Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

بهانه

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۴۳ ب.ظ

۱. یه زمانی به شدت اهل فیلم‌دیدن بودم؛ فلش می‌بردم طرف پُر می‌کرد نگاه می‌کردم. همون زمان وقتی یه کتاب حجیم و کَت و کُلفت می‌دیدم با خودم می‌گفتم کی حال و حوصله داره اینا رو بخوانه؟! فیلمم رو نگاه می‌کردم و حالشو می‌بُردم. گذشت تا اینکه "ناطوردشت" خورد به تورم. دو‌-سه روزه تمامش کردم و از ورقه به ورقه‌ش لذت بردم. حجمش زیاد نبود؛ غرق شدم تو ماجراجویی "هولدن" و از جسارت و صراحت و خودش‌بودنش لذت بردم. افتادم دنبال کتاب‌های دیگه و هی اشتیاق و عطشم نسبت به خواندن کتاب‌های جدید و متنوع بیشتر شد. و از اون‌سمت علاقه‌م به دیدن فیلم فروکش کرد؛ فروکش که نه؛ بهتره بگم علاقه و اشتیاقم به کتاب‌خواندن بیشتر شد. همین الان هم فیلمم رو می‌بینم، ولی چیزی که از این تجربه به من اضافه شد این بود که کتاب دنیای وسیع‌تر و کامل‌تری داره؛ چون این اجازه رو بهت میده که خودت رو، ذهنت رو وصل کنی به تخیلاتت؛ تخیلی که مرزی نداره؛ درحالی که تو صنعت سینما تو محدودی به ذهن و تخیل کارگردان، که اون خودش محدوده به سرمایه و تکنولوژی که باز خودش نسبت به زمانِ معاصرش محدوده! اینه که فیلم تو و تخیلت رو محدود می‌کنه، مرزبندی و چهارچوب‌های خودش رو بهت تحمیل می‌کنه که شاید جذاب و عالی هم باشه، ولی تو جذابیت رو می‌پسندی یا بی‌نهایتی که از تخیلت تغذیه میشه؟! انتخاب من تخیل خودم بود؛ از کلمه به‌ کلمه‌ی کتاب تا خود بی‌نهایت.

 

۲. دلیل نبودنم اینه شنا بلد نیستم؛ غرق شدم تو دنیای کتاب‌ها، غرق شدم تو "پسر تاریکی"، غرق شدم تو خودم و تخیلاتم که این داستان رو تمام کنم؛ که وقتی نمی‌نویسمش تخیلم‌ رو درگیر می‌کنه؛ نوشتنش کار یه روزه، ولی ماه‌هایی که نمی‌نویسمش هم درگیر دنیای تاریک داستانم که چه بلایی سر سرنوشت شخصیت‌هام بیارم و چه تقدیری واسه‌شون رقم بزنم! دنیای نویسندگی خیلی ترسناک و شیرینیه؛ ترسناک بابت اینکه باید مخلوقاتت رو، شخصیت‌هایی که باهاشون زندگی کردی رو بدبخت کنی یا به کام مرگ بکشیشون، شکنجه‌شون کنی و ضجرشون بدی. شیرین بابت اینکه گاهی اوقات حس خدابودن بهت دست میده؛ شاید این یه نعمتیه که خود خدا به نویسنده‌ها هدیه کرده که یه گوشه‌ی کوچیکی از قدرتش رو بچشن.

 

۳. یه گروه جمع و جور کتاب‌خوانی هم داریم که توش درمورد کتاب‌ها بحث میکنیم؛ همه بلاگریم یا سابقه‌شو داریم، چون دوستتان دارم می‌خوام دعوتتان کنم بیاید. البته قوانین سختی داره و دموکراسی رو به شدت درش احساس خواهید کرد.

 

  • ۹۸/۰۶/۲۳
  • Neo Ted

نظرات (۲۵)

سلام :) بعد مدت ها پست گذاشتید :))

همون گروه همخوانی که الان مال انسان خردمنده؟!

یا یکی دیگست؟!

 

پاسخ:
سلام. گفتم مستفیضتان کنم :)) نوری به فضای تاریک و سرد بیان ارزانی دارم.

الان آره. ولی یه بخشیش مربوط به کتاب هم‌خوانیه. کلا درمورد کتاب بحث می‌کنیم.
  • بهارنارنج :)
  • هی داغان!

    سلام

    ازینورا!خوبی؟

    کتاب خیلی خوبه!ذهن آدم اروم میکنه و انقدر قدرت داره از گذشته و آینده بکنتت بچسبوندت به لذت حال!

