پسرم میگم بهتون که اگه نگم نود درصد، هشتاد درصد پسرا انگیزه شون فان و سرگرمی و یا عقده گشایی های عاطفی و جنسیه تو این بازیا! دخترا رو نمیگم چون دختر نیستم :)) ولی پسرا رو خودم بینشون هستم و میبینم! 

شاید بپرسید خب واسه شناختِ بهتر چه کنن جوونا اگه نخوان دوست شن؟! به نظرِ من شناخت و آشنایی خانواده ها با هم میتونه اولویت داشته باشه! و اینکه خانواده ها مطلع باشن و نظارتِ لازم رو داشته باشن تو این قضایا! به نظرم اون رابطه ای منتج به یه ازدواج مناسب میشه که در چارچوبِ اصولِ خانوادگی شکل بگیره و دختر و پسر احساسی عمل نکنن توش و خانواده ها هم راه بیان با جفتشون!


حالا هم نوبت شماس که نظرتون رو در این باره بگید تا به یه نتیجه ی مناسب برسیم. همه ی نظرات هم محترم هستند و کسی حقِ توهین نداره : ) قرار نیست همه شبیه هم باشه عقایدشون که!

  • Neo Ted