    پاسخ:
    سلام تباه :))
    به مرحمت شما.
    آره بی‌صاحاب.
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • من با اینکه خیلی دوست دارم اعلام آمادگی کنم واسه گروهتون، ولی چون از فردای خودم خبر ندارم که هیچ کس البته خبر نداره. ولی من برنامه‌ی چندان مشخصی هم ندارم! پس از دور براتون دست تکون میدم و میگم خوش به حالتون و نوش روحتون. خوش بگذره.

    پاسخ:
    ممنون

    وی شرمنده است از اینکه رمز گرفته و هنوز وقت نکرده بخونه قسمت ها رو!!! 

    درگیر اعلام نتایج بودم :دی

    پاسخ:
    :/

    سلام :)

    با پست خوبی برگشتی آفرین.

    بنظرم برا پسرتاریکی عجله نکن، تا الان خیلی خوب پیش رفته حیفه عجولانه تمومش کنی. :)

    پاسخ:
    سلام
    نه بابا. حواسم هست.

    خوش بحالتون خیلی دوست داشتم بتونم انقدر غرق کتابا بشم

    پاسخ:
    همه از یه جایی شروع می‌کنن.

    میدونی به نظر منم نوشتن یه جور آفرینشه و این آفرینش لذت بخشه .ببینید خدا وقتی چیزی خلق میکنه چه کیفی میکمه🌹🌹

    پاسخ:
    آره

    پس اونطوریاست!

    پاسخ:
    آره
  • احمدرضا ‌‌
  • همه متن یه طرف ، جمله آخر یه طرف :)))))))))

    پاسخ:
    تو هم که تایید میکنی.
  • آقای ‌‌میم
  • تخیل زیادی هم خوب نیستا ادمو از واقعیت دور میکنه

    پاسخ:
    حالا انگار تو واقعیت چه خبره
  • علیرضا چولایی
  • من دوست دارم اعلام آمادگی کنم برای گروه،ولی چون مخاطب چراغ خاموش بودم واولین کامنته به نظرم کفایت نمیکنه اعلام آمادگی ام.

    پاسخ:
    هرجور مایلی.
  • انارسادات :)
  • کی بود چند سال پیش همین حرفای منو تو تخته مورد تمسخر قرار میداد؟ :))

    ولی خدار شکر بالاخره به این نتایج رسیدید دی:

    پاسخ:
    کدام حرف کدام ماست کدام کشک؟ :/
    ب ر ب ب ع

    دلم هوس یکی از اون پستای طنز مسخره‌تون رو کرده. :)) 

    پاسخ:
    مسخره خودتی و ...
    خودت!
    :)))

    دموکراسی :دی

    پاسخ:
    عدل علوی!

    تو که آخرشم رمز اون داستاناتو ندادی من بخونم :(

    خب مردم از فوضولی دیگه :((

    پاسخ:
    به همه ندادم تقریباً.
  • علیرضا چولایی
  • خب این هرجور مایلی یعنی اینکه اگه اعلام آمادگی کنم موافقت میشه؟

    اگه اینجوره خب بله اعلام آمادگی میکنم((:

    پاسخ:
    بله بله
  • جادوگر قبیله [ستوده] ••
  • قدر وقتی که داری رو بدون بعد ها که ادم بزرگ میشی این فراغت رو نداری تا تو دنیای کتاب ها غرق بشی  

    @احمدرضا

    اره واقعا اصلا اسم دموکراسی رو از روی تد برداشتن 

    پاسخ:
    ممنون ننه :|
  • آرزو ﴿ッ﴾
  • سلام :) شما کانال‌تون رو حذف کردین؟

    نمی‌دونم که از کِی ولی الآن دیدم که ندارمش دیگه. گفتم بیام بپرسم.

    پاسخ:
    سلام
    کانال که هست. اعضا ر حذف کردم.

    آها! چه جالب :| خب می‌شه هروقت خواستین باز عمومی‌تر باشه، آی‌دی‌ش رو اعلام کنین؟

    مرسی جالب بود

    سلام ممنون از وبلاگ خوبت همیشه موفق باشی

    سلام وبلاگت عالیه رقیق موفق باشی

    Integrated with up to date uninstall technology and it helps you remove unneeded programs easily even when

    سلام با تشکر از وبلاگ خوبتون خیلی مفید بود امیدوارم همیشه موفق باشید

    سلام با تشکر از وبلاگ خوبتون خیلی مفید بود امیدوارم همیشه موفق باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی